نماد سایت مرکز توانمندسازی حاکمیت و جامعه

توالی بحران‌ها و درماندگی آموخته‌شده

برای توصیف این موقعیت و تبیین پیامدهای این وضعیت می‌توان از مفهومی مهم و کاربردی در حوزه روان‌شناسی استفاده کرد: «درماندگی آموخته‌شده». این مفهوم ابتدا از سوی سلیگمن به کار برده شد و به شرایطی اشاره می‌کند که افراد در آن بر طبق تجارب گذشته به این نتیجه می‌رسند. که رابطه علی مابین تلاش و کوشش آنها و پیشرفت و حل مسائل و مشکلات وجود ندارد. این مفهوم معرف منفی‌ترین حالت درک از خود است، وضعیتی که فرد حس می‌کند که همه چیز از اختیار او خارج است و فقط باید بنشیند و نظاره کند تا شاید اتفاق بهتری بیفتد.

 این باور که شخص دچار درماندگی است، درصورتی‌که واقعا درمانده نیست، نشان‌دهنده همان چیزی است که می‌توان آن را «خود ناکارآمد» نامید. در وضعیتی که درماندگی شایع می‌شود، هر مسئله‌ای ظرفیت تبدیل‌شدن به بحران را دارد و آنچه بحران را حل می‌کند، نه تلاش و برنامه‌ریزی و اراده فرد؛ بلکه وقوع یک اتفاق و رخداد ناگهانی است. این وضعیت به‌سرعت از فرد به جمع تعمیم می‌یابد؛ یعنی در اندک زمانی نه‌تنها فرد، بلکه سازمان و دولت نیز دچار درماندگی می‌شود. کارها به تعویق می‌افتند و تصمیمات مهم به روز نامعلوم حواله داده می‌شوند و تقصیرها به گردن کسانی می‌افتد که در پشت پرده بدون هیچ عقاب و بازخواستی، تصمیم‌گیر واقعی‌اند. در این وضعیت که سازمان‌ها هم دچار احساس ناکارآمدی می‌شوند، هیچ‌کس، مسئول هیچ چیز نیست و همه نقش قربانی را ایفا می‌کنند.

پیامد خطرناک دیگر این وضعیت، احساس فراگیری است که باعث می‌شود تلاش برای بهبود، مخاطره‌آمیز تلقی شود؛ یعنی نه‌تنها امیدواری و تلاش کمکی به بهبود نمی‌کند؛ بلکه برای موقعیت فرد دارای انگیزه، خطرناک نیز بوده و باعث ازدست‌رفتن حداقل ثبات و آرامشش نیز می‌شود. درماندگی آموخته‌شده رابطه مهم و مستقیمی با افسردگی دارد و به نظر می‌رسد که این مسئله در روان‌شناسی اجتماعی امروز ما قابل مشاهده است.

اگرچه سال‌هاست که مفهوم عمیق «سیاست‌گذاری» در کشور تبدیل به امری کم‌اثر شده است؛ اما بی‌توجهی سیاست‌گذاران به پیامدهای بلندمدت تصمیمات‌شان ما را در چنین وضعیتی قرار داده است.

فرسایش مستمر نیروهای کنشگر مابین دولت و نیروهای خارج از آن، وسعت‌بخشیدن به دایره دوقطبی‌های کاذب در سطوح مختلف و استفاده از رسانه‌های ملی و شبکه‌های اجتماعی در خصومت با یکدیگر، تعمیم رقابت سیاسی و حزبی به حوزه اجرا و مدیریت ازجمله عواملی هستند که موجب فروافتادن در دام «ناکارآمدنمایی تشدیدشده» امروز و در نتیجه ادراک ناتوانی در تمام سطوح خرد و کلان کشور شده است. حال در شرایط کنونی که تهدید خارجی و جنگ اقتصادی، بحران‌های اساسی و دارای اولویت اصلی کشور هستند، سیاست‌گذار باید با توجه به وظیفه تاریخی خود همه تلاش و همتش را برای وحدت با صاحبان فکر و اندیشه و دلسوزان دردمند کشور مصروف کند تا تهدید کنونی تبدیل به فرصت مهم بازسازی اجتماعی کشور شود و ناتوانی آموخته‌شده تبدیل به عزم و اراده برای همبستگی ملی شود. برای تحقق این بخش مهم و دشوار باید باب گفت‌وگوی ملی باز شود. در گام بعدی باید متولیان امر، گفت‌وگوهای صورت‌گرفته را تبدیل به برنامه‌های اجرائی در ابعاد کوچک، در دسترس و تحقق‌پذیر در کوتاه‌مدت کنند. در این مرحله از بهبود، دستیابی به موفقیت‌های کوچک زمینه خروج از وضعیت درماندگی را فراهم می‌آورد. رسیدن به موفقیت‌های کوچک و دادن امتیازات متقابل، مثلا واگذاری تصمیم‌گیری درباره رفع فیلتر یک شبکه اجتماعی به جمعی از نخبگان و صاحب‌نظران در خارج از بدنه حاکمیت، با وجود کوچک‌بودن، امواج امیدآفرین بلندی را ایجاد می‌کنند. در گام نهایی تلاش دولت در به‌رسمیت‌شناختن گروه‌ها و جریانات مختلف و ایجاد زمینه برای هویت‌یابی و قدرتمندی آنها در چارچوب قوانین کشور، مثلا کمک به شکل‌گیری نهادها و سندیکاها و انجمن‌ها در بخش عمومی و تفویض اختیار به آنها راه خروج از احساس ناتوانی موجود را از بین خواهند برد.

نویسنده: مرتضی ظفرزاده

منبع: