نمودهای حاد فقر و نابرابری-6

غربت های خاک سفید؛ از بولدوزر درمانی تا طردشدگی محض

گزارش‌های مرکز توانمندسازی حاکمیت و جامعه از چهره خشن فقر در جامعه


غربت‌ ها یا به اصطلاح عامیانه همان غربتی‌ها دسته‌ای از کولی‌های هندی به شمار می‌آیند. وضعیت مادی غربت‌های خاک سفید بغرنج نیست. به یک معنا می‌توان گفت غر‌بت‌های خاک سفید جزو اقشار مرفه این طایفه هستند. درآمد اکثر غربت‌های این منطقه تاریخا از راه دزدی و فروش مواد بوده است. . الگوی کار، الگوی روابط خانوادگی، الگوی هویت و خیلی مسائل دیگر برای غربت‌ها بسیار متفاوت با پیش‌فرض‌های پذیرفته شده برای جامعه کنونی ماست. درواقع برعکس آن‌چه در اذهان عموم درباره این محله وجود دارد، خاک سفید بیشتر از آن که درگیر فقر مادی باشد، درگیر فقر فرهنگی و فکری است.

تاریخ انتشار : ۱۱ خرداد ۹۹

غربت های خاک سفید- مرکز توانمندسازی حاکمیت و جامعه

مرکز توانمندسازی حاکمیت و جامعه با همکاری معاونت رفاه اجتماعی وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی قصد دارد در قالب مجموعه‌ای از گزارش‌های موردی و میدانی نمودهای آشکار و حاد فقر و نابرابری در جامعه را به تصویر بکشد، تا از این طریق مسائل و مصائب فقرا را به گوش سیاست‌گذاران و نهادهای حاکمیتی و عمومی برساند. شاید از این طریق روزنه‌ای جهت ساماندهی و رسیدگی و مقابله با ریشه‌های بروز این وضعیت گشوده شود. در گزارش پیشرو به وضعیت غربت­ ها پرداخته شده است.

غربت‌ ها یا به اصطلاح عامیانه همان غربتی‌ها دسته‌ای از کولی‌های هندی به شمار می‌آیند که در گذشته در منطقه خراسان شمالی و بابل ساکن بوده‌اند و به مشاغلی مثل آهنگری، خراطی (چوب تراشی) و تولید ابزارآلات ساده می‌پرداخته‌اند. زنان غربت محصولات تولیدی خود را به روستاییان، کشاورزان و عشایر با روش‌های خاص خود که به آن ها‌دوری (نوعی فروش همراه با سماجت) می‌گویند، می‌فروختند. غربت ها هیچ گاه تن به کار دائمی و استخدام طولانی مدت نمی‌داده‌اند و به لحاظ تاریخی همواره خویش‌فرما بودهاند و کسب و کارشان  مبتنی بر مبادله سازمان پیدا ‌کرده است. خدمت مشخصی را در ازای دریافت پولی ارائه می‌کردند و زمان آن را هم خودشان معلوم می‌کردند. با اصلاحات ارضی و گسترش شهرنشینی این مشاغل از بین رفت، و غربت‌های مازندران در شهرهای بزرگ به دستفروشی و اسفند دود کردن و گدایی مشغول شدند. غربت های مهاجر به تهران ابتدائا به صورت عمده در محله خاک سفید حکیمیه در حاشیه شمال شرقی تهران، جنوب اتوبان زین‌الدین ساکن شدند و  این محله را در اواخر دهه پنجاه شکل دادند. گرچه زمین رایگان در این منطقه و امکان ساخت و سازهای غیرقانونی و غیر اصولی به مرور این محله را به مقصد مناسبی برای مهاجران شهرستانی و طبقات فرودست و آسیب‌دیده تهرانی همچون معتادان و بزهکاران تبدیل کرد، اما غربت‌ ها به علت ویژگی‌های فرهنگی و الگوهای شغلی‌شان همواره همچون اقلیتی پیوندناپذیر با جامعه اکثریت باقی ماندند و مناسبات و روابط درونی و سنتی خود را حفظ کردند.

این محله در سال ۷۹ به دلیل شیوع بیش از حد بزه و اعتیاد تخریب و از نو ساخته می‌شود. امروزه خیابان‌های اصلی این محله مثل خیابان زهدی و خیابان بیست متری ولیعصر در ظاهر تفاوت چندانی با سایر مناطق جنوب شهر و حاشیۀ تهران ندارند، خیابان‌هایی شلوغ و پر از مغازه‌های صافکاری، نقاشی، سوپرمارکت و… . این خیابان‌های اصلی چیزی از گذشته و زندگی پنهان ساکنان کنونی محله به ما نمی‌گویند. سرنوشت محله را باید در جای دیگری جستجو کرد

  • غربت ها مثل یک غده سرطانی­ اند

 به یکی از پارک‌های اصلی محله به نام پارک غربت می‌رویم تا با اهالی هم‌صحبت شویم. از زنی که می‌گوید از اهالی قدیمی محله است، از وضعیت گذشته و امروز غربت‌ ها در محله می‌پرسیم: «این محله قدیم‌ها این شکلی نبود. محله را زیر و رو کردند. بیست سال پیش اگر در جزیره (جزیره نام قدیمی محله غربت‌نشین خاک سفید بوده است که سال ۷۹ تخریب شد) قدم می‌گذاشتی، بچه سه ساله جلویتان را می‌گرفت و می‌گفت: “چی می‌خواهی؟” یعنی منظورش این بود که چه موادی می‌خواهی؟ در جزیره زن‌های غربت ردیف جلو در خانه‌هایشان می‌نشستند و تا به کسی که به محله می‌آید، مواد بفروشند. من خودم جوان که بودم، بارها برادرم را تا جزیره دنبال کردم تا نگذارم مواد بخرد. اما زورم به او نمی‌رسید، آخرش هم آنقدر مواد کشید که اوردوز کرد و مرد. خانه‌های این غربت‌ ها مثل لانه مورچه همگی به هم راه داشت، می‌گفتند از زیر خانه‌هایشان کانال کَنده‌اند تا وقتی مأمور می‌آمد بتوانند فرار کنند. یک شب کلی مأمور آمد، ریختند و جزیره را خراب کردند. شب سه تا کانتینر آمد، در یکی مردها را، در یکی زن‌ها را و در یکی هم بچه‌ها را جمع کردند و بردند و تا صبح با بولدزر خانه‌هایشان را خراب کردند. چند نفری‌شان را گرفتند و حکم‌های سنگین دادند. بقیه را هم که آزاد کردند و نفری چند میلیون بخاطر پول زمین‌هایشان دادند. آن غربت‌ ها آمدند در جاهای مختلف محله پخش شدند. فکر کردند این طوری همه چیز حل شده. در حالی که همه چیز را بدتر کردند. این غربت‌ها مثل یک غده سرطانی بودند، وقتی همه‌شان در همان جزیره جمع شده بودند، همان‌جا بودند با کسی کار نداشتند، اما الان این غده همه جا پخش شده است، همه جا هستند. همه کاره این محله همین غربت‌ها هستند، از همه پول‌دارترند. بچه‌های ما را خراب می‌کنند. جوان‌هایمان را دزد و معتاد می‌کنند. از دو ساعت دیگر که هوا تاریک می‌شود، جوان‌ها همین‌جا ردیف می‌نشینند و مواد می‌کشند. همین پارک را نگاه کنید. دو قسمت است. آن قسمت مال غربت‌هاست، این طرف برای ما و افغان‌هاست.»

از لحن و صحبت‌های این زن و اطرافیانش که گفته‌هایش را تأیید می‌کنند، پیداست هیچ دل خوشی از غربت‌ ها ندارند و اظهارنظرهایشان نمی‌تواند خالی از پیش‌داوری‌هایی که نسبت به این جماعت دارند، باشد. به سراغ دو سه نفری که از ظاهرشان پیداست غربت‌ هستند و آن سوی پارک نشسته‌اند می‌رویم، اما گویا تمایلی به گفتگو ندارند و با اکراه به سوال‌ها پاسخ می‌دهند. ظاهر و پوشش افراد این سوی پارک تفاوت چندانی با اهالی ایرانی و افغان محله ندارد و فقط از جثه درشت و رنگ پوستشان می‌توان حدس زد که غربت هستند. از یکی از آن‌ها می‌پرسم با وجود سکونت ۴۰ ساله‌شان در این محله از این‌که هنوز به آن‌ها غربت می‌گویند، ناراحت نیست؟ با تمسخر می‌گوید: ” چرا باید ناراحت باشیم؟ ما غربت هستیم دیگر. مگر تایی بودن چه افتخاری دارد که ما از غربت بودنمان ناراحت باشیم؟” تایی در زبان غربت‌‌ها به معنای غیر غربت است. به نظر می‌رسد برخلاف ذهنیت عمومی که در آن لفظ غربتی برای نوعی تحقیر و توهین به افراد به کار برده می‌شود، در بین خود غربت‌ها این لفظ هیچ سویه منفی ندارد و اصالت آن‌ها را بیان می‌کند. آن‌ها هم با افتخار این غریب‌ بودن و تمایزیافتگی از جامعه اکثریت را اعلام می‌کنند.

  • خاک سفید درگیر فقر فرهنگی و فکریست تا فقر مادی

برای پرس و جو از وضعیت زندگی غربت‌ها و آسیب‌هایشان به خانه علم جمعیت امام علی در محله می‌رویم که شاید ۱۰ سالی است در این محله فعالیت دارد و کم و بیش بین بعضی اهالی شناخته شده است. با یکی از مددکاران جمعیت همراه می‌شویم تا نگاه دقیق‌تری به محله بیندازیم. در کوچه و پس‌کوچه‌های محله علاوه بر اینکه بافت معماری بناها غیررسمی‌تر و نخراشیده‌تر می‌شود، هر چند متر در میان دالان‌هایی به چشم می‌خورد که یک نفر به زحمت می‌تواند از آن عبور کند و در انتهای آن درب یک خانه قرار دارد. همراه‌مان از جمعیت امام علی می‌گوید این کوچه‌ها از دوران قبل از بولدزردرمانی به یادگار مانده است و گویا پیشترها هر کوچه یک در هم داشته اما اخیرا در‌ها را برداشته‌اند. پسربچه‌هایی در کوچه‌ها مشغول بازی هستند که شاید بزرگ‌ترین‌شان ۸ سال داشته باشد، اما با وجود سن کم‌شان چنان خلاقیتی در ترکیب ناسزاها به خرج می‌دهند و خانواده‌های همدیگر را چنان مورد عنایت قرار می‌دهند که شنونده را به تعجب وامی‌دارند. گویی در این سن از بر بودن ناسزاهای رکیک‌تر نشانه‌ای از قدرت و بلوغ باشد. درّی از اعضای تیم روانشناسی و مددکاری جمعیت درباره وضعیت غربت‌ها در محله چنین می‌گوید:

«برعکس آن‌چه در اذهان عموم درباره این محله وجود دارد، خاک سفید بیشتر از آن که درگیر فقر مادی باشد، درگیر فقر فرهنگی و فکری است. وضعیت مادی غربت‌های خاک سفید به اندازه غربت‌های محله‌های دروازه غاز و لب خط بغرنج نیست. به یک معنا می‌توان گفت غر‌بت‌های خاک سفید جزو اقشار مرفه این طایفه هستند. مثلا از میان غربت‌های  این‌ محله کمتر کسی هست که دست‌‌فروشی کند یا زن و بچه‌اش را سرچهار راه بفرستد. اگر به خانه یکی از این افراد بروید، می‌بینید وضعیت زندگی‌شان چندان بد نیست، در خانه‌هایشان ال‌سی‌دی ۴۰ اینچی و گوشی‌های آنچنانی دارند، اما خب همین خانواده فرزندانش را به مدرسه نمی‌فرستد. درآمد اکثر غربت‌های این منطقه تاریخا از راه دزدی و فروش مواد بوده است. کلا میلی به کار کردن ندارند. الگوی کار، الگوی روابط خانوادگی، الگوی هویت و خیلی مسائل دیگر برای غربت‌ ها بسیار متفاوت با پیش‌فرض‌های پذیرفته شده برای ماست. مثلا الگوی فعالیت اقتصادی بین غربت‌ ها غالبا چنین است که مرد یا کار نمی‌کند یا اگر درآمدی هم داشته باشد اکثرا از همین راه فروش مواد یا دزدی است. در عوض زنان و نوجوانان کار می‌کنند. پسربچه‌ها از سنین کودکی در همین کارخانه‌های اطراف سرتپه کار می‌کنند. اما هرچه بزرگ‌تر می‌شوند، با توجه به الگوهای پیش‌چشم‌شان در محله و درگیر شدن‌شان با مواد مخدر و همین طور آشنایی با راه‌های آسان‌تر پول درآوردن به سمت کارهای خلاف کشیده می‌شوند. ابتدا از دله دزدی و کیف‌قاپی شروع می‌شود که این‌ها برای نوجوانان از یک سو تفریح و از یک سو معیار به رسمیت شناخته شدن توسط دوستان و خانواده محسوب می‌شود. و با بزرگ‌تر شدن هم کمیت و هم کیفیت این دزدی‌ها جدی‌تر می‌شود.»

درّی درباره الگوی روابط خانوادگی غربت‌ ها این چنین ادامه می‌دهد:

«مفهوم خانواده در میان غربت‌ ها از معنایی که این مفهوم نزد ما دارد، بسیار متفاوت است. روابط در میان غربت‌ ها بسیار آزاد است و این موضوع مسئله‌ای پذیرفته شده برای آن‌هاست. در بین کودکان غربت در خانه علم هنوز هم کودکانی وجود دارند که با ۷-۸ سال سن، مشخص نیست پدرشان کیست. این کودکان با خانواده زندگی می‌کنند، یعنی در خانه‌ای با مادر و پدر و عموها. اما وقتی برای شناسنامه گرفتن این کودک اقدام می‌کنیم، هیچ کدام از برادران مسئولیت پدری کودک را قبول نمی‌کنند. به طور کلی فاصله‌ای که بین بلوغ جنسی و ازدواج کودکان و نوجوانان وجود دارد، بسیار کوتاه و بعضا نزدیک به صفر است. به این شکل که یک کودک ۱۰-۱۲ ساله در نخستین آشنایی خود با جنس مخالف، او را به خانواده معرفی می‌کند، اگر خانواده زندگی مشترک این دو را پذیرفتند که هیچ، اما اگر نپذیرند این دو نوجوان با هم فرار می‌کنند، اکثرا به همان شمال کشور و منطقه بابل می‌روند، و بعد از بازگشت خانواده خواه ناخواه با هم بودن آن‌ها را به رسمیت قبول می‌کند. البته کمتر پیش می‌آید که خانواده‌ای انتخاب فرزندش را رد کند، مگر این‌که فرد مورد نظر مثلا افغان یا غیرغربت باشد که غربت‌ها با آن‌ها سر ناسازگاری داشته باشند. وقتی از روابط آزاد بین غربت‌ها صحبت می‌کنم، منظورم این است که از اساس محدودیتی برای این روابط بین آن‌ها وجود ندارد. به گونه‌ای که ما مواردی داشته‌ایم که یک پدر به دخترش گفته است به سنی رسیده‌ای که خودت باید خرج خودت را دربیاوری. بنابراین زندگی مشترک غربت‌ها در سنین بسیار پایینی آغاز می‌شود، اما این به آن معنا نیست که آن‌ها به شکل رسمی ازدواج می‌کنند. اغلب این زندگی‌های مشترک بدون عقد و ثبت رسمی انجام می‌شود، که این به خودی خود بدان معناست که کودکی که به دنبال این رابطه در فاصله‌‌ای کوتاه به دنیا می‌آید، صاحب شناسنامه و هیچ اوراق هویتی دیگری نخواهد بود. این موضوع هم برای غربت‌ها ایجاد مسئله نمی‌کند و میزان حذف و طرد آن‌ها از جامعه اکثریت به حدی بالاست که احتمالا از اساس متوجه کمبودها و فقدان‌هایی که در اثر عدم هویت به صورت پیشینی با آن‌ها دست به گریبان هستند، نمی‌شوند. مثلا پدر یک کودک در مقابل اصرار مددکاران خانه علم برای گرفتن شناسنامه برای کودکش اینطور استدلال می‌کند که “پدر من که شناسنامه نداشته، من هم که ندارم، بچه من شناسنامه می‌خواهد چی کار؟”

  • غربت ها به معنای واقعی کلمه مطرود و محذوف از جامعه ­اند

دری تأکید می‌کند این موارد را نمی‌توان در مواجهه نخست با غربت‌ ها دریافت نمود، چرا که این مسائل برای آن‌ها به قدری عادی است که وقتی درباره خودشان صحبت می‌کنند، به این مسائل اشاره نمی‌کنند، بلکه تنها در ارتباط طولانی مدت با آن‌ها و از لابلای حرف‌هایشان می‌توان به این تفاوت در الگوهای شغلی و الگوهای هویت‌یابی پی برد. او برای نمونه  به چنین مواردی اشاره می‌کند: « ما برای این که با خانواده‌های غربت ارتباط برقرار کنیم و از آن‌ها اجازه عضویت کودکانشان در خانه علم و آموزش دادنشان را کسب کنیم، دردسرهای زیادی داریم. آن‌ها به غیرغربت‌ها یا همان تایی‌ها ابدا اطمینان ندارند. به طور کلی ارتباط برقرار کردن با غیرغربت‌ها را خطرناک و گویی باعث تهدید شیوۀ زندگی و آداب و رسوم‌شان می‌دانند. مثلا یک پدر غربت اجازه نمی‌دهد فرزندش ساعت ۵ به بعد در خانه علم بماند و در کلاس‌ها شرکت کند، اما ما متوجه می‌شویم همان پدر ساعت ۱۲ شب دخترش را برای خرید مواد روانه خیابان کرده است. بیشترین میزان اختلاف آن‌ها هم با افغان‌هاست. افغان‌ها و غربت‌ها درست نقطه مقابل همدیگرند. افغان‌های این منطقه برعکس غربت‌ ها از فرهنگ بسیار بسته‌ای برخوردارند که به این دلیل واقعا فرزندانشان و بخصوص دخترانشان را تحت فشار قرار می‌دهند و بعضا باعث فرار آن‌ها از خانه می‌شوند. یا مثلا مردها در خانواده‌های افغان به قدری سخت‌کوش هستند که اغلب در سنین پایین از کارافتاده می‌شوند. این تفاوت‌ها بین این دو قومیت در اکثر موارد بسیار بالاست که منجر به اختلاف و درگیری میان آن‌ها می‌شود و هرکدام به نوبه خود سعی دارند از ایجاد ارتباط خانواده و فرزندان‌شان با “غیر” جلوگیری کنند.»

برخلاف نیت اولیه ما برای تهیه گزارشی از وضعیت زندگی غربت‌ ها از زبان خودشان، این هدف به دلایل پیش‌گفته محقق نشد و چنانچه روشن است اطلاعات ارائه شده در این گزارش نیز از آن‌جا که از زبان غیرغربت‌ها تهیه شده است، ممکن است با تجربۀ زیسته و واقعیات زندگی آن‌ها منطبق نباشد یا حاوی اغراق‌ و بزرگ‌نمایی‌هایی از زندگی‌ واقعی آن‌ها باشد. با این وجود آن‌چه روشن است این است که غربت‌ ها با وجود کثرت جمعیت و مدت طولانی سکونت‌شان در این کشور همچنان به معنای واقعی کلمه مطرود و محذوف از جامعه کل به حساب می‌آیند. این طردشدگی را از نام‌ آن‌ها، از انزوای خودخواسته‌شان و از منزوی‌سازی آن‌ها توسط جامعه می‌توان دریافت. جنبه‌های گوناگون این طردشدگی یکدیگر را تشدید می‌کنند و باعث تعمیق انزوای این اقلیت از جامعه و افزایش آسیب‌هایشان می‌شود.

لینک کوتاه https://iran-bssc.ir/?p=7109

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *