تشکل‌های کارگری و مواجهه دولت با کارگران در ایران معاصر (۱۲۸۵-۱۳۹۷): تکوین، تثبیت و شکنندگی

سال انتشار: 1397

تاریخ انتشار : ۰۱ اسفند ۹۷

شکل‌گیری و تکوین تشکل‌های کارگری از دوران انقلاب مشروطه و سپس شکل‌گیری و تکوین دولت پهلوی در ایران، با فراز و نشیب و مسائل زیادی مواجه بوده است. پیوند اتحادیه‌های کارگری با احزاب سیاسی مارکسیستی در دهه‌های آغازین شکل‌گیری و نیز ماهیت شبه مطلقه حکومت پهلوی سبب شد رابطه میان حکومت و تشکل‌های کارگری از بدو امر تحت ملاحظات مربوط به امنیت قرار گیرد و میراث این فضا و عینک امنیتی تا دوره‌های بعد نیز تداوم یابد.

مرور تحلیلی تشکل یابی کارگران در ایران و نحوه مواجهه آن‌ها با دولت‌ها و رسیدن به دوره بندی‌ها و تیپ‌های رویارویی، روشن می‌کند مسائل جامعه کارگری طی بیش از یک قرن در ایران دستخوش چه تغییراتی شده و انواع مواجهات دولت‌ها با ایشان چه نتایجی به بار آورده است. اهمیت این موضوع برای زمانه کنونی برمی‌گردد به استمرار بسیاری از مطالبات کارگران از بیش از یک قرن پیش تا امروز (که طبیعتاً بخش اعظم آن از حیث ساختاری به خاطر بُن‌مایه سرمایه‌دارانه شدن نظام اجتماعی است) و نیز تکرار سیاست‌گذاری‌هایی آزمون شده با نتایجی مشخص از سوی دولت‌های مختلف طی این سال‌ها، که در کنار عوامل دیگر (نظیر شرایط بین‌المللی نظام سرمایه‌داری و فشارهای بار شده ناشی از آن بر کشور) بُن‌بستِ کنونی را در روابط میان دولت-کارگران-کارفرمایان باعث شده است.

آنچه به‌وضوح از این قیاس‌ها برمی‌آید این است که از عینک کارگران، رویارویی دولت و کارگران در ایران با یکدیگر در حال وارد شدن به مرحله شکافی پر ناشدنی است. اینجا و در این زمان بیش از هر چیز بازگشت به مجموعه‌ای از سیاست‌گذاری‌های اجتماعی تعاملی (به‌ویژه مبتنی بر ترمیم‌های نهادی ـ قانون کار و نظام تأمین اجتماعی) می‌تواند ضامن فروریزی دیوار بی‌اعتمادی بالا رفته میان کارگران و دولت باشد.

پژوهش پیش رو باهدف بررسی رابطه دولت با کارگران و ارائه دوره‌بندی‌ای از این ارتباط و نیز تحولات خواست کارگران از دولت صورت گرفته است. پژوهش با دو روش اسنادی و مصاحبه تخصصی و در دو بخش توصیفی و تحلیلی انجام‌شده است. پرسش‌های اصلی این پژوهش عبارت‌اند از:

  • فارغ از مؤلفه پابرجایی نظام سرمایه‌داری جهانی و تبعاتِ آن برای معیشت کارگران در هرجایی، از حیثِ سیاست‌گذاری‌های ملی چرا باوجود رشد و رونق‌های اقتصادی، عمده مطالبات کارگران طی بیش از یک قرن تغییری نکرده است؟
  • با دشواری امکان تشکل یابی مستقل کارگران به‌واسطه محدودیت‌های حاکمیتی، الگوی رفتاری کارگران در هویت‌یابی جمعی چه تحولاتی را ازسر گذرانده است؟
  • چرا انواع سیاست‌های تقابلی دولت با کارگران، علی‌رغم راه نبردن به فروکش کردن اعتراضات ایشان، تداوم‌یافته است؟
  • چرا در عمده موارد اتخاذ و اجرایی شدن سیاست‌های تعاملی دولت با کارگران، شاهد منتج شدن آن به تضعیف جامعه مدنی کارگری بوده‌ایم؟ تبعات این تضعیف برای روابط دولت با کارگران چه بوده است؟

مبتنی بر این پرسش‌ها، از دل دسته‌بندی داده‌ها، یک دوره بندی دوازده‌گانه به دست آمد که گویای میزانِ حرارتِ رویارویی مدنی کارگران و دولت با یکدیگر است. معیار اصلی در این دوره بندی درجه تحرک کنش جمعی کارگران به‌واسطه متشکل شدن در انواع امکان‌های هویت‌یابی جمعی کارگری بوده است. به‌واسطه این دوره بندی می‌توانیم تا اندازه زیادی الگوهای تکرارشونده در رفتار دولت و کارگران را بازشناسیم. همچنین دانستن این نکته مهم است که اعتراضات کارگری را باید لحظه تبلور آن تجربه مشترک نیروهای کار دانست که فشارهای وارده از سازمان‌دهی سپهر کار توسط حاکمیت، افراد واقع‌شده در جایگاه‌های مشابه در ساختار تولید را متوجه یکدیگر می‌کند و این به‌اصطلاح «درد مشترک» است که به آنان «هویت طبقاتی» می‌بخشد و باعث می‌شود مجموعه دولت را به‌عنوان دیگری خصمِ خود، یعنی «سرمایه‌داران» بازشناسند.

با ارزیابی هفت دوره اول (که تا پیش از انقلاب ۱۳۵۷ را در برمی‌گیرد)، متکی بر جداولِ «اشکال تشکل یابی و اعتراضات کارگران»، «نحوه تعامل دولت با ایشان»، و نیز «نحوه تقابل دولت با کارگران»، می‌توان فهمید که در شیوه تعامل‌ها و تقابل‌های دولت با کارگران و اثرات آن بر رفتار ایشان، الگوهایی تکرارشونده در پس از انقلاب هم قابل‌پیگیری است. برای روشن شدن موضوع ابتدا نگاهی به این رویه‌ها در هفت دوره پیش از انقلاب داشته باشیم.

 

نام پژوهشگران: شکیبا استکی، یاشار دارالشفایی

لینک کوتاه https://iran-bssc.ir/?p=18513

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *