دوره آموزشی «از فقر به ثروت؛ فهم توسعۀ اقتصادی»

ماژول ۱ کلیپ ۷: ضمانت اجرای قرارداد


اگر من نرخ مالیات را به ۹۰درصد بالا ببرم، مردم هر کاری بتوانند انجام خواهند داد تا از پرداخت آن پول خودداری کنند حتی تا آن حد که به گرسنگی کشیدن بیفتند. آنها در چنین وضعیتی هیچ چیز کشت نخواهند کرد. نرخ مالیات ۹۰درصد واقعاً خیلی سنگین است. در واقع شما به من گفته بودید که ما پیش از این سعی کردیم نرخ مالیات را بالا ببریم اما درآمدی که نصیب‌مان شد کاهش یافت. بنابراین ما از مردم هر آنقدر که زورمان می‌رسد و می‌توانستیم گرفته‌ایم. بسیار خوب، به این ترتیب ما بنا نداریم به سمت مالیات بیشتر گرفتن برویم. اما می‌خواهم ایده جدیدی را با بقیه شما مطرح کنم که شاید در نگاه اول دیوانگی محض باشد. اینجا نقشه کشور پادشاهی است که عاشقانه دوستش دارم. شما اشاره کردید اینجا رودخانه و اینجا دره است، و در این دره گندم کشت می‌شود و اینجا هم با دامنه‌های شیب‌داری که دارد ساکنانش میوه سیب عمل می‌آورند. آن‌هایی که محصول سیب دارند خواهان گندم هستند؛ و آن‌هایی که گندم کشت می‌کنند خواهان سیب هستند. واقعیت اینست که هر کدام دوست دارند هر دو محصول را مصرف کنند. اما چرا آنها شروع به تجارت با هم نمی‌کنند؟ و شما گفتید: «مشکل ناهمزمانی وجود دارد، چون گندم ابتدای تابستان محصول می‌دهد و این سیب‌ها ابتدای پاییز می‌رسند.» مشکل اصلی اینجاست که گندم‌کاران به باغداران سیب اعتماد ندارند. از این گذشته، آنها به خانواده‌های متفاوتی تعلق دارند. سال گذشته، خانواده گندمکاران واقعا تلاش کردند با باغداران سیب معامله‌ای منعقد کنند و درنتیجه مقدار زیادی از گندم خود را به آنها دادند و باغداران سیب تمام آن گندم‌ها را خوردند. اما وقتی فصل برداشت سیب رسید باغداران سیب به جای اینکه سیب‌ها را در عوض گندم دریافتی تحویل بدهند تصمیم گرفتند جشن شراب سیب برگزار کنند و خوش بگذرانند.

این نوع عدم پایبندی به قرارداد باعث شد تا تجارت سودآور بین باغداران سیب و گندمکاران شکل نگیرد. ایده شما این بود که چرا من تلاش نکنم این معامله بین آنها جوش بخورد و … راستی اسم آن چیزی که گفتید چی بود؟ آهان قانون، بلی قانون را بین آنها حاکم کنیم. تلاش کنیم قراردادها ضمانت اجرایی‌دار شوند. به نظرم ایده جالبی است. پس ایده را به این شکل عملی سازیم که هر زمان گندمکاران و باغداران سیب قصد جمع شدن داشتند تا با هم معامله‌ای بکنند آنها باید پیش من بیایند تا بر قرارداد امضاشده‌شان مهر سلطنتی بزنم. هنگامی که مهر من روی هر قراردادی زده شد پس اگر باغداران سیب از دادن سیب به گندمکاران خودداری کنند مامورانم به سراغ باغدار سیب رفته و او را گوشمالی می‌دهند. به گمان ما چنین کاری واقعاً باید جالب و بامزه هم باشد چون از انجام چنین کار‌هایی خوش‌مان می‌آید و احساس مهم بودن به ما دست می‌دهد. یک نکته کلیدی که شما گفتید این بود که وقتی ما مهر خویش را بر چیزی می‌زنیم می‌توانیم بابت آن درخواست هزینه هم بکنیم و آنها هم حاضر به دادن پول هستند چون از تجارت کردن با هم، که در غیر این‌صورت نمی‌توانستند انجام دهند، نفع خواهند برد. مخلص کلام اینکه ما عزم ایجاد این نظام ضمانت اجرایی‌دار کردن قراردادها را داریم.

اما به تعداد زیادی نیرو نیاز داریم که واقعا خیلی خوب سردربیاورند معامله و توافق چیست و اینکه آیا طرفین به قول و قرار خود پایبند هستند یا خیر. پس به گروه جدیدی از افراد برای ضمانت اجرایی‌دار کردن قراردادها نیاز داریم و من می‌خواهم آنها را قضات بنامم و آنها قرار است در دربار (دادگاه) گرد آیند و آنجا کار کنند. با این کار تجارت گسترش خواهد یافت و با گسترش تجارت ما هم خواهیم توانست منافع بیشتری به شکل مالیات و عوارض جدید به جیب بزنیم. این نقشه و برنامه‌ای است که می‌خواهیم امتحان کنیم و امیدواریم این کار پول کافی برایمان به ارمغان آورد تا این مردکی که خیال شاهی بر اینجا را دارد شکست دهیم.

حواستان هست که از کجا به کجا رسیدیم. ما از خشونت شروع کردیم که در کنار فعالیت تولیدی یک فعالیت عقلانی بود و به صرفه‌های مقیاس در خشونت رسیدیم. ترکیب تولید و خشونت، توصیفات ذاتا بسیار قابل تامل و معقول از جهان، ما را از بی‌حکومتی به سمت این نظم متمرکز نوپدیدی هدایت کرد که حکومت متمرکز می‌نامیم.

این حکومت متمرکز در حال شکل‌گیری، شروع به یادگیری و اکتساب برخی ویژگی‌ها از آنچه ما حکومت مدرن تصور می‌کنیم کرده است.

این حکومت نخست نظام مالیاتی را برقرار کرد. سپس به محض استقرار نظام مالیاتی، باعث شد من که رهبری بیرحم هستم به رشد اقتصاد هم علاقه نشان بدهم. من به خاطر منافع مردم کشورم نبود که خواهان رشد اقتصادی شدم؛ من خواهان رشد اقتصادی هستم چون آن را به نفع خودم می‌بینم، و می‌توانم بخشی از درآمد بیشتر اقتصاد را برای خودم بردارم.

چرا من این کار را انجام دادم؟ علتش این نیست که آدم خیلی حریص و آزمندی هستم که به احتمال زیاد هستم بلکه چون من ترسیده‌ام. من از شخص آن طرف تپه ترسیده‌ام که دارد همین کارها را می‌کند. پس این صرفه‌های مقیاس در خشونت است که دایماً ما را به سمت پیروز شدن یا شکست خوردن در جنگ می‌راند. بنابراین اکنون می‌خواهیم مرحله بعدی این بازی را اجرا کنیم. تا اینجا به ایجاد نظام مالیاتی رسیدیم و این نظام مالیاتی ما را به سمت چیزی شبیه حاکمیت ابتدایی قانون هدایت کرد: ضمانت اجرای قراردادها.

اینک می‌خواهیم همین اتفاقات را دوباره در نسل بعدی تصور کنیم. دوباره شخصی که آن سوی تپه است همین کار را انجام می‌دهد. دوباره شورای مشاوران تشکیل می‌شود. باید فکر کنیم که حرکت بعدی چه باشد؟ اگر نتوانیم به یک ایده جدید برسیم چه می‌شود؟ جدای از نظام مالیاتی و ضمانت اجرای قرارداد چه کار دیگری انجام دهیم؟

شخص آن طرف تپه با مشاوران خودش در این باره فکر خواهند کرد و ما را خواهند بلعید. پس اینجا بحث مرگ و زندگی و با چنگ و دندان رقابت کردن است. با یک ایده بکر عالی به سراغ من بیایید یا که ما بلعیده خواهیم شد. این ایده عالی بعدی چیست؟ خب ما به تجارت بیشتر نیاز داریم. ما از تجارت مالیات می‌گیریم. ما در حال ضمانت اجرایی‌دار کردن قراردادها هستیم. چگونه می‌توانیم مردم را به تجارت بیشتر تشویق کنیم؟ چرا مثلا شاهد تجارت حتی بیشتر بین باغداران سیب و گندمکاران نیستیم؟ من این مساله را به شورای مشاوران واگذار کردم تا درباره آن فکر کنند. خوب است که شما نیز درباره این مساله فکر کنید.

 

  • دوره آموزشی «از فقر به ثروت؛ فهم توسعۀ اقتصادی»
  • مدرس: پل کولیر -دانشگاه آکسفورد
  • برگردان به فارسی: مرکز توانمندسازی حاکمیت و جامعه جهاد دانشگاهی
  • مترجم: جعفر خیرخواهان
  • تدوینگر کلیپ: حسین خداپرست

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *