تقویت ظرفیت‌های حکمرانی مقدم بر اصلاح سیاستی

درس‌های شکست اصلاحات در مکزیک


متن پیش رو بخش دوم از خلاصه‌ای از مقاله «چشم‌انداز و عمل: راهبری، دولت و تحول جامعه» نوشته جوئل میگدال است که به مسئله اصلاحات در مکزیک می‌پردازد. میگدال یکی از پژوهشگران برجسته در زمینه دولت‌سازی و تقویت ظرفیت‌های دولتی است. این مقاله به خوبی نگاه او در مورد شرایط و انگیزه‌های ارتقای ظرفیت‌های دولتی و شیوه پیاده‌سازی سیاست‌ها در دولت‌های در حال توسعه را تشریح می‌کند. میگدال توضیح می‌دهد که ناتوانی در پیاده‌سازی سیاست‌های رسمی و وجود مراکز قدرت غیررسمی که در برابر قوانین دولت رسمی مقاومت می‌کنند نوعی بیماری فراگیر در جهان توسعه است و راه ساخت دولتی تحول‌آفرین با توجه به بسترهای نهادی هر کشور، خاص است. مسیر تقویت دولت و تثبیت بسیج منابع در دولتی متمرکز در مصر توسط جمال عبدالناصر همچنین در مکزیک توسط لازارو کاردناس که در این مقاله توصیف شده‌اند به درک بهتر مفاهیم نظری میگدال کمک می‌کند.

تاریخ انتشار : ۲۰ بهمن ۹۹

اصلاحات در مکزیک- مرکز توانمندسازی حاکمیت و جامعه

ترجمه مقاله جوئل میگدال در ۳ بخش ارائه می‌شود. در بخش اول مبانی نظری تکوین دولت‌های دارای توانایی ایجاد تحولات در چارچوب فکری میگدال مطرح شده است. این یادداشت، بخش دوم مقاله و کاربرد این نظریه در مطالعه موردی مکزیک را ارائه می‌کند.

کاردناس و نهادینه ساختن انقلاب مکزیک

لازارو کاردناس[۱] از سال ۱۹۳۴ تا ۱۹۴۰ یعنی دو دهه پس از انقلاب مکزیک، رئیس‌جمهور این کشور بود. بااین‌وجود، بسیاری از ویژگی‌های «انقلابی» مکزیک مدرن به اصلاحات و نهادسازی دوره کاردناس بازمی‌گردند. در آغاز انقلاب که در ۱۹۱۰ شروع شد، بسیاری از بخش‌های کشور دچار هرج‌ومرج بودند. دهقانان در سراسر مکزیک، زمین‌های زمین‌داران قدرتمند (hacendados) را تصاحب می‌کردند و این زمین‌داران قدرتمند به‌نوبه خود ارتش‌های خصوصی را سازمان‌دهی می‌کردند تا مالکیت خود را حفظ کنند. تولید کشاورزی دچار رکود شد، تولید سرانه کاهش یافت و راه‌آهن‌ها دچار زوال و خرابکاری شدند. دولت تنها توانایی محدودی برای قاعده گذاری یا ارائه استراتژی‌هایی پایدار برای بقای مردم داشت. ورنون[۲] در این مورد می‌نویسد:

می‌توان گفت در طول بخش اعظمی از دهه اول انقلاب، دولتی ملی در مکزیک وجود نداشت. نهادهایی که حکومت مرکزی را تشکیل می‌دادند، نسخه ناتوانی از دولت مدرن بودند. نه یک ارز ملی حقیقی، نه بانک مرکزی، نه ارتش ملی حقیقی یا خدمات عمومی وجود نداشتند. علاوه بر این، در طول بخش اعظمی از این دوره، حوزه اقتدار حکومت ملی زیر سؤال بود، تنها مناطق اندکی از مکزیک وجود داشتند که در آن‌ها اقتدار ابتدایی دولت‌ها به‌طورجدی به چالش کشیده نمی‌شد. بنابراین مکزیک در دوره زمانی بین سال ۱۹۱۰ تا ۱۹۴۰ درحال‌توسعه به‌سوی پیش‌شرط‌هایی ضروری برای نقش جدید دولت بود.

پیش از میانه دهه ۱۹۳۰، رهبران دولتی گام‌های مهمی برای ساخت نهادهای کارآمد برداشتند که آغاز کار ادارات جمع‌آوری‌کننده درآمد، سیستم آموزش‌وپرورش ملی، بانک مرکزی و دیگر نهادهای مهم بودند. پلوتارکو الیاس کالس[۳] در میانه دهه ۱۹۲۰ سازمان‌های اجتماعی پراکنده‌ای که در برابر دولت مقاومت می‌کردند را تضعیف کرد تا اینکه کاردناس در دهه ۱۹۳۰ به نفوذ او پایان داد. این کاردناس بود که در اواخر دهه ۱۹۳۰ گام‌های مهمی در جهت تثبیت قدرت دولت برداشت و از اینکه گروه‌هایی که جدیداً در جامعه بسیج شده بودند بتوانند به‌طور انحصاری سازمان دولت را در اختیار بگیرند، جلوگیری کرد. او از خنثی ساختن سازمان‌های رقیب فراتر رفت و به دولت فشار آورد تا به قاعده‌گذاری مؤثر در جامعه بدل شود و بر تحول اجتماعی که مدت‌ها انتظار آن می‌رفت تأثیر بگذارد.

اصلاحات ارضی مهم‌ترین بخش از برنامه کاردناس بود. به‌رغم مشارکت تأثیرگذار دهقانان در انقلاب و حتی در فعالیت‌های پس از انقلاب، مالکیت زمین در ۱۹۳۰ بسیار نامتوازن بود و زمین‌های کشاورزی در دستان اقلیت کوچکی متمرکز بود. حتی کالس اعلام کرده بود که اصلاحات ارضی در مکزیک یک شکست بوده است. هفتاد درصد از نیروی کار هنوز در بخش کشاورزی بودند و ۷۰ درصد از کشاورزان هنوز زمین نداشتند. کاردناس از تغییرات فنی فراتر رفت تا توزیع عادلانه‌تری از زمین فراهم سازد. او چشم‌اندازی در مورد فرم‌های مختلف سازماندهی اجتماعی اشتراکی در سر داشت که در آن اخیدو[۴] (زمین‌های در اختیار روستاها و نه افراد) نقش مهمی ایفا می‌کرد. حکومت کاردناس بر اخیدو اشتراکی با فرم تولید مبتنی بر تعاون تأکید داشت.

موانع اصلاحات در مکزیک

در پایان ریاست جمهوری کاردناس، حدود نیمی از زمین‌های زراعی مکزیک اخیدو بودند (در مقایسه با رقم ۱۳ درصد در سال ۱۹۳۰) و جمعیت زمین‌داران بزرگ که پیش از انقلاب بر کشاورزی در مکزیک غلبه داشتند، به حدود یک‌چهارم سال ۱۹۱۰ رسید. این اصلاحات در مکزیک، قدرت اقتصادی و سیاسی زمین‌داران قدرتمند را درهم شکست. کاردناس سپس دهقانان را به‌عنوان یکی از چهار بخش حزب سیاسی انقلابی احیا شده حزب انقلابی مکزیک (PRM) تثبیت کرد. هدف او تحول اساسی حیات دهقانی از طریق اتحاد دولت با دهقانانِ بسیج شده بود. درحقیقت، اصلاحات در مکزیک در بخش کشاورزی «باعث نابودی قدرت زمین‌داران بزرگ شد و در هدف حذف یا حداقل کاهش جدی روابط فئودالی تولید موفق شد».

کاردناس در سال ۱۹۳۴ با جامعه‌ای مواجه بود که نابجایی اجتماعی عظیمی را تجربه کرده بود. استراتژی‌های کهن بقا درنتیجه دو نیروی همگرا دچار مشکلات شدیدی شده بودند. اول، نیم قرنی که به انقلاب منتهی می‌شد، تغییرات عظیمی در اقتصاد و اجتماع مکزیک به همراه آورد زیرا مردم مکزیک به اقتصاد جهانی کشیده شدند. این فرآیند با تأثیر رکود جهانی دهه ۱۹۳۰ که به قیمت کالاها و تولیدکنندگان مکزیکی ضربه زد، متوقف شد. دوم، انقلاب و شوک‌های پس‌ازآن باعث خسارات شدیدی شدند. یک‌میلیون نفر یعنی یکی از میان هر ۱۵ نفر در انقلاب کشته شدند. جنگ همچنین بخش اعظمی از زیرساخت‌های اقتصادی را نابود کرد. زمانی که کاردناس با برنامه‌های پیشنهادی مشخص اصلاحات ارضی و ادغام سیاسی در حزبی با کنترل از بالا به کشاورزی توجه کرد، پیشنهاد او صرفاً احیای زمین‌هایی نبود که کشاورزان برایشان جنگیده بودند، بلکه او پیشنهاد استراتژی‌های بقای جدیدی برای مردمی ارائه می‌کرد که استراتژی‌های قدیمی‌شان دیگر کار نمی‌کرد. اصلاحات او فراتر از یک پیشنهاد نوستالژیک مبنی بر بازگشت به سیستم قدیمی مالکیت اشتراکی زمین بود. او فرم‌های جدیدی از تولید (جمعی و تعاونی)، منابع اعتباری عظیم، بانک اعتباری اخیدو جدید و حمایت سیاسی از طریق حزب انقلابی برای مقاومت در برابر چهره‌های قدرتمندی ارائه می‌داد که می‌خواستند قواعد مختص خودشان را ایجاد و اجرایی کنند. به‌طور خلاصه، همگرایی نیروها در سال‌های منتهی به مدیریت کاردناس باعث تضعیف سازمان‌های اجتماعی فعلی و کاهش موانع و مقاومت در برابر اهداف کاردناس برای تحول جامعه در بخش‌های روستایی مکزیک شد.

اما شرایط تاریخی جهانی دیگر احتمالاً علیه کاردناس و هدف تحول اجتماعی از طریق غلبه دولتی او عمل کردند. تهدید حمله آمریکا قطعاً در دوره انقلاب و سال‌های پس‌ازآن جدی بود. در سال ۱۹۱۳ سفیر آمریکا به براندازی رئیس‌جمهور مکزیک کمک کرد و در سال‌های بعد، نیروهای آمریکایی عملیاتی را در خاک مکزیک انجام دادند. شرکت‌های نفتی آمریکایی در برابر هرگونه تغییری در سیاست نفتی مکزیک مقاومت می‌کردند و تا سال ۱۹۲۷ شواهدی از مداخله نظامی احتمالی به نفع آنان وجود داشت. اما در سال ۱۹۳۴، شرایط به سرعت تغییر کرد. رکود جهانی باعث شد آمریکا درگیر مسائل داخلی خود شود. علاوه بر این، سیاست «همسایه خوب» روزولت به وعده عدم مداخله در امور دولت‌های آمریکای لاتین منتهی شد.

البته کاهش تهدید حمله آمریکا در ظاهر باعث تقویت کاردناس شد. به‌عنوان‌مثال، برنامه رادیکال ملی‌سازی شرکت‌های نفت خارجی در مقایسه با حرکت‌های بسیار معتدل‌تر علیه همین شرکت‌ها توسط اخلاف او واکنش منفی زیادی از سوی آمریکا به همراه نداشت. اما کاهش احتمال مداخله آمریکا ممکن است تأثیر غیرمستقیمی بر نتایجی داشته باشد که شانس دستیابی کاردناس به چشم‌اندازش را محدود ساختند. کاردناس در سراسر دوره ریاست جمهوری خود گروه‌های اجتماعی مختلفی را به داخل حزب و دولت جذب می‌کرد. عدم وجود تهدید نظامی جدی خارجی ممکن است توانایی کاردناس را در گرفتن امتیازهای ویژه این گروه‌ها و ظرفیت‌های قاعده‌گذاری مستقلشان محدود ساخته باشد.

در مناطق روستایی، افراد قدرتمند محلی (caciques) از ادبیات انقلابی استفاده می‌کردند و به‌عنوان واسطه‌ای بین روستاییان و دولت عمل می‌کردند. این قدرتمندان محلی رأی‌های مردم را به PRI (حزب نهادی انقلابی که جانشین PRM بود) جلب می‌کردند، میزان بالایی از عضویت در سازمان دهقانی رسمی را تضمین می‌کردند و مخالفان را ساکت می‌کردند. آن‌ها همچنین حوزه قاعده‌گذاری و نفوذ دولت را نیز محدود می‌ساختند. درحالی‌که منابع و نهادهای دولتی درنهایت حتی به دورترین روستاهای مکزیک نیز می‌رسیدند، اما قدرتمندان محلی شروع کردند به استفاده از ادارات و بودجه‌های دولتی برای تقویت موقعیت خودشان. آن‌ها قواعد خود را تدوین می‌کردند و برای اجرای این قواعد از باندهای‌شان استفاده می‌کردند. تحول بخش کشاورزی متوقف شد. مشکل عدم مالکیت زمین حل نشد و حدود دو میلیون کشاورز بدون زمین ماندند. حتی کشاورزان مالک زمین پس از سال ۱۹۴۰ نتوانستند در رونق فزاینده در کشور مکزیک به‌طور متناسبی سهیم شوند. «بسیج» به این معنی تفسیر شد که دهقانان به عضویت نهادهایی درآیند که از بالا تحت کنترل مقامات دولتی و حزبی بود و از پایین تابع برنامه‌های قدرتمندان محلی. بسیج به مسیری برای طرح خواسته‌های دهقانان بدل نشد: «از زمان لازارو کاردناس در دهه ۱۹۳۰، دهقانان در مکزیک در موقعیتی نبوده‌اند که برای توجه به مشکلات‌شان، مطالبات مستقل پایداری از سیستم سیاسی داشته باشند.»

اصلاحات در مکزیک در گرو نیروهای بین‌المللی

عدم وجود تهدید نظامی معتبر توسط آمریکا احتمالاً تحمل کاردناس را نسبت به ایده‌های مستقل ازجمله قدرتمندان محلی بسیار بیشتر کرد و این امر موجب آسیب‌هایی اجتناب‌ناپذیر به درآمدهای دولت شد. این کار باهدف «خرید» ثبات اجتماعی در روستاها انجام می‌شد. در فضای پس از انقلاب و شورش‌های محلی در دهه ۱۹۲۰ و همچنین ادامه نزاع‌های کارگری در شهرها، این شکل از ثبات در روستاها با استقبال حکومت مواجه شد، حتی به هزینه غلبه دولت.

کاری که کاردناس بیش از همه تمایل داشت تا برای محدود ساختن امتیازهای انحصاری سرمایه انجام دهد، حمایت از کارگران در کنش‌های علیه کارفرمایان بخش خصوصی و در برخی موارد (به‌ویژه نفت) ملی‌سازی سرمایه خارجی بود. وابستگی به سرمایه خارجی (عمدتاً آمریکا) هنوز محدودیت‌های شدیدی برای او ایجاد می‌کرد، اگرچه این وابستگی تا حدودی با تأثیرات رکود جهانی و سیاست‌های کاردناس در جهت حمایت از سرمایه داخلی تضعیف شده بود. با ادامه نقش هژمونیک ایالات‌متحده در آمریکای لاتین و غیاب یک قدرت جهانی دیگر که متمایل به حمایت از بازسازی اساسی جامعه مکزیک باشد، گزینه‌های کاردناس محدود بودند. سوسیالیسم تحت این شرایط نمی‌توانست یک هدف واقع‌گرایانه باشد.

درمجموع، حکومت کاردناس به‌رغم تغییرات بسیاری که نهادینه ساخت و به‌رغم ویژگی رادیکال چشم‌اندازش پس از سال ۱۹۴۰، بنیان‌هایی برای محدودسازی غلبه سرمایه خصوصی بر دولت بنا نهاد. چشم‌انداز کاردناس تنها تا حدودی محقق شد. در این دوره، نیروهای تاریخی جهانی نقش‌های متناقضی ایفا کردند. نابه‌جایی که پیش از رسیدن کاردناس به ریاست جمهوری اتفاق افتاده بود، به نفع او عمل کرد. اما غیاب انگیزه‌هایی برای بسیج بیشتر به دلیل عدم وجود تهدید معتبر جنگ و بداقبالی حکومت در دوره‌ای که نیروهای بین‌المللی به‌شدت علیه بازسازی رادیکال جامعه و تثبیت قدرت در مکزیک عمل می‌کردند، توانایی او در محقق ساختن چشم‌اندازش را محدود ساختند. غیاب تهدید نظامی آمریکا به این معنی نبود که آمریکا نمی‌توانست از فرم‌های دیگر نفوذ در مکزیک استفاده کند. در حقیقت، چنین نفوذی باعث محدودیت بیشتر شانس‌های کاردناس برای محقق ساختن چشم‌اندازش شد. کاردناس و مقامات دیگر با ایده‌های مارکسیستی و سوسیالیستی مختلف بازی می‌کردند ولی شوروی در دهه ۱۹۳۰ تمایل یا توانایی نداشت تا حمایت مادی یا حتی معنوی برای به چالش کشیدن سرمایه خصوصی در کشورهای دیگر را فراهم سازد، به‌ویژه کشوری در همسایگی آمریکا.

*این یادداشت در روز چهارشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۹ در روزنامه اعتماد منتشر شده است.

پانوشت: 

لینک کوتاه https://iran-bssc.ir/?p=15177

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *