پیشرفت و توسعه نزد عموم اندیشمندان علوم انسانی با مردمسالاری، پاسخگویی حکومت، انتخابات آزاد و به طور کلی حکمرانی خوب گره خورده است. بررسی تجارب جهانی نشان میدهد بسیاری از کشورها توفیق چندانی در دستیابی به مردمسالاری نداشتهاند. مؤسسات مختلف، دستیابی به شاخصهای مختلف مردمسالاری مانند انتخابات آزاد را مورد سنجش قرار میدهند؛ برای مثال، در شاخص مردمسالاری نشریه اکونومیست، بیش از ۵۰ درصد از کشورهای مورد بررسی (۶۸ کشور از ۱۲۹ کشور)، امتیازی کمتر از ۵۰ درصد دارند. مباحث بسیار گستردهای بهویژه پس از بهار عربی تحت عنوان شکست جنبشهای مردمسالارانه در جریان است. با توجه به سیر مباحث مطرحشده، پرسشهای محوری زیر را میتوان بیان کرد:
- اساساً برای نیل به توسعه، وجود جامعه و حاکمیتی مردمسالار، تا چه میزان از اهمیت برخوردار است؟ آیا در فقدان مردمسالاری، توسعه ممکن خواهد بود؟
- شما علت شکست جنبشهای مردمسالار را چه میدانید؟ چرا جنبشهای مردمسالار به ظهور مجدد استبداد و فضای بسته سیاسی میانجامد؟
- چگونه میتوان به مردمسالاری پایدار دست یافت و اساساً چه مدلی میتواند گذار به مردمسالاری را توضیح دهد؟
- اگر مردمسالاری به هر علتی ناممکن است، چگونه میتوان به بهبود حکمرانی و بهبود معیشت مردم امیدوار بود؟
با توجه به زمینهای که مطرح کردید و مواردی که از ناکامی ملتهای مختلف درباره تحول سیاسی برشمردید، از موارد شکست کامل مثل مورد بهار عربی یا تحلیل و تنزل دموکراسی در بسیاری کشورها مشخص است که این پرسش بسیار پیچیده است و ابعاد متنوعی دارد.
بلوغ بشریت در آزادی همگان خلاصه میشود
اجازه دهید ابتدا مطلب را در ویژگی کلان آن بررسی کنیم. هگل تمثیل جالبی به کار برده است؛ میگوید تاریخ جهان از شرق عالم شروع میشود (منظور او از شرق از چین تا میانرودان و مصر است) به مدیترانه میآید (منظور یونان و روم است) و از آنجا به غرب اروپا میرود که از نظر او پایان تاریخ است. در شرق عالم شاهد ابتدای تاریخ و تمدن، یعنی دوران کودکی و طفولیت تمدن نوع بشر هستیم. در این مقطع در جوامع فقط یک نفر آزاد است (به شکل نماینده خدایان، فراعنه، شاهان و امپراتورها) و مابقی برده. پس از آن دوران طفولیت، دوران نوجوانی نوع بشر در اطراف مدیترانه مثل یونان و روم رخ میدهد که برخی آزاد بودهاند و برخی برده و جوامع به شهروندان آزاد و بردگان تقسیم میشده است. در غرب اروپا دوران بلوغ بشریت را ناظر هستیم که قاعدتا همه باید به سوی آزادی حرکت کنیم؛ یعنی بلوغ بشریت در آزادی و آزادگی همگان خلاصه میشود. به نظر من آنچه هگل در قرن نوزدهم میدید تصویر درستی است در کلیت آن. بشریت لاجرم باید به سوی آزادی همه و بردگی هیچکس حرکت کند. چنانکه در شرق عالم هم با وجود مقاومتهای مختلف چنین حرکتی را شاهد هستیم؛ مانند ژاپن، کره جنوبی، تایوان، مالزی و نمونههای دیگر.
هنوز کشمکش بین حالت یک فرد آزاد یا عدهای آزاد و بقیه غیرآزاد را میشود در کشورهایی دید. در چین کشمکش پنهان بین مورد یک فرد آزاد و بقیه برده را میبینیم که در تلاش برای تثبیت یک فرد در رأس قدرت، درعینحال تلاش برای تحکیم حزب کمونیست که آزادی عده است و نبود آزادی برای سایرین. منظور هم آزادی سیاسی است. اگرچه آزادی کاسبی کموبیش فراهم شده است. کشمکش هنگکنگ و چین، و تایوان و چین هم در همین ارتباط کشمکش بین آزادی یک نفر، آزادی معدود یا آزادی برای همه است. هند هنوز در کشوقوس جامعه و سیستم تبعیض کاست اسیر است و هندوان خود را متمایز از مسلمین و برتر از آنان میبینند. این کشمکش را در کلیت آن در نقاط مختلف کره زمین مشاهده میکنیم. گرچه ذات بردگی اکنون با ۱۰ هزار سال و دو هزار سال و هزار سال پیش تفاوت کرده اما کلیت آن را میشود دید. ابزارهای بردگی جدید بعضا بیرحمتر و کارآمدتر از گذشته هستند. در چین و برخی کشورهای دیگر دوربینهای دیجیتال در خیابان و مناطق عمومی تصویر عابران و حتی شمایل عمومی آنان را به مراکزی گزارش میکند که نرمافزارهای کامپیوتری شناخت چهره و نام و مشخصات و درجه خطر او را بلافاصله نشان میدهند و پلیس مخفی با اطلاعاتی که دریافت میکند هر فرد را که نامطلوب میپندارد، در چند دقیقه مییابد و مورد تعقیب و تجسس قرار میدهد. علاوه بر آن توجه به ترکیب جمعیت زندانیان سیاسی، سرکوب آزادیها، نظارت و کنترل دوربینهای دیجیتال و شنود و کنترل جریان اطلاعات و از همه مهمتر کنترل معاش مردم توسط حکومتها انواع زنجیرهای جدید بردگی هستند. اینها کارآمدتر، پوشاتر، سختتر و عذابآورتر از زنجیرهای آهنین قدیم به شمار میروند؛ بنابراین ممکن است از این زاویه به پرسش شما نگاه کرد.
اراده بشریت به سوی دموکراسی است
اما یک عبارت در مطلب و توضیح و پرسش شما وجود دارد که به توضیح نیاز دارد، آنهم واژه مردمسالاری است؛ این واژه، هم ریاکارانه است هم گمراهکننده و به همین دلیل باید از کاربرد آن اجتناب شود. رژیمهای کمونیستی و فاشیستی هم به شکلهای متفاوت، مردمسالاری هستند. یک نظام متکی به گروههای وسیع و برانگیختن اوباش و عوام مانند انواع حکومتهای پوپولیستی هم مردمسالاری هستند. ما ممکن است منظورمان درخواست دموکراسی باشد، عدهای فرصتطلب به جای دموکراسی مردمسالاری را مطرح کنند و نوع دیگر را تحویل دهند.
حرکت بشر به سمت بلوغ ادامه مییابد، یعنی بلوغ اجتماعی یعنی آزادگی همه. برخی جوامع این راه را سادهتر طی میکنند، اینها جوامعی بودهاند که قشر فرهیخته آگاه و دارای ذهنی منظم و برخوردار از دانش اجتماعی بودهاند و مردم نیز بهتر به روندها توجه کردهاند و بهسادگی از کجیهای بهظاهر کماهمیت نگذشتهاند.
آنچه مهم است حرکت و اراده بشریت به طرف دموکراسی است؛ یعنی اینکه همه دارای حقوق اساسی برابر باشند و این حقوق قابل زایلشدن تلقی نشود. مثل آزادی بیان، آزادی مشارکت در اجتماعات صلحآمیز، آزادی مشارکت در تصمیمگیریهای جمعی ازجمله تعیین حکومت، آزادی برای جولان استعدادهای شخصی، آزادی برای درگیرشدن در فعالیت برای بهبود معاش و بهروزی خود و دیگران.
این حرکت مردمان و انسانها یک بازی جمع صفر است. هرچه جامعه آزادی بیشتری بطلبد، بردهداران آشکار و پنهان سنتی و مدرن امتیازهای بیشتری از خود را در معرض خطر میبینند و با این حرکتها مخالفت و مقابله میکنند. اشکال کار این است که نیروهای اجتماعی تسلططلب از ابزار بهتر و امکان بیشتری برخوردار هستند، بهتر هم متوجه روند روزگار و آسیبی که به خودشان میرسد، هستند و ابزارهای مدرن را هم بهتر میشناسند که به برخی از آنها مانند زندان و سرکوب فیزیکی، کنترل دیجیتال و نظارتهای مختلف قبلا اشاره شد؛ اما یک ابزار دیگر هم هست که کمتر مورد توجه عموم بوده است، استفاده از دستاوردهای روانشناسی در هدایت مردم و کنترل و راهبرد آنان با استفاده از تکنیکهای روانشناسی و مهندسی اجتماعی- روانشناختی ناملموس. تمام مخالفان بالقوه باید بدنام شوند به صورتهایی که برای مردم ملموس نباشد. جریانهای مخالف باید منحرف شوند و خنثی. تمام سرچشمههای اطلاعات باید کنترل و دستکاری شوند و از طریق اطلاعات مخدوش مردم در سردرگمی باقی بمانند. آنچه برای نجات مردم لازم است بهعنوان زهر و سم مهلک معرفی و تثبیت شود… . در این راه متأسفانه مردم خود گاهی به صورت بدترین دشمنان خود ظاهر شدهاند. اینکه نمونههای مختلف را مثال زدید ازجمله مطالعه نشریه اکونومیست درباره زایلشدن و تنزل دموکراسی از این زوایا قابل درک است، یعنی کاربرد فناوری نوین در حفظ امتیازهای سلطهجویان.
جمعبندی کلی اینجانب این است که حرکت بشر به سمت بلوغ ادامه مییابد، یعنی بلوغ اجتماعی یعنی آزادگی همه. برخی جوامع این راه را سادهتر طی میکنند، اینها جوامعی بودهاند که قشر فرهیخته آگاه و دارای ذهنی منظم و برخوردار از دانش اجتماعی بودهاند و مردم نیز بهتر به روندها توجه کردهاند و بهسادگی از کجیهای بهظاهر کماهمیت نگذشتهاند. برخی با زحمت بیشتری در این راه پیش رفتهاند، آنهم برحسب درجه سردرگمی، شعارزدگی، تسلیم در برابر نیروهای مسلط، سرسپردگی و مزدوری قشر تحصیلکرده و روشنفکر. برخی جوامع هم کاملا ناموفق بوده و خواهند بود. اینها هم مثل جوامعی هستند که در مقطعی از تاریخ ظاهر شده و گم شدهاند و به خیل گمشدگان از قافله بشریت و تاریخ خواهند پیوست.
منبع :
- گزارش فوق در تاریخ ۲۴ آبانماه ۱۳۹۹ در روزنامه شرق منتشر شده است.
بدون دیدگاه