پژوهشگر توسعه
کارشناس پژوهشی مرکز توانمندسازی حاکمیت و جامعه
این حقیقت که تعداد اندکی از ملتهای جهان راهی یافتهاند تا ساختار اجتماعی خود را به شیوهای سامان دهند که امکان «فعالیت مولد» را فراهم سازد (و حتی آن را تشویق کند)، تأثیر اندکی بر فقیرترین ملتهای جهان داشته است. زیرا شرایط انجام «فعالیت مولد» به شکل چانهزنیهای سیاسی مربوط است که برای تضمین ثبات و نظم انجام میشوند و این ساختار نظامهای سیاسی هستند که از انواعی از قوانین و هنجارهای مساعد برای رشد سریع جلوگیری میکنند.
بر اساس نظریه داگلاس نورث، به دلیل ضرورت حفظ نظم برای محدود ساختن خشونت ما با منازعهای اساسی مواجه هستیم: هر حاکمی که به میزان کافی قدرتمند باشد تا قوانینی وضع و اجرا کند که زیربنای یک اقتصاد با کارکرد مناسب است، توانایی سوءاستفاده از آن قدرت برای سود شخصی را نیز دارد. بنابراین موفقیت اقتصاد به توانایی محدود ساختن قدرت حاکم بستگی دارد تا وعدههای او برای حفاظت از حقوق مالکیت و نظام حافظ بازار به طور کامل اعتبار یابد.
این حقیقت که در طولانیمدت، پیدایش یک نظام بازار پیشرفته باعث از بین رفتن حقوق اشراف و درواقع نابودی پایگاه آنان شد، با قدرت یا خواست کسانی که توانستند در کوتاه مدت از تحولات منتفع شوند، تضادی ندارد.
اگر مکانیسمی برای همکاریهای مؤثر وجود داشت، جوامع انسانی باید به شکلی تحول مییافتند تا رفاه و تولید بیشتر را ترویج کنند. اما وجود هزینه مبادله بالا به همراه پیامدهای بازتوزیعی افراد قدرتمندی که نمیخواهند از حقوق ویژه خود چشم بپوشند نشان میدهد که رقابت باز لزوماً نتیجه بیشینه شدن رفاه برای همگان را به همراه نخواهد داشت. نورث و همکارانش مسأله خشونت را به این شکل تحلیل میکنند که چگونه نخبگان حاکم به هم میپیوندند تا برای افراد صاحب حقوق خاص، یک نظام با دسترسی محدود فراهم سازند که منازعه را محدود میسازد و ثمرههای رشد را بین آنها تقسیم میکند. نورث همچنین شرایطی را مشخص میکند که مطابق با آنها برخی کشورها از این وضعیت دسترسی محدود فراتر میروند و رقابت بازاری فراگیر و قدرت سیاسی متکثر ایجاد میکنند. اما درنهایت، این پرسش باقی میماند که چرا نخبگان اجازه میدهند چنین اصلاحاتی انجام شوند. معمولاً مشکل ترویج توسعه اقتصادی با اشاره به دولتهای به اصطلاح شکستخورده مورد بحث قرار میگیرد. اما نورث از اصطلاح «دولت طبیعی» استفاده میکند و تأکید دارد که نظام دسترسی محدودی که در بیشتر کشورهای جهان در طول تاریخ وجود داشته است، ثبات بالایی دارد. بنابر این دیدگاه، اینکه کشورها در اصلاحات شکست میخورند (با قضاوت بر اساس استانداردهای بیشتر کشورهای ثروتمند) جای تعجبی ندارد بلکه باید از این امر شگفتزده شویم که اصلاً چرا اصلاحاتی انجام میشوند.
حتی در مواردی که از طریق انقلاب، نخبگان مجبور شوند کنارهگیری کنند، میتوان این پدیده را مشاهده کرد که نخبگان جدید قواعدی ترویج میکنند که به همان میزان محدودکننده هستند یا خود این انقلابیون کنار گذاشته میشوند. بیشتر اصلاحات موفق با مشارکت زیرمجموعه بزرگی از نخبگان انجام میشوند. اما این امر چگونه انجام میشود؟ پاسخ این سؤال را میتوان در پژوهشهای اخیر تاریخ اقتصادی و اقتصاد نهادگرای جدید یافت.
دلیل اجازه دادن به انجام اصلاحات اغلب این است که نخبگان نمیتوانند مزایایی که میخواهند را بدون رقابتی فراگیر به دست آورند. به عنوان مثال، تصور کنید که اشراف در حال حاضر از یک بازار تجاری دارای محدودیت سود میبرند. هزینه مبادلات بالا و تجارت ناکارآمد باعث حفظ کنترل محلی و رانتهای انحصاری میشوند. اما باز کردن این بازار ممکن است اجازه دهد که توسعه تکنولوژیکی و اقتصادی سودآور پدید آید. از آنجایی که چنین تحولی میتواند برای کل ملت سودآور باشد ولی به ضرر نخبگان آینده باشد، این تغییراتی تنها در صورتی اتفاق میافتند که عموم مردم بتوانند نخبگان فعلی را وادار به تغییر کنند یا این نخبگان ملاحظه کنند که تغییرات به سودشان است. نخبگان انحصارگرا معمولاً نظام اجتماعی را به شیوهای تنظیم میکنند که در آن برقراری چنین فشارهایی آسان و سودمند نیست؛ در غیر این صورت وضعیت فعلی زیاد باثبات نبود.
بنابراین تنها زمانی انتظار میرود نخبگان همکاری کنند که روشن باشد آنها از گذار سود میبرند. اما دستیابی به این امر بسیار دشوار است، حتی در کشورهایی که اصلاحاتی جزئی در آنها منجر به ثروتهایی چشمگیر برای تودهها و نیز نخبگان خواهد شد. دلیل اصلی این است که همکاری و ایجاد توافقاتی الزامآور که اصلاحات ضروری را امکانپذیر میسازند و تضمین همزمان اینکه نخبگان کنترل و غلبه سیاسی خود را حفظ خواهند کرد، تقریباً غیرممکن است. باز شدن بنا به ماهیت خود باعث ترویج نوآوری و تغییرات میشود. این امور غیرقابل پیشبینی هستند و ممکن است که توازن قدرت در میان نخبگان و نیز رابطه بین نخبگان و عموم مردم را تحت تأثیر قرار دهند. حتی تغییری اندک در ثروت متوسط (چه برسد به ایجاد تکنولوژیها و بازارهایی جدید) باعث ایجاد وضعیت نامطمئنی میشود که در آن تضمین حفظ نظام اجتمامی و تقویت همزمان توسعه اقتصادی ناممکن خواهد بود. به دلیل اینکه راه سادهای برای حفظ حقوق ویژه نخبگان انحصارگرا وجود ندارد و همچنین اینکه حفظ این حقوق انحصاری در تضاد با لیبرالیسم سیاسی است، نخبگان در برابر اصلاحات مقاومت خواهند کرد و قواعدی خواهند ساخت تا هرگونه احتمال براندازی نظام فعلی را منتفی سازند.
بنابراین، اغلب نخبگان زمانی اجازه انجام اصلاحات را میدهند که آنها در مورد هزینهها و منافع یک تغییر خاص تخمین اشتباهی دارند یا زمانی که مزایای تغییرات به میزانی است که نسل فعلی نخبگان (یا زیرمجموعه بزرگی از آنها) از تغییرات سود ببرند (با وجود ضرر کردن نسلهای آینده نخبگان).
انجام اصلاحات اقتصادی در بریتانیا
آدام اسمیت در جریان بررسی این پرسش که چگونه بریتانیا توانست با موفقیت تحول به سوی یک دولت لیبرال را آغاز کند، با موشکافی این پدیده را مشاهده کرده است. بریتانیای قرن هجدهم کانون فساد و رانتجویی بود. اما جای شگفتی است که بخش زیادی از این فساد به افزایش کالاهای عمومی و حرکت به سوی یک اقتصاد بازارمحور و بازتر کمک میکرد. بریتانیا بهتدریج به سوی یک ملت یکپارچه تحت حاکمیت پارلمانی قوی حرکت کرد که نخبگانش در کنار پیگیری ثروت شخصی، به تقویت منافع عمومی نیز متعهد بودند.
برای اینکه انقلاب صنعتی موفق شود، بریتانیا باید بر مشکل زمینداران قدرتمندی غلبه میکرد که قدرت اقتصادی، اجتماعی و سیاسی خود را از ترکیب فعلی رسوم و ترتیبات سنتی میگرفتند. تغییر در وضعیت کشاورزی، نوآوریهایی به همراه داشت که باعث تغییر در حقوق مالکیت میشد. زمیندارانی که از این فرآیند متضرر میشدند، تلاش میکردند آن را متوقف کنند اما هیچ راه قانونی یا فراقانونی برای این کار نداشتند. پس از ۱۷۵۰ دولت موضع خود را اتخاذ کرده بود. مالکیت نیازمند قانونگذاری و اجرا بود و در قرن هجدهم، تصمیمات به میزان هرچه بیشتری بر اساس منافع ملی اتخاذ میشدند.
یکپارچه شدن بازار و متمرکز شدن سیاست از ویژگیهای مهم تحولات بریتانیا بودند. با در نظر گرفتن این حقیقت و درک مسئله از دیدگاه نخبگان اصلاحگر، بهتر میتوانیم نواقص کاریکاتور لیبرالیسم که در تصویر گذار بریتانیا به مدرنیته به کار میرود را درک کنیم. همان بریتانیایی که برخی از مهمترین اصلاحات لیبرال در تاریخ جهان را انجام داد، صحنه یکی از شگفتترین روندهای انبساط در دولت مرکزی بوده است. بریتانیای لیبرال موفق شد تا با افزایش مالیاتها، درآمد دولت را ۴۰۰ درصد بیشتر از GDP افزایش دهد. علاوه بر این، بیشتر این درآمدها خرج جنگهای خارجی شدند.
برخلاف آنچه معمولاً در کتابهای تاریخ ادعا میشود، تا پایان قرن نوزدهم، بریتانیا هنوز به نمونه کامل تجارت آزادی که معمولاً ادعا میشود، تبدیل نشده بود. پژوهشهای اخیر نشان میدهند که بریتانیا در قرن هجدهم بسیاری از تعرفههای تجاری مهم خود (که مورد نکوهش آدام اسمیت در ثروت ملل بود) را حفظ کرده بود. درحقیقت میانگین تعرفههای بریتانیا بسیار بیشتر از فرانسه بود.
یکپارچه شدن بازار و متمرکز شدن سیاست از ویژگیهای مهم تحولات بریتانیا بودند. با در نظر گرفتن این حقیقت و درک مسئله از دیدگاه نخبگان اصلاحگر، بهتر میتوانیم نواقص کاریکاتور لیبرالیسم که در تصویر گذار بریتانیا به مدرنیته به کار میرود را درک کنیم.
به نظر میرسد که این تعرفهها بخش مهمی از مذاکراتی بودند که در قرن هجدهم بین دولت و تاجران سرشناس و ذینفعان صنعتی انجام شدند. در قبال حفاظت در برابر رقابت خارجی و حفظ و تقویت صنایع با انحصار چندگانه، گروههایی همچون مشروبسازان لندن متمایل به حمایت و پرداخت مالیاتهای بالاتر بودند. اخذ این مالیاتها در دوره پیش از انقلاب شکوهمند به لحاظ سیاسی امکانپذیر نبودند.
این چانهزنی سیاسی دلیل رشد پایدار و سریع درآمدهای حکومتی در قرن هجدهم بودند. علاوه بر این، این مالیاتهای غیرمستقیم که اغلب توسط ساکنان شهریترین مناطق (از جمله لندن) امکانپذیر شدند، نه تنها حکومت مرکزی و سیاستمدارانش را ثروتمند میساختند، بلکه همچنین صلحی به همراه آوردند که تغییر قواعدی را امکانپذیر ساختند که بهتدریج از نفوذ نخبگان روستایی میکاستند. این کار با فراهمسازی مالیاتهای بسیار بیشتر بر زمین و ثروت مربوطه برای اشراف زمیندار امکانپذیر شد. مهم است به یاد داشته باشیم که این تعرفهها و محدودیتها نه بیضرر و نه لیبرال بودند و آنها تحول اقتصادی بریتانیا را فلج نکردند زیرا در خدمت تقویت حرکت آزادانه کالاها و خدمات در اقتصاد داخلی بودند.
در دورهای که فرانسویها هنوز تا پایان قرن نوزدهم در حال تقلا بر سر مقررات و مالیاتهای محلی بودند که تجارت بین بخشهای مختلف فرانسه را محدود میساختند، دولت بریتانیا از قدرت خود استفاده میکرد تا بازار داخلی خود را کارآمدتر سازد و از محدودیتها بکاهد. این تغییرات به همراه بهبود حملونقل نسبت به محدودیتها بر تجارت خارجی برای اقتصاد اهمیت بیشتری داشتند زیرا تجارت خارجی نقش زیادی در انقلاب صنعتی اول نداشت.
اصلاحات در بازارها و اصلاحات در سیاست
این پرسش پیش میآید که اگر این تغییرات اینقدر دور از دسترس و نامعمول بودند، چگونه محقق شدند؟ از دیدگاه نویسنده، دلیل این است که بیشتر نخبگان از تجاریسازی سود میبردند و با موفقیت توانستند کسانی که با ترویج تجارت ملی مخالف بودند را حذف کنند. موفقیت در اقتصاد به نوبه خود رانتهایی برای نخبگان حاکم فراهم ساخت که از رشد بیشتر در قالب بهبود حملونقل، نهادهای ملی بهتر و صنعتیسازی سریع سود میبردند. این حقیقت که در طولانیمدت، پیدایش یک نظام بازار پیشرفته باعث از بین رفتن حقوق اشراف و درواقع نابودی پایگاه آنان شد، با قدرت یا خواست کسانی که توانستند در کوتاه مدت از تحولات منتفع شوند، تضادی ندارد.
در این فرآیند تغییر، قطعاً ایدهها نیز نقشی حیاتی داشتهاند، اگرچه مشخص کردن میزان تأثیرات آنها دشوار است. قطعاً نخبگان در کشورهای فقیر هم قبل از انقلاب صنعتی و هم پس از آن راههایی برای غنی ساختن خود یافتهاند، بدون اینکه همانند بریتانیا در قرون هجدهم و نوزدهم منفعتی به اقتصاد و سیاست برسانند. این حقیقت که ایدههای اصلاحطلبانه یا لیبرال تنها میتوانند از طریق مکانیسمی عمل کنند که رانتهایی برای افراد قدرتمند فراهم میسازند، نباید ما را شگفتزده کند. در جایی که ایدهها کاملاً با منافع قدرتمندان در تضاد باشند، احتمال اینکه پیشرفتی بادوام داشته باشند کم است. اما زمانی که فرصتی برای تغییری پیش میآید که افراد دارای موقعیتهای استراتژیک را نیز منتفع میسازد، اگر افراد قدرتمند در منوی ایدههای خود افکاری داشته باشند که کارآمدی، دسترسی و آزادی را به عنوان عناصری از اصلاح موفق را ترویج کنند نیز سودمند خواهد بود.
باید ببینیم که آیا نسلهای فعلی و آینده پژوهشگران میتوانند با استفاده از دیدگاههای نورث و همکارانش نظریاتی تدوین کنند که ما را قادر سازند تا سیاستهایی پایدار و مؤثر تدوین کنیم که اصلاح نخبگان را امکانپذیر سازند، اصلاحاتی که در جهان حقیقی عمل کنند و نه جهانی که آرزوی آن را داریم، چه در رویاهایمان و چه پای تخته سیاه کلاس درس.
پانوشت:
- [۱] Nye, J. V. (2011). Why do Elites permit reform?. the annual proceedings of the wealth and well-being of nations, 53.
بدون دیدگاه