کارشناسی ارشد اقتصاد توسعه
پژوهشکدۀ چشمانداز و آیندهپژوهی از همکاری بین مجمع تشخیص مصلحت نظام و دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات در سال ۱۳۹۰ تأسیسشده و بهصورت هیئتامنایی اداره میشود. یکی از فعالیتهای این پژوهشکده برگزاری دورهها و ترجمه و تألیف کتب است اما در سالهای اخیر به فضای اندیشگاهی وارد شدهاند و هدفشان مسئله یابی، کمک به حل مسئله و ارتباطگیری با نیروهای درگیر حل مسئله در کشور است. محمدمجید فولادگر؛ مدیر پژوهشکده چشمانداز و آیندهپژوهی و حسین زاهدی؛ مدیرگروه چشمانداز و تمدن سازی پژوهشکده در این گفتگو درباره نظام حکمرانی و مسائل آن گفتند که در ادامه میخوانید.
- با توجه به تجارب و مسائلی که در آنها کار کردهاید از دید اندیشکده شما مهمترین مسئله نظام حکمرانی ایران چیست؟
فولادگر: در ابتدا باید بگویم ما در کشور نظام مسائل نداریم. هر فرد یا نهادی یکسری مسائلی دارد اما آیا چیزی که بهدستآمده است نظام است؟ نظام در اینجا به معنی مفهوم منظومه، ارتباط مسائل با هم، فهم مسائل در لایههای مختلف، شدت مسئله از نظر چالش بودن، فهم روابط علت و معلولی مسائل با هم است. بهصورت کلی ما منابع محدود و مسائل نامحدود داریم و نمیتوان همزمان بر روی تمام مسائل کار کرد، بلکه لازم است با یک برنامه مشخص حداکثر بهرهبرداری از منابع انجام شود و راندمان بالا باشد. مسائل به هم تنیده هستند و به فهم نظاممند نیاز دارند و در حال حاضر نظام مسائل مصطلح شده است و ما هم از مجموعههای مدعی در زمینه نظام مسائل هستیم یعنی تلاش میکنیم روابط و اجزای یک کل منسجم را بفهمیم.
متأسفانه نظام مسائلی که در کشور تهیه میشود به لیست کردن مسائل محدود میشود و آن مسائل نیز از جنس نشانه هستند؛ یعنی مسائلی که پشت آنها مسائل دیگری نهفته است. بهعنوانمثال اگر بگوییم آسیب اجتماعی مسئله است چندان دقیق نیست. مثلاً برای حاشیهنشینی باید ببینیم چه سیاستهایی اجراشده که به حاشیهنشینی منجر شده است یا مثلاً طلاق بهخودیخود مسئله نیست، بلکه دلایل طلاق مسئله هستند. میخواهم بگویم نگاه لایهای به مسائل و واکاوی دلایل مسائل نگاهی است که نسبت به آن غفلت شده است. درواقع ما نسبت به فهم مسائل سادهاندیشی میکنیم. مسائل ابعاد پیچیده دارند و باید بررسی شوند و جزئیات آنها استخراج شود و از دل یک فرایندهای تحلیلی بیرون بیایند تا به نتیجه برسند.
از سوی دیگر به نظر من مسائل واقعیت نیستند یعنی همین است و بس، بلکه نوع روایت مسئله با خود مسئله نسبت دارد. بهعنوانمثال من به شما میگویم موفق هستید، به این دلیل که شما خوب حرف میزنید، منظم هستید و غیره، یعنی موفقیت شما را صورتبندی میکنم و به شما میگویم چون بدین طریق صورتبندی کردید موفق شدید. این روایت من است و ممکن است شما به دلایل دیگر موفق باشید. بهعنوانمثال در زمان انتخابات آقای روحانی گفت که هم سانتریفیوژ بچرخد و هم چرخ مردم. این روایت آقای روحانی از مسئله در آن زمان بود، اما آیا درست بود؟ آیا جواب داد؟ میخواهم بگویم اینکه شما چگونه روایت کنید که واقعیت چیست به نظام مسائل مربوط میشود. ممکن است من مطالعه کمعمقی انجام دهم، ولی طوری آن را روایت کنم که همه متقاعد شوند یا برعکس؛ بنابراین در این روایتگری چه کسانی موفقتر هستند؟ آنهایی که شبکه لابی قویتری در قدرت و حاکمیت دارند. پس شبکهسازی و ارتباطگیری در قدرت و کار رسانهای بسیار مهم است.
پارامترهای مختلفی وجود دارد برای اینکه از میان نظام مسائلی که با درکها و فهمهای مختلف به آنها رسیدیم کدامیک بر روی میز مینشیند و به فهم مسئله یا تصمیم منجر میشود. یک نکته دیگر این است که زیاد شنیده میشود که مسئله را گفتیم، ولی راهکار نداریم. به نظر من ما اصلاً مسئله را نفهمیدهایم، چون فهم و حل مسئله دو روی یک سکهاند. اگر شما دقیقاً فهمیدید که چرا صورت من سرخ شده است پس راهحل هم برای شما مشخص است و مشکل را برطرف میکنید. پس اینکه بگویید مسئله را فهمیدهاید، اما راهکار را نمیدانید من میگویم شما مسئله را نفهمیدهاید. بله ممکن است تکنیکهای حل مسئله مختلف باشند و نیاز باشد آنها را کشف کنیم و یاد بگیریم، ولی قطعاً فهم و حل مسئله به هم گره خوردهاند. اگر ما در حل مسائل و ارائه راهکارها و تدوین استراتژیها مشکل داریم به این دلیل است که مسئله را درست نفهمیدهایم.
این مواردی که گفتم، کلیاتی درباره نظام مسائل و مسئله یابی بود. در جزئیات که مثلاً در خصوص چرخش نخبگانی در حکمرانی یک مسئله مهم است، بوروکراسی یک مسئله است یا بیثباتی سیاستهای اقتصادی یک مسئله است و غیره که اینها کل یافتههای ما در حوزههای مختلف است و بیان آنها از حوصله بحث خارج است و مثلاً ما بیست عدد گزارش داریم میتوانیم به شما بدهیم تا مطالعه کنید یا در فرصتی دیگر اعضای گروههای ما در حوزه سلامت، اقتصاد یا رفاه و سیاستهای اجتماعی بیایند بگویید نظام مسائل ما اینهاست.
زاهدی: یک مسئله مهم و بنیادی که وجود دارد این است که ما چه میزان نهاد حاکمیت در کشور داریم. بههرحال یک نهادی شکل میگیرد، چراکه کارکرد دارد و سیستمی از روابط و ساختارها و بازیگران به وجود میآید و یک نهاد میشود. گاهی یک نهاد آگاهانه و طراحیشده شکل میگیرد و گاهی یک نهاد خودجوش به وجود میآید. نهاد چه بهصورت خودجوش و چه با یک قوه عاقله شکل بگیرد به یادگیری درونی نیاز دارد و باید در مراحل تکوین خود از اشتباهات و خطاها بازخورد بگیرد و خود را اصلاح کند. این یادگیری در نهاد حاکمیتی مستقل از اینکه در کدام جریان سیاسی است باید باشد. میتوان گفت امر حکومتداری در نهاد حاکمیت ما جدی گرفته نشده است. بازیگران سیاسی ما وقتی حکمرانی را به دست گرفتند و رأی آوردند فکر میکنند حکمرانی هم یک کاری است کنار کارهای دیگر و آن را جدی نمیگیرند. مثلاً تازه زمان انتخابات دور هم جمع میشوند که حال چه کسی را کاندیدا کنیم و چه کنیم، درصورتیکه هر جریان سیاسی باید برنامه داشته باشد و مثلاً اگر شکست خورد، فرد و کاندیدای خود را برای انتخابات بعد آماده و تربیت کند، ولی اینگونه نیست. به همین دلیل مسئولان و کاندیداها محدود شدهاند به یکسری افراد تکراری که قدرت بین آنها دستبهدست میشود و شعارها بین آنها جابهجا میشوند و جامعه از این جایگشتهای بیمعنا احساس ناخوشایندی خواهد داشت و نتیجه آن در کاهش مشارکت دیده میشود؛ یعنی مردمسالاری دینی که یکی از دستاوردهای بزرگ انقلاب اسلامی است را خنثی و بیاثر میکنیم. دلیل آن هم بیبرنامه بودن بازیگران سیاسی است. آنها نه برای دوران قدرت برنامه دارند و نه برای دورانی که در مسئولیت نیستند. ما در کشور حکومت را رها کردهایم، درحالیکه در اسلام حکومت بهصورت یک تکلیف آمده است. جدی گرفتن امر حکومت به تعبیر امام خمینی از احکام اولیه است؛ یعنی وظیفه ما نسبت به حکومت و حکومتداری خیلی جدی است. پس گفتم که نهاد حاکمیت امر حکومتداری را جدی نمیگیرد و یادگیری درونی ندارد و درنتیجه کارکردهای خود را از دست میدهد.
از طرف دیگر دانش حکومتداری در کشور نیز دچار ضعف است. بهعنوانمثال نظریه حکمرانی خوب وجود دارد که اسم آن را نمیآوریم، ولی به آن عمل میکنیم؛ یعنی در عمل آن چیزی که اتفاق میافتد میبینیم که سخنرانان و اندیشکدهها همه در میدان حکمرانی خوب سخن میگویند، چیزی بیشتر به آن اضافه نکردند و حداکثر یک کلمه اسلامی به آن اضافهشده است. همه اندیشکدهها و چهرهها که در زمینه حکمرانی فعالیت میکنند و برجسته هستند بر روی فنّاوری حکمرانی و تکنیکها کار میکنند. به عبارتی مسئله آنها حکمروایی است؛ یعنی حکومت چه کند تا حکم و سیاست و تصمیم در جامعه جاری بشود. مثلاً دولت تصمیم گرفت جمعیت افزایش یابد و ده سال تلاش کرد، ولی محقق نشد یا میخواهد بخش خصوصی را بزرگتر کند، ولی موفق نمیشود. درواقع مسئله این است که قانون نوشته میشود و اجرا نمیشود، این دغدغه خصوصاً در کشورهای غربی که محل تولید همین نظریه حکمرانی خوب است رایج است. ما هم به لایه تکنیک ورود کردهایم و به همین دلیل میبینیم اغلب بحث شفافیت، تعارض منافع، فساد و کارآمدی مطرح است که عمدتاً بحث تکنیک و فنّاوری حکمرانی است، درحالیکه لازم است یک نظریههای حکمرانی وجود داشته باشد تا از دل آن فن و فنون حکمرانی استخراج شود. ما به نظریهها توجه نداریم یا نهایتاً به سراغ حکمرانی خوب میرویم. ما باید خودمان نظریه و دانش حکمرانی داشته باشیم و این دانش نیز باید از یک حکمت تغذیه کند. تکنیکها از دانش بیرون میآیند و دانش از یک حکمت. وقتی ما تکنیکهای نظریه مانند حکمرانی خوب را پی میگیریم درواقع حکمتهای یک تمدن دیگر را در کشور خودمان گسترش میدهیم و در همان حال میگوییم داریم تمدن اسلامی بنا میکنیم و این اتفاق نمیافتد.
مهمترین رکن یک تمدن حکومت آن است، ولی حکومت خودش در زمین یک تمدن دیگر ایفای نقش میکند و حتی بدون اینکه خودش اراده کرده باشد که این دردآور است، یعنی یک نسخه آماده از قبل وجود دارد و ما هم نمیخواهیم چرخ را دوباره اختراع کنیم و آن را اجرا میکنیم. ممکن است ما با نظریههای خودمان هم به شفافیت یا تعارض منافع برسیم، ولی با رویکرد خودمان است، ولی ما نهایتاً یک حدیث یا نامه امیرالمؤمنین را میآوریم میگوییم این تأییدکننده شفافیت است. این غلط است، درواقع ما رفتهایم شفافیت را از حکمرانی خوب آوردهایم و برای توجیه آن گشتهایم و یک حدیث پیدا کردهایم. ما با قرآن مأنوس نیستیم و امر حکومتداری را با قرآن و سنت در میان نمیگذاریم تا از آن جواب بگیریم. باید ببینیم منابع ما درباره مشروعیت و کارآمدی چه میگویند و چه چارچوبی را برای ما فراهم میکنند. آیا کارآمدی مشروعیت میآورد یا خیر؟ اگر نظامی مشروعیت داشته باشد، ولی کارآمد نباشد باید چه کرد. ما و اندیشکدههای ما درباره این مسائل ساکت هستیم و مثلاً گسترش سوتزنی، دولت الکترونیک و مطالبه گری و شفافیت مسئله است. این مسائل واقعی هستند، ولی آیا امر حکومت فقط این است؟
ما به دنبال حکومتی هستیم که کار کند و حکم آن جاری شود یا مسئله ما این است که چگونه حکومت ما درمجموع یک حکومت عادلانه باشد؛ یعنی به مدل حکومتی برسیم که عادلانه باشد و بتوان از آن دفاع کرد. ما در این زمینهها کاری نکردهایم و به دنبال تکنیکها رفتهایم. از اجرای تکنیکها جواب بگیریم یک مشکل دارد و اگر جواب نگیریم مشکلات دیگر. اگر به جواب نرسیم دو دسته خواهیم شد، یکعده میگویند این تکنیکها همه جای دنیا جواب داد، ولی اینجا جواب نداد پس یک عیبی در ما هست، یکعده دیگر میگویند که مشکل از آن تکنیک است و آن را کنار بگذاریم، یعنی اینها دو سر یک پشتبام هستند. مثل اتفاقی که برای حزب افتاد. حزب به درد ایران نمیخورد چرا؟ چون فهم آن را نداریم، ولی از طرفی حزب مانند باشگاه پرورش رجال سیاسی است و نباید انتظار داشت رجال سیاسی در وزارتخانهها پرورش یابند. کارکرد حزب ما ستاد انتخاباتی بوده است و معلوم است که جواب نمیدهد و بعد میگوییم حزب نمیخواهیم؛ یعنی نیاز به دانش و حکمت داریم تا این مسائل از آن خارج شود ولی بدنه علمی و دانشی ما از این مسائل غفلت میکند. حال اگر به جواب برسیم مثلاً گفته شود شفافیت بهخوبی عمل کرد. بله خوب عمل کرد اما شفافیت تا کجا؟ حریمها و مرزها معلوم نیست. این مرزها را باید نظریهها و حکمتهای ما حد بزنند. وقتی این نیست منجر به دعوای طرفین میشود، یکی میگوید نباید وارد حریم خصوصی مردم شد و دیگری مثلاً با استناد به یک حدیث امیرالمؤمنین میگوید اگر فلانی این کار را کرد بگو و آبرویش را هم ببر. این یعنی ما به دنبال این نبودیم که از مجموعه زندگی پیامبر و ائمه و از آن بالاتر از قرآن بفهمیم حکومت چیست که بعد ببینیم از دل آنچه نظریاتی بیرون میآید و بعد از آن ببینیم چه تکنیکهایی به دست میآید. ممکن است ما به فنّاوریهایی برسیم که در عالم غرب وجود نداشته باشد چرا باید از آن غفلت کنیم. درمجموع من ریشه اینها را در جدی نگرفتن امر حکومت میدانم.
- اندیشکده شما چه تجربهای از مواجه با نظام حکمرانی دارد؟ مشکلات نظام اجرایی و اداری نظام حکمرانی ما مانند تعارض منافع، شفاف نبودن، تعارضهای بین سازمانی یا فقدان دولت الکترونیک موجب میشود ظرفیت اجرایی نظام حکمرانی پایین بیاید؛ آیا موافق هستید؟ آیا زمانی که توصیههای سیاستی و راهحلها به نظام حکمرانی میرسد این مشکلات آن را منحرف میکنند؟
فولادگر: بله. بهعنوانمثال با گسترش ویروس کرونا ما کارهایی انجام دادیم. در حال حاضر کشور از نظر ویروس کرونا شرایط بدی دارد و دولت مسئول آن است، چراکه کل اطلاعات در اختیار دولت است ولی عملکرد خوب نیست مثلاً میزان تست گرفتن ما بسیار پایین است و ما رتبه ۱۳۰ را در دنیا داریم. وقتی میزان تست پایین است؛ یعنی کمتر تشخیص میدهیم، کمتر رصد میکنیم، کمتر میتوانیم مهار کنیم و حتی میزان مرگومیر نیز دقیق نیست. این شرایط بسیار ناراحتکننده است. در یک مقطعی ما یکسری دستورالعمل تهیه کردیم و در یک جلسه خصوصی با آقای رحمانی فضلی مطرح کردم ایشان تأیید کردند و به معاون خود معرفی کردند و جلسات بعدی شکل گرفت، ولی درنهایت بهجایی نرسید. مثلاً یک پیشنهاد این بود که افراد مبتلا ردیابی و رصد شوند ولی آقای روحانی مخالف بود که نباید به زندگی مردم سرک کشید. این استدلال بیموردی است، چراکه وقتی یک نفر تست مثبت دارد باید کنترل شود که از خانه خارج نشود و باعث مرگ دیگران نشود. بعدازاینکه چند نمونه را بررسی کردند و دیدند که ۲۰ تا ۳۰ درصد از مبتلایان وارد مترو شدهاند. این کارها غلط است. یا مثلاً گفتیم که جایی هست مثل پایگاه رفاه ایرانیان که زحمت کشیده شده و اطلاعات اقتصادی برای هر کد ملی جمعآوریشده است، یکجایی هست که آمار و اطلاعات مبتلایان و مرگومیر ناشی از کرونا را جمعآوری میکند، جاهایی دیگری هست مانند بنیاد مستضعفان و ستاد اجرایی فرمان امام و بسیج و کمکهای مردمی و جهادی که به دنبال کمک کردن هستند. پس یکجایی میخواهند کمک کنند، یکجایی مشخص است چه کسانی مبتلا هستند و غیره و یکجایی مشخص است که این مبتلایان یا فوتیها در چه دهک یا صدک اقتصادی هستند، این سه پایگاه باید به هم وصل شوند و کمکها به مقصد اصلی برسند. مثلاً یک خانوار که فوتی داشته است و در دهکهای فقیر قرار دارد باید کمک مورد نظر را دریافت کند یا کسی که تست مثبت دارد و در فقر به سر میبرد باید کمک دریافت کند تا مجبور نباشد برای امرارمعاش تردد کند و دیگران را مبتلا کند؛ یعنی کمکها کاملاً هدفمند به مقصد برسند. این پیشنهادها ساده بودند و پیچیدگی خاصی نداشتند، حتی معاون رفاه اجتماعی وزارت تعاون کار و رفاه اجتماعی، آقای میدری و افرادی در وزارت بهداشت موافق این پیشنهاد بودند ولی درنهایت این اتفاق نیفتاد. این قبیل اتفاقات دلایل زیادی دارد و حاصل برهمکنش دلایلی است. مثلاً ارادههای سیاسی متفاوت است. این دستگاه میگوید آنها نیایند یا این دستگاه میگوید چرا آنها باشند و این قبیل گزارههای عجیب.
همچنین تحرک و پویایی دستگاههای اجرایی پایین است. روحیه کار ضعیف است. مثلاً کارمند غذا و دارو میگوید چرا به ما مرخصی نمیدهند، چرا باید بدهند در شرایطی که شما شغل حساسی دارید و محصولات پزشکی و غذایی مورد نیاز شرایط کرونا چند ماه است در گمرک مانده است. روحیه جنگنده وجود ندارد تا مشکلات حل شود، مانند رزمندگان دوران جنگ که جهادی عمل میکردند، ولی اکنون در جنگ اقتصادی ما به صورتی مسخره عمل میکنیم. مثلاً در مجمع تشخیص مصلحت همه میگویند این کار خوب است، ولی وقتی وارد بوروکراسی میشود خفه میشود، یکی میگوید طبق این بند نمیشود یکی دیگر میگوید کمیسیون فلان تشکیل شود. این مشکلات هست. از طرف دیگر حتماً به کار من هم ایراد است و محتوایی که من آماده میکنم نیز بسیار مهم است، میزان سماجت و جنگندگی من مهم است اگر ضعیف عمل کنم به نتیجه نمیرسم. مجموعه این عوامل باعث میشود تا سرعت حرکت ما بسیار کند شود.
- به نظر شما اندیشکدهها چگونه میتوانند به نظام حکمرانی کمک کنند؟ نظام حکمرانی چه مسئولیتی در قبال آنها دارد؟
فولادگر: در خصوص اندیشکدهها باید بگویم که ما خیلی بدنه جدی و محکمی نداریم، این را ازاینجهت میگویم که دچار توهم نشویم. نظام اندیشگاهی ما با آن چیزی که نیاز داریم خیلی فاصله دارد. اندیشکدههای ما مانند نهالهای تازه کاشته شده و نحیف هستند که زیبا میباشند و ممکن است که شکوفه بزنند و گل بدهند ولی هنوز فاصله تا رسیدن به یک درخت تنومند خیلی زیاد است. چند موضوع در کشور داغ شده است و تکرار میشود. یکی از اینها نظام مسائل است که ما یکی از مدعیان آن هستیم. ما در حال تلاش کردن هستیم و هنوز به چیزی نرسیدیم و راه زیادی داریم، ولی تلاش میکنیم. مثلاً پنج ماه است که ۲۶ جلسه نظام مسائل برگزار کردیم و افراد مختلف را در حوزههای مختلف دور هم جمع کردیم تا به یک صورتبندی از مسائل برسیم، ولی هنوز کار زیاد داریم.
به نظر من نظام مسائل از موضوعاتی است که این روزها زیاد دستمالی میشود، اندیشکدهها نیز از این موضوعات است که جعلی آن در حال تولید است. از نظر من یک نمودار برای فعالیتهای اندیشکدهها موجود است که ما در آن صعود میکنیم و به نقطه پیک میرسیم و سپس نزول میکنیم در دوران نزول خسارت بدی به کشور وارد میشود، پس من وظیفه خود میدانم در حد وسع خودم از این خسارت کم کنم و فیک اینها زیاد نشود. آیندهپژوهی نیز یکی دیگر از این حوزههاست که در حال حاضر داغ شده است، ولی ما آن را درست نفهمیدهایم چون با مبانی فکری و فلسفی ما آمیخته نشده است و فقط به ظاهر امر میپردازیم و کتب ترجمه میکنیم و دوره برگزار میکنیم، ما اینگونه در کشور موضوعات را دستمالی میکنیم و بعد از دورهای میگوییم آیندهپژوهی به کار نمیآید. مثال آن مدیریت استراتژیک و مدیریت کیفیت در کشور بود که یک دورهای همه به دنبال دریافت ایزو بودند، ولی بعد میگفتند اینکه یک تابلو به دیوار بزنیم که ایزو داریم به چه کار میآید، درحالیکه مثلاً پنجاه سال پیش در آلمان و ژاپن مدیریت کیفیت وجود داشت و الآن هم اعتبار دارد. میخواهم بگویم که اینگونه دستمالی کردن مسائل بسیار خطرناک است. نظام مسائل از این قبیل موضوعات است. ما باید بدانیم که در مسیر بلوغ هستیم و نهالها تحمل هر باری را ندارند و میشکنند، مثلاً این نهالهای اندیشکدهها به مراقبت نیاز دارد.
اندیشکدههای ما مانند اندیشکدههای مثل بروکینز و غیره نیستند، هم از نظر بودجه و هم از نظر نفوذ در حکمرانی، یعنی مثلاً ما در اندیشکده یک گزارش بنویسم و این بعد برود در مجلس به لایحه تبدیل شود یا یک سیاست شود، خیر ما چنین چیزی نداریم. اینجا اندیشکدهها هم ایراداتی دارند، مثلاً چرا پیشنهادهای ما در مسائل رفاهی منجر به سیاست نشد؟ میتوان گفت شاید کار ما از نظر سیاستگذاری ضعفهایی داشته است، همچنین شاید مخاطب ما درک پایینی از مسئله ما داشته است، شاید تعارض نگاهها در آن حوزه وجود دارد و جای مسئله در آن تعارض نگاهها پیدا نشده است یا ما بعد از تهیه گزارش سیاستی به دنبال پیگیری و تصویب و اجرایی شدن آن نمیرویم، یک سند میدهیم و دیگر ادامه نمیدهیم. اگر مثلاً ما از گزارشهای خود مراقبت کنیم شاید اثرگذاری آنها بیشتر شود؛ یعنی تیم خود را قوی کنیم و گزارشهای قویتر ارائه کنیم و ارتباطات خود را گسترده کنیم و از رسانهها و مطالبات عمومی استفاده کنیم تا کار ما بر روی میز سیاستگذار قرار گیرد. ما از این فضا فاصله داریم پس لازم است که اندیشکدهها را یک موجود بالغ در نظر نگیریم.
زاهدی: ما درواقع نظام اندیشگاهی نداریم. یک هویتهایی داریم که خودشان را بهعنوان اندیشکده معرفی میکنند. فارغ از این گاهی اندیشکده آمده که به حکومت کمک کند و گاهی اندیشکده آمده است که نمایندگی مردم را کند، این یک انتخاب فرهنگی در جامعه است. هر دو اینها مفیدند و مخرج مشترک اینها این است که اندیشکده یک نهاد میانجی و واسطه است. چه بخواهد به بدنه جامعه نزدیک شود و چه بخواهد به حاکمیت نزدیک شود. یکی از جاهایی که میتواند باعث پیوند نخبگان و حاکمیت شود همین اندیشکدهها هستند، زیرا نخبگان از بوروکراسی حاکمیت گریزان هستند. اندیشکده نهاد واسط است بین نخبگان و نهاد حکومت، چون زبان هر دو را میفهمد. همچنین اندیشکده پیونددهنده نهاد علم و نهاد سیاست است؛ یعنی علم و عمل را در حوزه تصمیمگیری به هم نزدیک میکند. کارکرد دیگر میتواند این باشد که محل پرورش برخی چهرههای سیاسی است؛ یعنی پرورش نیروهای حل مسئله. این افراد در اندیشکدهها میتوانند ورزیده شوند، البته کار سیاسی را آنجا یاد نمیگیرد.
ایرادی که اینجا وجود دارد بهمحض اینکه فردی در فضای اندیشگاهی میدرخشد سیاستگذار او را به دستگاه خود میبرد و سمت میدهد و جزئی از پیچ و مهره بوروکراسی میکند، غافل از اینکه اصل کارکرد آن فرد در فضای اندیشگاهی بوده است، به جای این کار باید اندیشکده وی تقویت شود، پروژه و کار به وی داده شود. این هم از جنس جدی نگرفتن امر حکومت است، چراکه باید بدانیم برای حکومتداری نهاد اندیشکده لازم است و نباید آن را از بین ببرم.
یک راه این است که مثلاً یک نیروی سیاسی که هنوز در سطح مدیران میانی است به فضای اندیشکدهها بیاید و تفکر حل مسئله خود را تقویت کند؛ البته هر اندیشکدهای چنین توانی ندارد. گاهی اندیشکدهها میتوانند صورتبندیهای جدیدی از مسئله ارائه بدهند که از چشم حاکمیت دور بوده است. یا تنوعی از راهحلها ارائه دهند تا حاکمیت همیشه در وضعیتهای مختلف راهحل داشته باشد. گاهی اوقات اندیشکدهها میتوانند از جانب جامعه مطالبه گری کنند، درواقع مطالبهای را که شکل مشخص و درستی ندارد میتوانند صورتبندی کنند و به گوش حاکمیت میرساند. درمجموع میتوان گفت اندیشکدهها مانند عقل منفصل نظام حکمرانی میتوانند عمل کنند؛ یعنی به مسائل حاکمیت فکر میکنند، ولی در بدنه حاکمیت نیستند و اسیر بوروکراسی و قواعد آن نمیشوند.
اندیشکدهها در ایران نهال هستند و انتظار میرود که کسی از نهال بالا نرود زیرا شکسته میشود. از طرفی خود اندیشکدهپنداری نیز رواج پیداکرده است خصوصاً در طیف افراد انقلابی. خیلی از اینها اندیشکده نیستند ولی خود را اندیشکده حساب میکنند. این نه خوب است نه بد ولی اگر خود را اندیشکده حساب میکنند باید کارکردهای اندیشکده داشته باشند و ملزومات اندیشکده را برای خود فراهم کند. حاکمیت باید بداند که نیاز به کمک فکری دارد و بداند چگونه میخواهد این کمک فکری را دریافت کند. پاسخی که غرب در یک پروسه هفتادساله به این سؤال داده استفاده از اندیشکده بوده است.
در ابتدا این حاکمیت بوده که اندیشکده تشکیل داده است ولی الآن دیگر اینگونه نیست که هر اندیشکدهای را حکومت تشکیل داده است. این اندیشکدهها دارای شفافیت مالی نیز هستند. حتی میتوان دید بعضی از اندیشکدهها در امریکا در نزدیکی کاخ سفید هستند و ارتباط مداوم دارند. این نیازی بوده که حکومت در خود دیده و برای جواب دادن به نیاز خود نظام اندیشگاهی طراحی کرده است، ولیکن در کشور ما خیلی از مدیران احساس استغنا در اندیشه دارند یا به تجربیات خود و یا مشاوران خود اکتفا میکنند. این موضوع ایرادات زیادی دارد. مثلاً مدیری را فرض کنید که برای خود حلقه بسته مشاورانی دارد و فقط بر اساس این حلقه تصمیمگیری میکند، دشمن میتواند این حلقه را شناسایی کند و درواقع نفوذ راحتتر اتفاق میافتد. ولی اگر حاکمیت فرایند تصمیمگیری خود را وسیع کند نفوذ بسیار سخت خواهد بود. همچنین هر تصمیم یک فرایند را طی میکند و ایرادات و پیشنهادها به آن وارد میشود و بعد از پخته شدن وارد مرحله بعد میشود. درواقع در این روش تصمیمگیری، اندیشکدهها هم به تصمیمسازی کمک میکنند و هم افکار عمومی را نسبت به آن اقناع میکنند و آن را ترویج میدهند.
توجیه و تبیین سیاستها برای جامعه نیز یکی از وظایف اندیشکدههاست؛ بنابراین حاکمیت باید نظام تصمیمگیری خود را با کمک این اندیشکدهها بسازد و از بودجه خود سهمی را برای سفارش کار به اندیشکدهها اختصاص دهد تا از نظر اقتصادی بتوانند فعالیت کنند. حاکمیت باید از اندیشکدهها حمایت کند بدون آنکه آنها را به خود وابسته کند. اندیشکده باید یک استقلال مشخصی درباره انتخابها و نظرات داشته باشند تا بتوانند اشتباهات را بیان کنند و حاکمیت نیز با سعهصدر به نظرات اندیشکدهها توجه کند و باوجود تنوعی از اندیشکدهها، حاکمیت باید بتواند از بین نظرات و راهحلها ترجیح خود را انتخاب کند.
از طرف دیگر اندیشکدهها نباید به دنبال وابستگی به حاکمیت باشند یعنی نباید برای اینکه آینده اقتصادی و مالی خود را تضمین کنند به دنبال راهی برای وصل به حاکمیت باشند و در این موضوع باهم رقابت کنند. درواقع دیدهشده که بعضی اندیشکدهها برای وصل شدن به منابع مالی حاکمیت باهم رقابت میکنند و یکدیگر را کنار میزنند. یک راهحل برای این مسئله باید این باشد که گروههای مختلف سیاسی برای خود اندیشکده داشته باشند و وقتی به قدرت رسیدند از آن برنامه و راهحل بخواهند و یا حتی با کارها و پژوهشهای اندیشکده، برای خود شعار انتخاباتی بسازند. ولی این کاری است که ما در کشور انجام نمیدهیم که ناشی از این است که امر حکومتداری را جدی نگرفتیم.
** این گفتگو در گزارش «مسائل نظام حکمرانی از دیدگاه اندیشکدهها» منتشرشده است.
بدون دیدگاه