ساختار دولت-ملتها پديدهاي نوظهور است كه شايد سابقه آن به صد تا ۱۵۰ سال گذشته بازنگردد. در همين بازه زماني نيز تعدادي از آنها از بين رفتهاند؛ مانند جمهوري آذربايجان يا ارمنستان كه در دورهاي ايجاد شدند و سپس از بين رفتند و دوباره با تشكيل اتحاد جماهير شوروي تشكيل شدند. بنابراين زمان زيادي نيست كه مفهوم دولت-ملت ايجاد شده است. حال بايد ديد احزاب در روند تشكيل و حفظ دولت-ملتها چه نقشي داشتهاند. من در اين مجال، دو كشور را انتخاب كردهام كه به نظرم ميتوانند از جذابيت لازم برخوردار باشند؛ نخست آلمان كه يكي از متأخرترين دولت-ملتهاست و دوم فرانسه كه تشكيل دولت-ملتش شباهت زيادي به ايران دارد. علاوه بر اين دو نمونه، دولت-ملتهايي وجود دارند كه يا مانند تركيه در نتيجه فروپاشي امپراتوريها ايجاد شدهاند يا مانند هند، از سوی استعمارگران تشكيل شدهاند یا مانند عراق، دولت-ملت با نوعي خطكشي مرزي در آنها ايجاد شده است. در تمام اينها، به گمان من، دولت-ملت دو كشور آلمان و فرانسه بيش از بقيه درخور تأمل است؛ زيرا احزاب در تشكيل آنها نقش برجستهاي داشتهاند».
نقش احزاب در تشكيل دولت-ملت آلمان
ثقفي با تشريح نقش حزب سوسیالدموکرات در آلمان گفت: «آلمان در ابتدا يك كشور نبود و مجموعه بخشهاي آن را امپراتوري اتريش كنترل ميكرد. يكي از زمينههاي مهم تشكيل دولت-ملت در آلمان، رشد شهرنشيني ميان مردم اين سرزمين بود كه از نظر فكري، شرايطي مهيا شد كه مردم سرزمين آلمان بتوانند تاحدي خود را تحت عنوان ملت شناسايي كنند. شايد برايتان جالب باشد كه جهان روستاييان در آن زمان به بيش از ۳۰ كيلومتر نميرسيد و شهرنشيني باعث شد گروههاي آلمانيزبان با يكديگر وارد تعامل شوند. يكي ديگر از زمينههاي تشكيل دولت-ملت در آلمان، توجه بسيار به امر آموزشوپرورش بود. در آلمان مليگرايي دو وجه نظري و فرهنگي داشت و اگر مليگرايي فرهنگي بهطور كامل رها ميشد، به مليگرايي فرهنگي- نژادي ميرسيد. حزب سوسیالدموکرات آلمان در آن مقطع تلاش كرد به محذوفان اجتماعي توجه نشان داده و نوعي اختلاط طبقاتي را شكل بدهد؛ در حقيقت اين حزب بر اساس چنين معيارهايي شكل گرفت. از سوي ديگر، اين حزب گفت يك ملت بايد يك سرزمين داشته باشد و چاره را در گرفتن سرزمين از اتريش ديد. زبان آلماني نيز عامل وحدت مردم اين سرزمين محسوب ميشد. وقتی بيسمارك پس جنگ اول به اتريش گفت درست است روستاييان براي فئودالها كار ميكنند، اما سيستمی حفاظتي وجود دارد و اگر يك روستايي بيمار شود، بايد به ارباب رجوع كند، اين ديدگاه باعث تشكيل سيستم تأمين اجتماعي شد. سوسیالدموکرات در آلمان تلاش كرد ملت را با ويژگيهاي مشخصي شناسايي كرده و آموزشوپرورش را بهطوری جدي پيگيري كند. پس در تشكيل دولت-ملت در آلمان، مشاهده ميكنيم حزب سوسیالدموکرات نقش برجستهاي داشته است».
نقش احزاب در تشكيل دولت-ملت در فرانسه
اين پژوهشگر و روزنامهنگار در ادامه از اهميت كاركرد احزاب در تشكيل دولت-ملت در فرانسه سخن گفت: «فرانسه برعكس آلمان و مانند ايران، هميشه يك كشور بوده و مرزهاي فرانسه مثل ايران عموما طبيعي است. فرانسه از زمان لوئي چهاردهم به نوعي تمركزگرايي رسيد و وقتي به انقلاب فرانسه ميرسيم، اين سرزمين يك دولت متمركز بوده است. انقلابيهاي فرانسه پس از انقلاب پرسشهايي را مطرح كردند با این مضمون که ما چه كساني هستيم؟
ملت فرانسه با زمان پيش از انقلاب چه تفاوتهايي پيدا كرده است؟ در واقع فرانسه با پيش از انقلاب تفاوتي نداشت؛ جز آنكه ديگر اشراف وجود نداشتند و مسائلي مانند فقر همچنان وجود داشت. به دليل چنين مسائلي انقلابيها در ابتدا به فعاليتهاي نمادين روي آوردند و پس از كشتن شاه و استقرار جمهوريت تاريخ فرانسه را از صفر شمارش كردند يا آنكه هفته را ۱۰ روز برشمردند؛ با چنين اقداماتي ميخواستند هويتي مستقل از گذشته براي ملت فرانسه تعريف كنند. پس از اين اقدامات نمادين گفتند كه بايد انقلاب را صادر كنيم و مهمترين دستاورد صادراتي انقلاب را حقوق بشر دانستند كه اين را ژنرالهاي فرانسه انجام دادند. آرامآرام خردهفرهنگها از بين رفت و باوجودآنكه زمينههاي دولت-ملت مهيا بود، بازهم انقلابيها در كشمكش ستيز با گذشته بودند و مدام در نبرد به سر ميبردند تا آنكه ناپلئون سوم از آلمان شكست خورد و فرار كرد و فرانسه بيحكومت باقي ماند و در آن ايام حدود سه درصد از جمعيت اين كشور كشته شد. تا آنكه دورکیم مفهوم همبستگي را بهعنوان عنصر تشكيل جامعه مطرح كرد و با همبستگي دورنماي روشني به دولت داد تا از نزاعهاي گذشته دور شود».
وظايف احزاب
مراد ثقفي عنصر سياست را نگاهدارنده جوامع دانست و گفت: «سياست به معناي نزاع نيست بلكه با استفاده از سياست ميتوان جوامع را حفظ كرد. در مقابل اگر بخواهيم به دلايل مختلف درصدد حذف باشيم، دولت-ملت محقق نميشود. احزاب در احياي حيات سياسي ميتوانند بسيار مهم باشند؛ البته اين موضوع مستلزم آن است كه به مسائلي بپردازند كه گفتوگوي عمومي را شكل بدهد. وظيفه احزاب اين است كه در پي كشف و ابداع باشند و سپس حول آنها يك گفتوگوي عمومي را شكل بدهند تا در نهايت سياست شكل بگيرد. براي مثال احزاب در ايران بررسي كنند كه اساسا چه كساني ايراني محسوب ميشوند؟ چه عناصري دال بر ايرانيبودن يك شخص است؟ آيا ايران ميخواهد ابرقدرت جهان باشد يا آنكه در ابتدا براي مردمش رفاه نسبي ايجاد كند؟ يا آنكه اصلا ايجاد رفاه نسبي مستلزم ابرقدرتشدن در جهان است يا خير؟ مطرح كنند كه حقوق اقليت و اكثريت چگونه بايد باشد؟ تمام اين مسائل و حتي موضوعات خردتر مانند آموزش، مسكن و… مسائلي است كه ميتوان بر سر آنها گفتوگوي عمومي راه انداخته شود و اين وظيفه احزاب است».
نسبت اصلاحات با تحزب
ثقفي در پاسخ به پرسش يكي از حاضران مبني بر علل تبديل جنبش اصلاحات به دولت اصلاحات و نقش احزاب اصلاحطلب در روند سياسي ايران، گفت: «جنبشهاي اجتماعي نميتوانند تا ابد باقي بمانند و عمرشان كوتاهتر از احزاب است. در نتيجه به زعم من معقول است كه بعد از مدتي جنبش اصلاحات به دولت اصلاحات تبديل شد. البته با يكسري تناقضهايي روبهرو شد مانند آنكه اصلاحات ميخواست نيروي اجتماعي خود را حفظ كند و از طرف ديگر تمايل داشت كه دولت نيز باقي بماند. اگر اين تناقض رفع ميشد، ممكن بود كه اصلاحات آسيب كمتري ميديد».
اين پژوهشگر در پاسخ به پرسش روزنامه «شرق» مبني بر اينكه آيا يكي از ضعفهاي تحزب در ايران به نبود مانيفست روشن اصلاحات و عدم تئوريزهكردن مباني اصلاحطلب بازميگردد يا خير، اظهار كرد: «به نظر من وجه تئوريك اصلاحات در مطبوعات پيش از دوم خرداد بهروشني تبيين شد و از حيث جذابيت نيز قابل قبول بود؛ بهنحويكه دانشجويان واكنش مثبتي به آن تئوريها نشان ميدادند. اين جنبش در انتخابات سال۷۶ به منصه ظهور رسيد و خيلي طبيعي بود كه اصلاحطلبان در پي كسب قدرت سياسي باشند. از سوي ديگر شكل حزبي منسجمي نيز وجود داشت تا از اصلاحات پشتيباني كند. البته قبول دارم كه احزاب در ايران تن به تكثر نميدهند و اين يكي از موضوعاتي است كه بايد رفع شود».
منبع:
- روزنامه شرق/۳۰ دی ۱۳۹۷
بدون دیدگاه