کمبودها و کاستی‌های سیاستگذاری

نقد و بررسی کتاب «توانمندسازی حکومت» نوشته مت اندروز،لنت پریجت و مایکل وولکاک


 

کتاب «توانمندسازی حکومت؛ شواهد، تحلیل و عمل» توسط مرکز توانمندسازی حاکمیت و جامعه جهاد دانشگاهی از سه استاد دانشگاه هاروارد مت اندروز، لنت پریچت و مایکل وولکاک و با ترجمه جعفرخیرخواهان و مسعود درودی منتشر شده است. نشست رونمایی از این کتاب با حضور احمد میدری معاون رفاه اجتماعی وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی، بایزید مردوخی از پیشکسوتان امور برنامه‌ریزی، علی‌رضا علوی‌تبار از اساتید و صاحب نظران حوزه خط مشی‌گذاری عمومی و اقتصاد سیاسی و جعفر خیرخواهان اقتصاددان و از مترجمان کتاب برگزار شد. سخنرانان در این نشست ضمن تحلیل و نقد محتوای این کتاب به بحث پیرامون اهمیت توانمندسازی حکومت در ایران و چگونگی آن پرداخته ­اند.

دکتر علیرضا علوی‌تبار، استاد دانشگاه و صاحب­نظر حوزه خط مشی‌گذاری عمومی و اقتصاد سیاسی، در نقد محتوای کتاب «توانمندسازی حکومت»:

  • کتاب مناسب و پرمحتواست اما سه کمبود اصلی دارد. منظورم از کمبود این نیست که این مباحث در کتاب نیامده است بلکه به نظرم تفصیل بیشتری می‌طلبد و باید روی آن گفت‌وگو کرد. کمبود اول این است که ابهامی در چارچوب مفهومی نظری وجود دارد که کتاب بر آن بنا شده است. در توضیح آن می‌شود گفت؛ وظیفه حکومت‌ها در دنیای جدید اداره امور عمومی است که از طریق خط‌مشی‌گذاری عمومی انجام می‌گیرد. خط مشی‌گذاری عمومی درون یک سیستم انجام می‌گیرد. می‌خواهم بگویم اداره امور عمومی، محصول و خروجی یک سیستم است. اگر ما از آن محصول راضی نیستیم باید مدلی داشته باشیم که عوامل ایجاد کننده خروجی را توضیح دهد. اگر نگرش شما سیستمی باشد نوع خروجی و کیفیت آن تابع عواملی می‌شود مثل ورودی‌های سیستم که همان تقاضاها، نیازها، حمایت‌ها هستند که وارد این سیستم می‌شوند. عامل دیگر عناصری هستند که درون این سیستم وجود دارند، کیفیت آن‌ها و ساختار روابطشان با هم تعیین کننده است. مسئله سوم هم فرایندها و مکانیزم‌هایی است که درون این سیستم وجود دارد. بنابراین اگر خروجی یک سیستم رضایت‌بخش نیست باید ریشه مشکل را در مدل پیدا کنیم. موضوع پیچیده‌ای مثل توانمندسازی حکومت اگر چارچوب مفهومی و نظری مشخصی نداشته باشد ما را در جنگلی از داده‌ها گم می‌کند. ما انبوهی از داده‌ها داریم و این چارچوب است که مشخص می‌کند که ما چه بپرسیم و کجا دنبال پاسخ‌هایمان بگردیم. در کتاب به این مسئله به خوبی پرداخته نشده است.
  • مشکل دیگر از نظر من غفلت از ماهیت سیاست است و به تبع آن غفلت از مدیریت تعارض. سرشت سیاست یک رویارویی جانب‌دارانه است یعنی این تصور که ما فکر کنیم اداره امورعمومی می‌تواند یک کار بی‌طرفانه باشد و ما صرفا با تکیه بر مسائل فنی آن را حل کنیم، یک خطاست که ما را از واقعیت دور می‌کند. سیاست‌گذاری را نمی‌شود به مسائل فنی فروکاست و کاری در حیطه متخصصین دانست. انتخاب نهایی بین پروژه‌های سیاسی امری جهت‌دار است. سیاست همواره توام با جهت‌گیری‌های ایدئولوژیک و منافعی است که پشت این جهت‌گیری‌های ایدئولوژیک است. مسئله‌یابی، تعیین خط‌مشی، اجرای خط‌مشی و ارزیابی همه باهم در ارتباطند. ارزیابی و تعیین خط‌مشی ناگزیر سیاسی هستند و با تعارض مواجه‌اند. کمبود سوم نبود یک بحث خاص در باب ابزارهای خط‌مشی است. در سیاست‌گذاری عمومی ما سرفصلی با عنوان اجرای خط مشی داریم و ذیل آن به انتخاب ابزارها می‌پردازیم به این معنا که ما چه ابزاری را برای کدام سیاست و در چه شرایطی انتخاب کنیم. این‌ها معیار دارد. این کتاب خوب است اما برای افرادی قابل استفاده است که با مباحث نظری مطرح شده در این موارد آشنا باشند. ما باید در استفاده از متون خارجی بین تعمیم‌پذیری و جهان‌روایی فرق قائل شویم. همه تئوری‌های علمی پیش‌فرضهایی دارند که معمولا به آنها تصریح نمی‌کنیم. اگر تئوری‌های علمی را بدون پیش‌فرضهای تحقق آن در جامعه‑ای بکار ببریم دچار مشکل جهان‌روایی شده‌ایم. اما اگر با توجه به پیش‌فرض‌ها تئوری را بکار ببریم، آن تئوری را تعمیم داده‌ایم و تئوری‌ها با همین شرط تعمیم‌پذیرند. جایی که تئوری‌های اقتباسی در جامعه ما جواب نمی‌دهد دلیلش فقدان تحقق پیش‌فرضهای آنها است.
  • اگر ما پذیرفتیم که سرشت سیاست تعارض است، آن زمان باید مدیریت تعارض در خط مشی‌گذاری برای­مان محوریت یابد و بلافاصله در راه‌حل­های­مان هم خودش را نشان دهد. ما دو نوع تعارض داریم؛ تعارض‌های کارکردی و تعارض‌های ناکارکردی. توصیه کلی مدیریت این است که هر جا تعارض کارکردی وجود دارد تشویق شود چون این کشمکشی است که ثمره‌اش در جهت پیشرفت پروژه کلی شماست، هرجا تعارض ناکارکردی دارید مدیریتش کنید. بخش عمده‌ای از این که سیاست‌های ما در اجرا پیش نمی‌رود به این دلیل است که تعارض‌های ما ناکارکردی است، یعنی تعارض‌هایی است که جلوی عملکرد سیستم‌های عمومی‌تر ما را می‌گیرد. مثلا همانطور که در کتاب اشاره شده یک راه برای حل تعارضات ایجاد قدرت‌های هم‌سنگ است. وقتی معتقدید که کارگران و کارفرماین تعارض منافع دارند، اگر کارفرماها متشکل هستند باید کارگران هم متشکل باشند تا قدرت هم‌سنگ ایجاد شود. وقتی خط مشی‌ها توسط سیستم اداری اجرا نمی‌شود، به این دلیل است که شما در سیستم اداری طبقه متوسط جدیدی دارید که به طبقه اجتماعی تبدیل شده است و از صورت طبقه اقتصادی خارج شده است. اگر خط‌مشی با جهت‌گیری‌های این طبقه همخوانی نداشته باشد شروع می‌کند به بازی با آن خط‌مشی و سر باز زدن از آن. سیستم اجرایی وسیله کاملی در اختیار صاحبان قدرت نیست، سیستم اجرایی و اداری ما برای خودش هویتی دارد و نمی‌توانید انتظار داشته باشید که همه نوع سیاستی را اجرا کند.
  • آموزش یعنی تغییر. اما چرا آموزش ما تغییر به دنبال ندارد؟ حتما دلیلی دارد. ما نباید انتظار داشته باشیم یک کتاب همه این کارها را انجام دهد من از زاویه استفاده‌کنندگان از این کتاب می‌گویم کمبود وجود دارد وگرنه کتاب در محدوده خودش موفق است. روشی که کتاب معرفی می‌کند روش اکتشافی در خط‌مشی‌گذاری است که در کشورهایی مثل ایران ممکن است فاجعه به بار بیاورد. بوروکراسی که ما آنقدر از آن ناراحتیم در کشورهای جهان سوم وقتی حذف شد جای آن را غارت گرفت. پس بوروکراسی برای کشورهای جهان سوم یک ضرورت است چون جلوی غارت را می‌گیرد. این‌ها انطابق دادن با شرایط است و این همان چیزی است که عرض کردیم؛ تعمیم پذیری. یعنی شما پیش شرط‌های تئوری‌تان را با کشورتان می‌سنجید و بعد به آن عمل می‌کنید.اگر ما دنبال ظرفیت‌سازی هستیم باید بدانیم ظرفیت فقط در حکومت نیست. بخشی از ظرفیت‌های خط‌مشی‌گذاری عمومی بیرون از حکومت است. جامعه‌ای که دغدغه‌های درستی ندارد، احزابش درست کار نمی‌کنند، رسانه‌هایش درست کار نمی‌کنند نمی‌تواند مکمل خوبی برای حکومت باشد. ظرفیت ملی برای خط مشی‌گذاری عمومی را باید افزایش داد. هم در حکومت باید کارهایی را انجام داد هم در جامعه.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *