اینک میخواهیم از تحلیل به سراغ شواهد برویم. شواهدی که اقتصاددانان واقعا دوست دارند تجربههای آزمایشگاهی یا آزمایشهای میدانی است شرایطی که همه چیز در کنترل پژوهشگر است. ما در این مورد نمیتوانیم کار خاصی بکنیم، یعنی نمیتوانیم تعداد زیادی جهان بیقانون ایجاد کنیم و ببینیم آنها چگونه به تدریج بسط و گسترش یافته و خودشان را آشکار میسازند. پس بهترین کار بعدی که میتوان کرد پیدا کردن یک آزمایش طبیعی است، جایی که این اتفاق افتاده باشد، جهانی که بشود گفت در بیحکومتی فرو رفته باشد و سپس کورمال کورمال از آن بیرون آمده باشد. بیشتر این جهانها که چنین اتفاقاتی افتاده باشد مربوط به هزاران سال پیش است که ما هیچ سابقهای از آنها نداریم. اما یک وضعیت که کمابیش چنین حالتی را توصیف میکند واقعه خروج رومیها از بریتانیا بود که در سال ۴۱۰ میلادی اتفاق افتاد و تا حد معقولی درباره آن چیزهایی میدانیم. ما میدانیم بریتانیای پیش از سال ۴۱۰ چگونه بود. آنجا یکی از استانهای امپراتوری روم بود. بزرگترین بخش از ارتش روم در بریتانیا مستقر شده بود. و بریتانیا به مدت حدود ۳۵۰ سال بخشی از امپراتوری روم بود. بریتانیا شهر، تجارت و پول داشت و فعالیت اقتصادی عادی در جریان بود. سطح زندگی رضایتبخش و آبرومندانه بود و سواد وجود داشت. چون ۱۵درصد از سپاه روم که بزرگترین واحد سپاه روم به حساب میآمد در بریتانیا مستقر بود، هر کس که فرماندهی آن سپاه را برعهده داشت با خود فکر میکرد «شاید روزی من هم بتوانم امپراتور بشوم.»
راس امپراتور روم دچار تزلزل و بیثباتی شده بود. بنابراین فرمانده حاکم بر بریتانیا تصمیم گرفت شانس خود را برای امپراتور شدن امتحان کند. معنایش این نبود که نامهای به رم بنویسد و بگوید لطفا بگذارید من امپراتور بشوم. معنایش قدمرو رفتن در کنار سپاهیانش تا شهر رم بود. او برای اطمینان یافتن از امپراتور شدن خود، کل سپاه را همراه خود برد. بریتانیای آن زمان حکومت نظامیان بود. بنابراین بریتانیا یک شبه نه فقط تنها ابزار دفاعی خود، بلکه هر دو خدمات دفاع بیرونی و نظم درونی، را از دست داد. در واقع دولتش به فنا رفت.
بنابراین بریتانیا پس از خروج رومیها در سال ۴۱۰ ناگهان به وضعیت بیحکومتی سقوط کرد.
مثالی از یک جامعه نظمیافته و بسامان که به شرایط بیحکومتی سقوط کرد. آنچه پس از آن اتفاق افتاد خوشایند نبود. در عرض ۲۰ سال، تا آن حد که امکان قضاوت کردن باشد، میتوان گفت جامعه تقریبا از هم پاشیده شد. تجارت سقوط کرد، استفاده از پول متوقف شد، و جمعیت هم رفته رفته به نصف کاهش یافت چرا که تولید مواد خوراکی سقوط کرد و میزان تغذیه به شدت پایین آمد.
یک شگفتی دیگر مهاجرت گسترده به فرانسه بود و شاهد آن اینکه اینک بخشی از فرانسه را بریتانی[۱] مینامند. بنابراین تقریبا به لوح سفید بیحکومتی نزدیک شدیم. آنچه از آن سالها میدانیم اینست که در عرض چند سال، حکومتهای کوچک[۲] پدیدار شدند که بسیار کوچک بودند و معمولا طول هر کدام از هفت مایل بیشتر نبود. ما نمیدانیم مسئول این حکومتهای کوچک چه کسی بود. ذهن آماده است تا تصور کنیم قلدرهای محلی، همان گردنکلفتهای ساکن هر دره، مسئول کنترل اوضاع بودهاند. این بازی چگونه ادامه یافت و به پایان رسید؟ خب، صرفههای مقیاس در خشونت وجود داشت و در انتظار کسی تا به نفع خود بردارد و استفاده کند. اگر کل این دوره را حدود ۲۵۰ سال در نظر بگیریم هزاران حکومت کوچک وجود داشت که همگی در فرایند جنگ داخلی درهم شکسته و فروپاشیدند. آنچه از درون این حکومتهای کوچک بیحکومتی بیرون آمد هفت حکومت بزرگتر بود.
آنچه را اکنون انگلستان ملاحظه میکنیم در آن زمان اصلاً انگلستانی نبود بلکه فقط هفت حکومت متفاوت همگی در قلمرویی که اکنون انگلستان مینامیم. سپس اگر حدود ۱۵۰ سال دیگر جلو برویم به حدود سال ۸۰۰ میرسیم که آنها همگی درهم شکسته شدند و به یک حکومت رسیدند. این همان جایی است که ما به انگلستان میرسیم. بنابراین بهرهبرداری از صرفههای مقیاس در خشونت تقریباً به روشنی وجود داشت.
فرایندی که طی چند صد سال به اجرا درآمد، باز هم درهم شکست. چون انگلستان نتوانست نظام مالیاتی واقعاً ماندگار ایجاد کند. نتیجه این شد که شاهان اولیه انگلستان از جنبه نظامی نسبت به شاهان دیگر کشورها هنوز ضعیف بودند. مشهودترین شاهد آن هم ویلیام فاتح بود که در سال ۱۰۶۶ با سپاهی بسیار قدرتمندتر وارد شد. از آنجا که وی موفق شده بود پول فراوانی به چنگ آورد توانست سواره نظام و کمانداران را به خدمت گیرد و در نبرد هیستینگز (۱۰۶۶) بر دشمنان پیروز شود.
نخستین کار وی برپایی نظام مالیاتی در بریتانیا با تالیف کتاب روز حساب بود که پیشتر شرح داده شد. پس مجموعه شواهد تجربی موجود گواهی از فرایند ظاهرا محتومی میدهد که حکومتی دارای نظام مالیاتی شکل میگیرد و بنابراین انگیزه دارد که اقتصاد بیشتر رشد کند.
آیا این حکومتی مطلوب بود؟ هر گونه که ویلیام فاتح را توصیف کنیم، حاکم فراگیر و دغدغهمند به حال مردم صفاتی نخواهد بود که برای او استفاده میکنیم. هر جوره که نگاه کنیم او یک قلدر کامل بود.
- دوره آموزشی «از فقر به ثروت؛ فهم توسعۀ اقتصادی»
- مدرس: پل کولیر -دانشگاه آکسفورد
- برگردان به فارسی: مرکز توانمندسازی حاکمیت و جامعه جهاد دانشگاهی
- مترجم: جعفر خیرخواهان
- تدوینگر کلیپ: حسین خداپرست
پانوشت:
بدون دیدگاه