ضرورت اصلاحات از داخل

شکست اصلاحات فرمایشی و شکاف فزایندۀ حکمرانی

یافتن سرمشق‌های مناسب برای اصلاحات حکمرانی


اصلاحاتی که از سوی نهادهای بین‌المللی و اهداکنندگان کمک‌های مالی برای مناطق فقیرنشین جهان و کشورهای درحال‌توسعه طراحی و تجویز می‌شوند، عمدتاً در مرحلۀ اجرا با شکست مواجه می‌شوند. یکی از علل شکست این اصلاحات این است که آن‌ها بدون توجه به بافتار کشورهای درحال توسعه طراحی می‌شوند و فشار شدیدی را بر پیکرۀ حکومت‌ها و سازمان‌های محلی، در حمایت از منافع سرمایه‌گذران خارجی تحمیل می‌کنند. اما مسئلۀ عمده این است که این اصلاحات و استانداردهایی که ترویج می‌شوند، غالباً مطلوب کنشگران و مردمی که وظیفۀ اصلی پیاده‌سازی اصلاحات را بر عهده دارند، نیست. لذا تمرکز بیشتر بر مسائل، به جای تکیه بر راه‌حل‌های حاضروآماده، و جست‌وجو در جهت یافتن راه‌حل‌های محلی می‌تواند در این زمینه گره‌گشا باشد.

تاریخ انتشار : ۲۰ دی ۹۹

اصلاحات حکمرانی

من پیشتر در این‌باره نوشته‌ام که ما در چند دهۀ اخیر شاهد شکاف حکمرانی فزاینده‌ای هستیم که نتیجۀ بسیاری از اصلاحات حکمرانی است. علت عمدۀ وجود چنین شکافی، به اجرا درنیامدن اصلاحاتی است که اقدامات صوری مبتنی بر «بهترین سرمشق» را ترویج می‌کنند. پیشنهاد من این است که ما می‌بایست رفتارمان را تغییر دهیم. منظور از این تغییر چیست؟ به عقیدۀ من اولین گام اساسی در راه این تغییر اطمینان یافتن از این امر است که اصلاحات خواستۀ کسانی است که مسئولیت اجرای آن‌ها را بر عهده دارند. توجه داشته باشید که من در مورد «مالکیت» (ownership) به معنایی مبهم حرف نمی‌زنم. «خواست» (want) مفهومی سرراست‌تر، متمرکزتر و بی‌واسطه‌تر است.  مسئلۀ اساسیِ بسیاری از اصلاحاتِ حکمرانی این است که این اصلاحات خواستۀ کسانی نیستند که اجرای تغییرات درنهایت در گرو عمل آن‌ها است. و آن‌ها برای این نخواستن دلایل قانع‌کننده‌ای دارند.

اصلاحات حکمرانی

اجازه بدهید این طرح را با یک داستان کوتاه صورت‌بندی کنم و پس از آن به اصل موضوع و برخی ایده‌هایی بپردازم که ایجاد کنندۀ «خواست» در یک بافتار اصلاحات هستند.

داستان در مورد پذیرش استانداردهای بین‌المللی حسابداری است. این استانداردها یکی از عناصر مهم «بهترین سرمشقِ» حکمرانی خوب و نظام‌های کسب‌وکار هستند. کشورهای درحال توسعه از طریق پروژه‌های حمایتی دوجانبه و چندجانبه‌ای که تمرکزشان بر مناطق مختلف فقیرنشین جهان است، برای اتخاذ این استاندارها تشویق می‌شوند.

میر و رحمان در مقالۀ «اتخاذ استانداردهای بین‌المللی حسابداری در بنگلادش»، فشار شدیدی را توصیف می‌کنند که «نهادهای بزرگ وام‌دهنده/ اهداکنندۀ بین‌المللی، برای پذیرش «استانداردهای بین‌المللی حسابداری» بر پیکرۀ حکومت بنگلادش و ارگان‌های حسابداری حرفه‌ایِ این کشور وارد می‌آورند، تا نه تنها آن‌ها را ملزم به تامین اعتبار برای سرمایه‌گذاران خارجی کنند، بلکه همچنین تضمین کنند که تمهیدات پاسخگویی‌شان در قبال آژانس‌های وام‌دهنده/ اهداکننده، به قدر کافی سفت و سخت هست. روشن است که حکومت بنگلادش و سایر نهادهای آن، به دلیل وابستگی زیاد این کشور به کمک‌های خارجی، گزینه‌های بسیار محدودی برای انتخاب دارند (اگر اساساً گزینه‌ای وجود داشته باشد)… این در حالی است که پذیرش همه‌جانبۀ «استانداردهای بین‌المللی حسابداری» به منزلۀ راه‌حلی فوری است که ممکن است لزوماً با منافع بلندمدت بنگلادش و نهادهای حسابداری آن همسو نباشد.»

این اظهارات این پرسش مهم را مطرح می‌کنند که آیا اصرار اهداکننده بر اصلاحاتِ مبتنی بر «بهترین سرمشق»، مالکیت محلی (و روند حل مسئلۀ محلی و یافتن راه‌حل) را تضعیف می‌کند؟ و چگونه؟ سایر اظهارات، پرسش‌هایی این‌چنینی را به نگرانی‌های دیگری درخصوص چگونگی اجرای نهایی این اصلاحات فرمایشی، گره می‌زنند. همچنین نویسندگان خاطرنشان می‌کنند که «به نظر می‌رسد ماهیت غیردموکراتیک فرایندِ پذیرش [این استانداردها]، موجب افزایش درگیری میان کنشگران می‌شود، که نتیجه‌اش پایبندی بسیار کم به این استانداردها است.»

به نظر می‌رسد شکافی که این نویسندگان از آن سخن می‌گویند (شکاف میان طرحِ اصلاحاتِ فرمایشیِ مبتنی بر «بهترین سرمشق»، و سرمشقی که در نهایت از آن پدید می‌آید) تا حدی به این خاطر باشد که روند یافتن و سازگار نمودن راه‌حل‌ها، از گذرگاه راه‌حلی می‌گذرد که از کشورهای دیگر صادر می‌شود. نویسندگان در مقالۀ خود متذکر شده‌اند که دلیل شکست این نوع از راه‌حل‌های فرمایشی، صرفاً خارجی بودن آن‌ها است… این [راه‌حل‌ها] نه در واکنش به مسائل محلی و از طریق فرآیندهای قابل پذیرش محلی، بلکه توسط یک جامعۀ خارجی به‌وجود آمده‌اند و خواستۀ افراد و مردم محلی نیستند. نهایتاً همین مردم هستند که باید این راه‌حل‌ها را اجرا کنند، به کار ببندند، هضم کنند، بگذارند در کار روزمره‌شان مداخله کنند و طرز فکر و معاهدات و چیزهای ارزشمندشان را تغییر دهند.

این موضوع برای من یادآور نظر ریچارد رز است که [می‌گوید] اصلاحات باید مبتنی بر سرمشق‌های «مناسب» باشند و نه «بهترین» سرمشق‌ها: «سرمشق‌های مناسبی که هم از نظر سیاسی و هم از نظر منابع حکومت قابل پذیرش باشند». او استدلال می‌کند که «اگرچه مناسب بودن، تضمینی برای موفقیت یک برنامه به دست نمی‌دهد، اما [دست‌کم] از شکست قطعی ناشی از ترویج برنامه‌هایی که یا حکومت‌ها خواهان اجرای آن‌ها نیستند، یا منابع کافی برای اجرای آن‌ها را در اختیار ندارند، جلوگیری می‌کند.»

اگرچه نمی‌توانم درستی دیدگاه میر و رحمان را تصدیق کنم (که معتقد بودند پذیرش «استانداردهای بین‌المللی حسابداری» در بنگلادش موفق نبود زیرا اجراکنندگان خواستار آن‌ها نبودند) اما این داستان آن‌قدر صحیح به نظر می‌رسد که آن را بازگو کنیم. و من در این داستان درس‌هایی راجع به انجام بهتر اصلاحات حکمرانی (یا به قول ریچارد رز «اصلاحات مناسب») می‌بینم.

نخست، اصلاحات باید به جای تمرکز بر بازتولید راه‌حل‌ها، بر حل مسائل متمرکز شوند. آثار علمی پیرامون «تغییر»، پیوسته بر اهمیت مسائل، بحران‌ها و مواردی از این دست، به عنوان انگیزه‌های تغییر، تأکید می‌کنند. نمایندگان معمولاً خواهان تغییر نیستند، اما اگر دریابند که برای کاهش یک تهدید، حل یک مسئله، دوام خود، یا حتی عملکرد بهترشان، تغییر ضروری است، خواهان آن خواهند شد.

دوم، از روندهای طراحی اصلاحاتی که منجر به پذیرش فوری، کاهلانه و برمبنای سرمشق‌های خارجی (به عنوان راه‌حل منطقی) می‌شوند، پرهیز کنید. اگر می‌خواهید اصلاحاتی را انجام دهید، باید وقت خود را صرف یافتن راه‌حلی متناسب با بافتار مورد نظر کنید. این امر مستلزم این است که با اجراکنندگان اصلاحات تعامل کنید و آن‌ها را در درکی مشترک درخصوص ضرورت اصلاحات، و نیز در روند مشترک آزمودن ایده‌های محلی و یافتن ایده‌های «مناسب» (از طریق پایش جهان)، سهیم کنید. اگر کسی به واقع خواستار اجرایی شدن اصلاحات باشد، فرآیند یافتن و سازگار کردن بسیار حیاتی است. این فرآیند تنها راهی است که دورنمای روشنی از واقعیت‌های سیاسی به‌دست می‌دهد (امری که از طریق تجزیه و تحلیل اقتصاد سیاسیِ نوشته‌شده در خارج امکان‌پذیر نیست) و توانمندی محلی لازم برای اجرای اصلاحات را فراهم می‌کند.

سوم، مانعی بلند در راه اتخاذ ایده‌های «بهترین سرمشق» خارجی ایجاد کنید. شواهد نشان می‌دهند که ایده‌های بهترین سرمشق، به خوبی از مکانی که با بافتار آن همخوان هستند، به مکانی دیگر منتقل می‌شوند. ریچارد رز این را به عنوان «تغییر مدل اصلی برای اجرا در یک فضای اداری و سیاسی متفاوت» توصیف می‌کند و خاطرنشان می‌سازد که «هنگام تغییر یک نمونۀ اولیه، سیاست‌گذاران آن‌چه را که از سرمشق‌های بهتر آموخته‌اند کنار نمی‌گذارند؛ آنها درسی را که در جای دیگر آموخته‌اند به شیوه‌ای مرتبط با فضای ملی‌شان به کار می‌گیرند». برخی از پرسش‌های اساسی را باید همیشه، هر جا که بهترین سرمشق در حال بازتولید شدن است، پرسید: درسی که در جای دیگر آموخته‌اید و در حال تکرار آن هستید، چیست؟ چگونه این سرمشق برای مطابقت با واقعیت‌های سیاسیِ شما تغییر یافته است؟ چگونه برای مطابقت با واقعیت‌های اداری شما تغییر یافته است؟ این امر مستلزم داشتن نظریه‌ای در مورد بهترین سرمشق است (درک این‌که بهترین سرمشق چیست و چگونه کار می‌کند) و اینکه بتوانید دریابید آیا این تئوری در بافتار شما به کار خواهد آمد یا نه (آنچه به اصطلاح آن را «نظریه پردازی» می‌نامند).

این سه گام مستلزم آن هستند که عاملان خارجی دیدگاهی کاملاً متفاوت را در مورد اصلاحاتی که معرفی می‌کنند اتخاذ کنند. این امر نیازمند تغییر کانونِ توجه در موارد زیر است:

  • تغییر از راه‌حل‌های حاضر و آماده، به مشکلات بغرنج و فهم ناشده
  • تغییر از پاسخ‌های فوری گروه‌های کوچک، به فرآیندهای طولانی‌تر طرح پرسش از حوزه‌های رای‌گیری بزرگتر
  • تغییر از پذیرش بی‌زحمت «بهترین سرمشق‌ها»، به شک‌گرایی بیشتر در خصوص متناسب بودن یا نبودن آن‌ها.

مطمئنم که این ایده‌ها ضامن موفقیت نیستند، اما (همان‌طور که ریچارد رز می‌گوید) از شکست قطعی در راه اجرای اصلاحاتی که خواستۀ مردم نیستند، جلوگیری می‌کنند.

تهیه‌کنندۀ متن: آرش گیاهچی

نویسندۀ اصلی: مت اندروز

منبع:

لینک کوتاه https://iran-bssc.ir/?p=14422

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *