مفاهیم PDIA به زبان ساده

ارائۀ راه‌حل به جای حل مشکل (ماژول ۶- بخش ۱)

متن کلیپ‌های دوره آموزشی PDIA در دانشگاه هاروارد


در اکثر موارد، در اولین دیدار با افراد، وقتی از آن‌ها می‌خواهیم که از مشکلاتی بگویند که می‌خواهند حل کنند، به جای این کار، غالباً از راه‌حل می‌گویند، زیرا از قبل، ایده‌ای در این زمینه دارند. در نتیجه، هیچ وقت به صورت واقعی به مسئله‌ای که برایش راه‌حل ارائه می‌کنند نمی‌اندیشند. من هر سال، از بسیاری از دانشجویانم می‌خواهم برای مسئلۀ خط‌مشی، راه‌حل ارائه کنند. در ابتدا، مسئله را می‌نویسیم: «مساله‌ای که می‌خواهیم حل کنیم چیست؟». سپس به آن‌ها می‌گویم «یک راه‌حل برای مسئله‌تان بنویسید». کار آسانی است و همۀ آن‌ها راه‌حلی برای مسئله‌شان می‌نویسند. سپس به سراغ قسمت سختِ تمرین می‌رویم که تفاوت زمانی را که مسئله را به صورت واقعی می‌نویسیم و زمانی را که فقط راه‌حل می‌نویسیم مشخص می‌کند: «سه راه‌حل دیگر برای مساله‌تان بنویسید، یعنی گزینۀ الف، گزینۀ ب، و گزینۀ پ».

تاریخ انتشار : ۱۰ مهر ۹۸

 

در اکثر موارد، در اولین دیدار با افراد، وقتی از آن‌ها می‌خواهیم که از مشکلاتی بگویند که می‌خواهند حل کنند، به جای این کار، غالباً از راه‌حل می‌گویند، زیرا از قبل، ایده‌ای در این زمینه دارند. در نتیجه، هیچ وقت به صورت واقعی به مسئله‌ای که برایش راه‌حل ارائه می‌کنند نمی‌اندیشند. من هر سال، از بسیاری از دانشجویانم می‌خواهم برای مسئلۀ خط‌مشی، راه‌حل ارائه کنند.

در ابتدا، مسئله را می‌نویسیم: «مساله‌ای که می‌خواهیم حل کنیم چیست؟». سپس به آن‌ها می‌گویم «یک راه‌حل برای مسئله‌تان بنویسید». کار آسانی است و همۀ آن‌ها راه‌حلی برای مسئله‌شان می‌نویسند. سپس به سراغ قسمت سختِ تمرین می‌رویم که تفاوت زمانی را که مسئله را به صورت واقعی می‌نویسیم و زمانی را که فقط راه‌حل می‌نویسیم مشخص می‌کند: «سه راه‌حل دیگر برای مساله‌تان بنویسید، یعنی گزینۀ الف، گزینۀ ب، و گزینۀ پ».

غالبا آن‌ها نمی‌نویسند. چرا؟ چون نمی‌توانند میان مسئله و راه‌حل، ارتباط مستحکمی برقرار کنند. به عنوان مثال، می‌گویند: «مسئلۀ من آن است که معلمان باسوادی ندارم. در نتیجه، راه‌حل آن است که معلم‌ها آموزش ببینند». اگر به این بیندیشید که «گزینه‌های دیگر برای حل مسئلۀ من یعنی نبود معلم باسواد چیست؟»، متوجه می‌شوید که راه‌حلی دیگری وجود ندارد. اگر مسئله‌ام را فقدان معلم باسواد تعریف کنم، آن‌گاه به جز وجود معلم باسواد، راه‌حل دیگری نخواهد بود، زیرا مسئله‌ام را نبودِ راه‌حلم تعریف کرده‌ام و این بدین معناست که من به چیزی فکر نمی‌کنم به جز تقلید و انجام کارها طبق روال عادی.

اما اگر بگوییم: «ببین! مسئلۀ تو عمیق‌تر است: قدرت یادگیری دانشجوها پایین است. به این دلیل می‌خواهی معلم‌ها آموزش ببینند که قدرت یادگیری دانشجوها به آن حدّی نیست که تصور می‌کنی»، آن‌گاه مسئله‌ام از راه‌حل اولیه‌ام [نبود معلمان باسواد] دور می‌شود. اگر مسئله را فقدان یادگیری دانشجوها بدانم، روش‌های بسیار متعددی برای حل این مشکل می‌توان برشمرد. لذا قاعدۀ تجربی ما آن است که اگر نمی‌توانید حداقل سه راه‌حل متفاوت برای مسئله‌تان مشخص کنید، پس اصولاً مسئله‌ای ندارید. راه‌حل را به عنوان مسئله نوشته‌اید. اگر مسئله‌تان را فقدان راه‌حل‌تان بدانید، آن‌گاه هیچ وقت به آن حد از نوآوری نخواهید رسید که بتوانید تشخیص دهید که نقطۀ آغاز حل مسئله‌ای که با آن دست به گریبان هستید کجاست.

لینک کوتاه https://iran-bssc.ir/?p=3591

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *