اخیراً سخنران نشستی با موضوع سرآغازی نو در طراحی شاخصهای حکمرانی بودم، شاخصهایی که ارائهدهندهی سرمشقهایی خوب در زمینهی حقوق بشر باشند. این موضوع باعث شد که من درباره اصولی که در تعیین شاخصهایی اینچنینی مهم هستند، بیاندیشم. در اینجا قصد دارم که پارهای از این اندیشهها را بیان کنم. این امر کمک میکند که درک و ارزیابی دقیقتری از شاخصهای مسلط حکمرانی، در سطح سازمانها و نهادهای بینالمللی داشته باشیم. اکنون بیمقدمه به طرح این اندیشهها میپردازم:
- آگاه باشید که طراحی شاخصها چه هدفی را دنبال میکنند: آیا هدف از این طراحی پاسخگو نمودن سازمانها است؟ آیا هدف کمک به سازمانها است تا بدانند چگونه کارها را بهتر انجام دهند؟ این اهداف و سایر اهداف لزوماً نافی یکدیگر نیستند، اما همهی شاخصها نیز هر دو هدف را پوشش نمیدهند. اگر مراد از طراحی شاخصها راهنمایی برای انجام بهتر کارها است، از آن برای اعمال فشار استفاده نکنید. این کار میتواند از ارزش آنها بکاهد.
- به جهتگیری هنجاری شاخصها توجه کنید: شاخصها همیشه نوعی از جهتگیری را با خود به همراه دارند. گروههای حقوق بشر شاخصهایی را توسعه میدهند که مرتبط با رعایت حقوق بشر هستند. شاخصهای حکمرانیِ جهانیِ بانک جهانی گرایش نئولیبرالیِ مشخصی دارند (تبلیغ هنجارهای دولت محدود). این موضوع نباید پنهان بماند، یا به عنوان یک چیز خوب یا بد تلقی شود. با این حال، مهم است که کاربران بدانند که این شاخصها دربارهی چه هستند.
- شاخصها را تئوریزه کنید: منظور من این است که طراحان باید توضیح دهند که متر و معیار، ابعاد یا عناصر هر شاخصی از کجا ناشی میشوند و چرا این معیارها لحاظ شدهاند (به عنوان مثال چرا فکر میکنیم x به عنوان یک عامل کمککننده به حکمرانی خوب حائز اهمیت است). چه استدلال نظریای از آن شاخص پشتیبانی میکند؟ شواهد تجربیِ مؤید آن کدام است؟ چه مثالهایی را میتوان در مورد چراییِ لحاظ کردن این معیارها ارائه داد؟ شاخصهای بسیار زیادی وجود دارند که به خوبی تئوریزه نشدهاند و سازمانها چیزی از چرایی و چگونگی تبعیت از این شاخصها نمیدانند.
- میان ابعاد مختلف مجموعهی شاخصها تمایز قائل شوید: در بیشتر مجموعههای شاخصها مواردی وجود دارند که میتوان آنها را شرایط غیرقابل مذاکرهی حکمرانی خوب دانست. موارد دیگر (که در بعضی از شرایط کارآمد هستند و در بعضی دیگر نه) شرایط یا عملکردهای مطلوبی هستند که عملاً قابل مذاکره هستند. سومین مجموعهی سرمشقها را میتوان سرمشقهای بدیع و نو، اما آزمایش نشده، دانست. در مواردی که مجموعه شاخصها تمایزی میان این سه سرمشق قائل نشوند، سازمانها برای تبعیت از عناصر غیر قابل مذاکره، قابل مذاکره و پیشرو، فشار مشابهی را متحمل میشوند. این امر مسئلهساز خواهد بود.
- جنبههای صوری و کارکردی سرمشقهای کلیدی را ارزیابی کنید: اگر مجموعه شاخصی اثرگذار باشد، سازمانها برای تبعیت از سرمشقهای الزامی آن تحت فشار قرار میگیرند. این تبعیت میتواند شامل «تغییرات صوری» از طریق ایجاد تغییر در فرم شود (در حالی که مراد از تغییر، تغییر در کارکرد است). در این حالت، شاخصها میتوانند شکاف میان فرم و کارکرد را افزایش دهند که این امر مشروعیت سرمشقهای تجویز شده را تضعیف میکند. برای مقابله با این امر، جنبههای صوری آن سرمشق را از جنبههای کارکردی آن تمیز دهید و سپس شکاف میان این دو را ارزیابی کنید.
- از شاخصهای تحلیلیای که دارای ابعاد کمی و کیفی هستند، استقبال کنید: من شاخصهایی که صرفاً مربوط به اعداد و ارقام هستند را نمیپسندم. ممکن است که معنی عدد ۵/۱ در سال جاری با معنی عدد ۵/۱ در سال آینده یکسان نباشد. چگونه میتوان فهمید که روایتهای جانبیای وجود دارند که باید بیان شوند؟ چگونه میتوان از تناسب میان شاخصها با بافتار آگاه شد؟ من شاخصهایی را میپسندم که هم شامل ارقام و هم توصیفات کیفی باشند. زمینه بافتار برای درک نتایج شاخص حائز اهمیت است.
به عقیدهی من، دادههای سازمان سلامت اداری جهانی، گزارشهای شاخص تحول برتلسمان[۱] و گزارشهای واحد اطلاعات اکونومیست، برخی از این معیارها را بهطور کامل برآورده میکنند.
تهیهکنندهی متن: آرش گیاهچی
نویسندهی اصلی: مت اندروز
منبع:
پانوشت:
- [۱] Bertelsmann Transformation Index reports
بدون دیدگاه