برخی میپرسند که چه زمانی باید به PDIA عمل کنید و چه زمانی نه؟ در این دورۀ آموزشی هم این سؤال پرسیده میشود.
بگذارید با یک مثال پاسخ بدهم. فرض کنید سال ۲۰۱۵ است و میخواهید از مرکز آمریکا یعنی سنت لوئیس ایالت میسوری به لس آنجلس بروید. در حالتی دیگر، فرض کنید سال۱۸۰۳ است و میخواهید از سنت لوئیس به نقطهای در ساحل غربی آمریکا بروید که هنوز کشف نشده است.
در حالت دوم نمیدانید به کجای غرب آمریکا میروید. نمیدانید فاصلهتان از غرب چقدر است. نمیدانید با قایق باید بروید، با اسب یا با قطار. نمیدانید در این مسیر به پزشک، محافظ یا راهنما نیاز دارید یا نه. نمیدانید کجای غرب زندگی خواهید کرد و نهایتاً کجا خواهید مرد. در این حالت، بهPDIA نیاز دارید.
چرا؟
چون شما [گرچه] مسئلهتان را میشناسید [اما تنها] میدانید که میخواهید از اینجا به جایی بروید و بس. خیلی چیزها را نمیدانید. در نتیجه، ناگزیرید که در حین حرکت، راهحلتان را بیابید و خود را با آن انطباق دهید. باید مطمئن شوید که مسئلهتان را به خوبی شناختهاید. ناگزیرید به جلو حرکت کنید و در حین حرکت، مدام بیاموزید. در اصل، در حین پیشروی، دانشتان را تکمیل میکنید.
اما فرض کنید سال ۲۰۱۵ است و در فرودگاه سنت لوئیس میسوری هستید. به شما زنگ میزنند و میگویند: ما در اسرع وقت به شما در لس آنجلس نیاز داریم اما باید از طریق زمینی بیایید. در این حالت بهPDIA نیاز ندارید چون این مسئله، لجستیک و عملیاتی است و راهحل آن مشخص است. کافیست از گوشیتان، گوگلمپ را باز کنید، سوار ماشین بشوید و حرکت کنید. به تکنولوژی خاصی نیاز ندارید. در کل، به چیزی نیاز ندارید. در این حالت، نیازمند تکرار و یادگیری نیستید.
اما نکتۀ جالبی در اینجا وجود دارد. ما به این دلیل در سال ۲۰۱۵ نیازی به یادگیری نداریم که لوئیس و کلارک در سال ۱۸۰۳ به ساحل غربی آمریکا رفتهاند و [آن را کشف کردهاند]، در نتیجه، در ۲۰۰ گذشته دربارۀ این مسیر آموزش دیدهایم و آن را شناختهایم. کسانی که پس از لوئیس و کلارک به آنجا میروند در طول زمان، کمتر و کمتر میآموزند. چرا؟ چون پیش از آنها، کسانی بودهاند که آموزش دیدهاند و آموختههای خود را به صورت نقشه یا امثال آن درآوردهاند و مسائل را حل کردهاند.
بنابراین باید از خود بپرسید که آیا چالش من از نوعِ چالشِ ۱۸۰۳ است؟ من فقط میدانم که به کدام مسیر باید بروم و چه نوع مسئلهای را میخواهم حل کنم. اما فقط همین. چیزی جز این نمیدانم. در نتیجه، در گام اول باید بیاموزم. اما اگر چالش شما از نوعِ چالشِ ۲۰۱۵ باشد و پیش از شما، کسانی با آن رویارو شده باشند، تنها کاری که باید کنید کپیبرداری از آنها است.
وقتی [از دیگران دربارۀ چالشتان] سؤالی میپرسید، از شما میخواهم که حواستان به یک نکته باشد. برخی افراد، چالش شما در کشورتان را خواهند شنید و خواهند گفت: این چالش، از نوعِ ۱۸۰۳ است. من چیزی از آن نمیدانم اما آلمانیها آن را حل کردهاند. در این حالت، [با خود خواهید گفت که] چالش شما از نوعِ ۲۰۱۵ است، در نتیجه، اگر راهحل آنها کارساز و مفید باشد، چرا من از آنها کپی نکنم؟
اما نمیتوان این کار را کرد چون در سال ۱۸۰۳ در آمریکا افراد به این دلیل میدانستند چطور از سنت لوئیس به واشینگتن و نیویورک بروند که بین این شهرها جاده کشیده شده بود. جاده وجود داشت و روشی برای تردد بین این شهرها محسوب میشد. کسانی در بخشی از آمریکا این جادهها را ساخته بودند. اما اگر بگویید: «بگذار درباره روش رفتن از سنت لوئیس به واشینگتن بیاموزم و برای رفتن به غرب هم آن را به کار بگیرم»، مشکل پیش میآید. زیرا باید فکری برای رودخانههای بزرگ، رشته کوهها و انواع قبیلههایی که تا به حال با سفیدپوستها روبرو نشدهاند بکنید. رفتن به شرق آمریکا مسائل کاملا متفاوتی دارد که باید برای آنها راهحلی یافت.
در نتیجه، راهحلهای سایرین را که از نوعِ ۲۰۱۵ هستند اقتباس نکنید و آنها را در مورد مسئلۀ خودتان که از نوعِ ۱۸۰۳ است به کار نبندید. اگر شما مسئلهای از نوعِ ۱۸۰۳ دارید، نیازمندPDIA هستید. با مسئلهتان رویارو شوید. تکرار کنید. بیاموزید. و در طی زمان به این فکر کنید که چگونه میتوانید از پیچیدگیِ آن بکاهید.
بدون دیدگاه