توانمندسازی جامعه و حاکمیت ایدهی تقویت همزمان ظرفیتهای جامعه و حاکمیت را برای توسعه مدنظر دارد. برای توسعهی پایدار نیازمند حضور همزمان جامعه و دولت قوی هستیم؛ ضعف و خلل در هر یک از این دو طرف، باعث شکنندگی مسیر توسعه میشود؛ توسعهی آمرانه و دولتمحور همان اندازه در معرض بیثباتی است که توسعهی اجتماعمحور در فقدان دولت قوی.
پیشرفت و توسعه نزد عموم اندیشمندان علوم انسانی با مردمسالاری، پاسخگویی حکومت، انتخابات آزاد و به طور کلی حکمرانی خوب گره خورده است. بررسی تجارب جهانی نشان میدهد بسیاری از کشورها توفیق چندانی در دستیابی به مردمسالاری نداشتهاند. مؤسسات مختلف، دستیابی به شاخصهای مختلف مردمسالاری مانند انتخابات آزاد را مورد سنجش قرار میدهند؛ برای مثال، در شاخص مردمسالاری نشریه اکونومیست، بیش از ۵۰ درصد از کشورهای مورد بررسی (۶۸ کشور از ۱۲۹ کشور)، امتیازی کمتر از ۵۰ درصد دارند. مباحث بسیار گستردهای بهویژه پس از بهار عربی تحت عنوان شکست جنبشهای مردمسالارانه در جریان است. با توجه به سیر مباحث مطرحشده، پرسشهای محوری زیر را میتوان بیان کرد:
کشورهای استبدادی و دموکراتیک به توسعه رسیده اند
در پاسخ به سؤال اول باید توجه داشت که دادههای موجود نشان میدهد که دو دسته از کشورها به توسعه اقتصادی رسیدهاند: کشورهای استبدادی و کشورهای کاملا دموکراتیک؛ اما کشورهایی که دموکراسی نصفهونیمه دارند معمولا سطح توسعهیافتگی پایینی دارند.
اگر دموکراسی به مطالبات اقتصادی گره نخورد، بیشتر به سمت رقابتهای سیاسی شدید پیش میرود که این امر بیثباتی سیاسی و بیثباتی سیاستی را به دنبال خواهد داشت. همین امر [نیز] زمینه بازگشت استبداد را فراهم میکند. بههمیندلیل من در کشورهای در حال توسعهای مثل ایران، دموکراسی حداقلی را برای توسعه مفیدتر از دموکراسی حداکثری میدانم.
البته کشورهای استبدادی بر دو قسماند؛ برخی به سطوح بالای توسعه رسیدهاند مثل سنگاپور و برخی نهتنها توسعه نیافتهاند بلکه عقب هم رفتهاند مثل کره شمالی؛ ازاینرو نباید تلقی کرد که استبداد شرط توسعه است! اما ظاهرا یکسری خصوصیت در برخی استبدادها و همچنین دموکراسیهای پیشرفته وجود دارد که در کشورهای دیگر وجود ندارد و آن خصوصیتها برای توسعه بسیار مهم هستند. من اگر بخواهم موضوع را خیلی ساده کنم، میتوانم معکوس مسئله را بیان کنم؛ یعنی بگویم که در کشورهای نیمهدموکراتیک خطر پوپولیسم خیلی جدی است و این امر مانعی برای رسیدن به توسعه میشود. حرکت به سمت توسعه معطوف به تصمیمهای سرمایهگذاری بلندمدت است و هلدادن جامعه به این سمت تنها یا با زور یک مستبد ممکن میشود یا با قدرت نهادهای اجتماعی-سیاسی پیشرفته. وقتی نه زور مستبد مصلح وجود دارد و نه نهادهای باکیفیت، چشماندازها همه کوتاهمدت میشود و غارتگری به الگوی رایج رفتار تبدیل میشود.
دموکراسی حداقلی برای توسعه ضروریتر است
به نظر من دغدغه توده مردم دستکم تا وقتی سطح درآمد سرانه به ۲۰ هزار دلار نرسیده، عمدتا معیشتی است و اگر دموکراسی به مطالبات اقتصادی گره نخورد، بیشتر به سمت رقابتهای سیاسی شدید پیش میرود که این امر بیثباتی سیاسی و بیثباتی سیاستی را به دنبال خواهد داشت. بیثباتی سیاسی و بیثباتی سیاستی معمولا اثرات منفی بر عملکرد اقتصادی دارند و همین امر زمینه بازگشت استبداد را فراهم میکند. بههمیندلیل من در کشورهای در حال توسعهای مثل ایران، دموکراسی حداقلی را برای توسعه مفیدتر از دموکراسی حداکثری میدانم.
مردمسالاری پایدار وقتی حاصل میشود که جدالهای عرصه سیاست به منافع اقتصادی گره بخورد. در آن صورت مشارکت سیاسی مبنای منطقی خواهد داشت، زیرا افراد حاضرند برای صیانت از منافع اقتصادی خود وقت و پول و انرژی بگذارند و سیاستورزی از یک امر لوکس و شیک که مخصوص افراد قدرتطلب یا ریسکپذیر است به فعالیتی ضروری برای بخشهای مختلف جامعه تبدیل میشود.
اصلاح ساختار اقتصادی؛ افزایش کارآیی و برابری
اگر فعلا توسعه سیاسی اولویت نیست، باید تلاش کرد که سیاستهای اصلاح ساختار اقتصادی را به نحوی سامان داد که کارکرد ضد فقر و عدالتطلبانه داشته باشد تا هم کارایی و هم برابری در کشور بیشتر شود. بهتدریج با کاهش فقر و تقویت طبقه متوسط بهمرور نیروهای پشتیبان فعالیتها و حرکتهای مردمسالارانه افزایش خواهند یافت و مردمسالاری دوباره مطالبه خواهد شد. خطری که کشور ما را تهدید میکند این است که جریانات سیاسی شعارهای فریبندهای مثل بهبود سریع وضعیت اقتصادی سر دهند و این توهم را در جامعه جا بیندازند که میتوان بهسرعت و بدون هزینه به بهبود اقتصادی رسید. چنین شعارهایی خبر از خیزش پوپولیسم میدهد و کشور ما را به لحاظ اقتصادی و حتی سیاسی به عقب میکشاند.
مشروطهسازی قدرتمطالب بازنشری
استبدادتوسعهدموکراسیمردم سالاری
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
دیدگاه
نام *
ایمیل *