آخرین گام درونیسازی ارزشها اینست که هنجارهای آن گروه را به ارزشهای خودم تبدیل کنم که به مفهوم هویت میرسیم.
جلودار بحث هویت به منزله پدیده اقتصادی با کارهای جورج اکرلوف و راشل کرانتون شروع شد، کسانی که کار کردن با آنها مایه افتخار است.
«اقتصاد هویت» عنوان کتاب کمحجم آنها در فهرست کتابهای سفارششده برای مطالعه در این دوره آورده شده است. حس هویت شخصی را یک امر فردی غایی تصور میکنیم، اما به یک معنا پدیده اجتماعی نیز است.
اگر تنها یک نفر در جهان باشد، حس هویت هیچ معنایی نخواهد داشت. هویت همیشه به معنای تعلق داشتن به یک گروه است. یک ویژگی گروهی که خود را به آن میچسبانید. اینکه چگونه خودتان را با مجموعهای از ویژگیها تعریف کنید آنگاه در یک یا چند گروه جای میگیرید.
مردم هویتهای چندگانه دارند. خود من استاد دانشگاه هستم، پدر هستم، و همینطور سایر هویتها. بنابراین هرکس بیش از یک هویت کسب میکند. اما همه این هویتها اجتماعی هستند. آنها تعلق داشتن به یک گروه هستند. در مورد من، طبقه استادهای دانشگاه، طبقه پدرها و غیر آن.
چرا هویتها این قدر مهم هستند؟ دلیلش فقط این نیست که آنها ابزارهایی برای این گام از درونیسازی ارزشها هستند. دلیلش اینست که هویتها، به طریقی، سه مفهوم معرفیشده را بستهبندی میکنند. ما ایدههای روایت، هنجار و ارزش که مردم باور دارند را معرفی کردیم و هویتها تقریبا بستهبندی این ایدهها هستند.
آنها گویی کمیّتهای جهان ذهنی ما هستند. شما احتمالا با ایده دستورکار سقلمه برخورد داشتید. آن نخستین مواجهه بین اقتصاد و روانشناسی است. این ایده که مردم با سوگیریها در تصمیمات، تفکر سریع، تفکر کند و از این نوع چیزها، حالت غریزی و فطری پیدا میکنند.
این روش بسیار پربازده و ثمرده یادگیری اقتصاد از روانشناسی است. برای این سوگیریهای غریزی شده در تصمیمات باید جایی در نظر گرفت. اما آنچه دربارهاش صحبت کردیم فراتر از دستورکار سقلمه است. این چیزی است که درباره آن صحبت کردهایم.
هنجارها، ارزشها، روایتها، اینها چیزهایی نیستند که غریزی و نتیجه نیم میلیون سال تکامل باشند، که توصیفی از سقلمه است.
چیزهایی هست که گویی موردی هستند و شخصی را از شخص دیگر جدا میسازند چون هر کدام از ما در تعاملات اجتماعی خود تجربیات متفاوتی داشتهایم.
بنابراین آنچه در اینجا اصل است، گویی که دستورکار اقتصاد هویت سوگیریهایی غریزی نیست، بلکه از درون تعاملات اجتماعی که داشتیم بیرون میآید. و بنابراین آنچه اصل است شبکههای اجتماعی است. شخصیت فرد از تعامل با شبکههای اجتماعی ساخته میشود.
پس این در تضاد با اقتصاد کلاسیک است، که سنگ بنای آن فرد شاهد و ناظر زیادهخواه است.
در این نوع علم اقتصاد که اکنون واردش میشویم، یعنی اقتصاد اجتماعی، سنگ بنای اصلی یک فرد نیست، بلکه شبکه اجتماعیای است که افراد درون آن شکل میگیرند و به آن شکل میدهند.
- دوره آموزشی «از فقر به ثروت؛ فهم توسعۀ اقتصادی»
- مدرس: پل کولیر -دانشگاه آکسفورد
- برگردان به فارسی: مرکز توانمندسازی حاکمیت و جامعه جهاد دانشگاهی
- مترجم: جعفر خیرخواهان
- تدوینگر کلیپ: حسین خداپرست
بدون دیدگاه