عدم تقارن اطلاعات در واکسیناسیون و انتخابات: لزوماً همه کودکانی که واکسینه نمی شوند، به بیماری نیز دچار نمیشوند. به همین دلیل والدین نمیتوانند رابطه مشخصی بین واکسیناسیون و سلامت کودکشان برقرار کنند و حتی ممکن است بین واکسیناسیون و اوتیسم رابطه برقرار کنند.
یک ایده مهم در پژوهشهای دوفلو و بنرجی این است که باورها و نظریات ما در مورد جهتگیری نظام درمانی نقشی تعیینکننده ایفا میکند. چطور میتوانیم دریابیم که دارویی که به ما تجویز شده است، باعث بهبود جوش صورت میشود و به جای آن نباید از زالو استفاده کنیم؟ در حقیقت، هیچ کدام از ما تاکنون شاهد یک آزمایش کارآزمایی تصادفی نبودهایم که در آن به گروهی برای درمان ذاتالریه آنتیبیوتیک بدهند و به گروه دیگر زالو بدهند. حتی هیچ کدام از ما هیچ شواهد مستقیمی هم در دست نداریم که آیا چنین آزمایشی هیچ گاه انجام شده باشد. چیزی که به ما اطمینان میدهد، اعتماد به مجوزهای دارویی است. حتی در کشورهای پیشرفته نیز هرگاه به دلایلی این اعتماد و باور مخدوش شود، ما شاهد عکسالعملهایی علیه سرمشقهای پذیرفته شده پزشکی هستیم. در فضای سیاستگذاری نیز با همین پدیده مواجهیم. هیچ کدام از ما تجربه مستقیمی در مورد سیاستهای ارزی، یارانهای و بانکی نداریم ولی با اعتماد به متخصصان و رای دادن بر اساس راهبردهایی که آنها ارائه میکنند، بر خطوط کلی سیاستها تاثیر میگذاریم. اما اینکه چه زمانی به کدام متخصص مراجعه کنیم و به راهبرد کدام یک از آنان میتوانیم اعتماد کنیم، چالشی دیگر است. فضای بحرانی کشور که موجب سلب اعتماد بخش چشمگیری از مردم از متخصصان سیاسی شده است بر این مشکل افزوده است.
دوفلو، بنرجی و دایتون در مقاله «ارائه خدمات درمانی در مناطق روستایی راجستان» توضیح میدهند که ارائه خدمات اجتماعی باکیفیت به فقرا هیچگاه ساده نبوده است اما عوامل متعددی وجود دارند که ارائه خدمات درمانی را به طور خاص پیچیدهتر میکنند. تصمیم یک فرد در مورد اینکه چه زمانی به خدمات درمانی نیاز دارد و از کجا باید این خدمات را دریافت کند اغلب با عوامل زیادی به جز نفس شرایط درمانی فرد ارتباط دارد. پاسخ به این مسائل میتواند بازتابی از احساس فرد در مورد زندگی به طور کلی و سلامتی به طور خاص یا نظریات او در مورد ماهیت بیماری و درمان وابسته باشد. این تصمیمها ممکن است با کیفیت خدماتی که فرد دریافت میکند ارتباط چندانی نداشته باشند زیرا از آن جا که فرد نمیتواند بفهمد اگر درمان را دریافت نمیکرد چه میشد، قضاوت در مورد کارآمدی درمانی که فرد دریافت میکند، ساده نیست.
این محققان توضیح میدهند که به عنوان مثال، تخمین زده میشود ۸۰ درصد بیماریها در کشور هند بدون هیچ مداخله پزشکی برطرف میشوند اما مردم اغلب از این مسئله آگاه نیستند و درنتیجه، ممکن است درمان خود را مرهون فعالیت پزشک بدانند. در چنین بستری، مطالبه بیماران هیچ ارتباطی با بهینه اجتماعی ندارد. دوفلو و همکارانش استدلال میکنند که با وجود اینکه ارائه خدمات درمانی در کشور هند نسبتاً مطلوب است، اما به دلیل وجود مشکلاتی در طرف تقاضا، این خدمات در عمل کارایی کمتری دارند. آنها توضیح میدهند که در مقابله با برخی بیماریها که پزشکان مراکز دولتی به درستی آنتیبیوتیک تجویز نمیکنند، بیماران ترجیح میدهند با خرج پول بیشتر به مراکز خصوصی دورتر مراجعه کنند که برای کسب رضایت بیماران، داروهای بیشتری تجویز میکنند و در واکنش به برخی از علائم همچون تنگی نفس، سرفه خونآلود و دردهای شکمی ترجیح میدهند که به درمانگران سنتی و جنگیری متوسل شوند.
دوفلو و بنرجی وضعیتی را تصویر میکنند که در یک منطقه محروم مردم برای بار اول به خدمات درمانی و پزشک دسترسی مییابند. در چنین وضعیتی یادگیری اولیه اینطور خواهد بود که مردم برای بیماریهای خودمحدودشونده (که بدون نیاز به مراقبتی خاص درمان میشوند) به پزشک مراجعه میکنند زیرا یک قرص سرماخوردگی به سرعت موجب بهتر شدن حال بیمار خواهد شد اما در مواجهه با بیماریهای مزمنی همچون فشار خون یا دیابت (که بیشتر از گروه قبلی به مراجعه به پزشک نیاز دارند)، ترجیح خواهند داد به درمانهای خرافی روی آورند زیرا بیمار با وجود مراجعات متعدد به پزشک، نتیجه قابل لمسی دریافت نمیکند.
تصمیمگیریهای سیاسی کشور را نیز میتوان در لنز همین مدل یادگیری و انتخاب بررسی کرد. پس از عبور از نظام اقتدارگرای پادشاهی و بحرانهای سالهای اول انقلاب و جنگ تحمیلی، به مرور زیرساختهای سیاستورزی مبتنی بر نظر کارشناسان برای اداره کشور فراهم شد. اما فضای ارتباط میان مردم و پزشکان حوزه سیاست (کارشناسان دانشگاهی، احزاب، اندیشکدهها و غیره) به درستی برقرار نشد. بنابراین، عموم مردم ایران در تصمیمگیری برای مشارکت سیاسی، بر اساس تجربه شخصی عمل میکنند. در غیاب تحلیل کارشناسی نظاممند مشخص نبود که کدام بیماری سیاستی کشور خودمحدودکننده بود (سرماخوردگی و جوش صورت) و کدام یک بیماری مزمن و نیازمند مراقبتهای دورهای و بلندمدت. چنین فضایی راه را برای مخربترین شکل پوپولیسم اقتصادی و سیاسی آماده میکند.
مقاله نوبلیستها توضیح میدهد که در شرایط عدم تقارن اطلاعات، برخی افراد سودجو، با صلاحیت درمانی بسیار پایینتر و دستمزدهای بالاتر از کارکنان مراکز درمانی دولتی میتوانند مراجعین زیادتری نسبت به مراکز درمانی دولتی به خود جذب کنند. آنها با سوءاستفاده از باورهای غلط بیماران، به افرادی که بهدرستی از درمانگاه دولتی برای بیماری خود هیچ دارویی دریافت نمیکردند، انواعی از دارو را تجویز میکنند و رضایت مشتری را جلب میکنند. دوفلو و همکاران اشاره میکنند که در برخی از مناطق فقیر این یادگیری به شکل ترجیح داروهای تزریقی درآمده است. این مشکل زمانی پیچیدهتر میشود که پزشکانی که داروهایی نالازم و اضافی تجویز میکنند، خود با تولیدکنندگان و فروشندگان این داروها همکاری میکنند.
در فضای سیاست نیز اگر بخواهیم بدون شناخت درست از شوکهای بیرونی، درآمدهای دولت، بستر روابط بینالملل و عوامل متعدد دیگر صرفاً بر اساس برونداد، سیاستها و سیاستمداران را ارزیابی کنیم، ممکن است دچار همان خطا در حوزه انتخاب نوع درمان شویم و به جای استانداردهای پزشکی به سحر و جادو متوسل شویم. دوفلو و همکارانش متذکر میشوند که سحر و جادو و انواع درمانهای غیرعلمی معمولاً بدون صرف هزینه زیاد، به بیماران امید میدهند و به همین دلیل نیز همیشه اقبال زیادی به آنها وجود دارد. انتخاب پوپولیسم نیز همین امید را به بیمار بدحال اقتصاد ایران میدهد.
سیاستمداران پوپولیست با تجویز آنتیبیوتیک برای جوش صورت توانستهاند اعتماد بیمار را جلب کنند اما متخصصانی که در درمان سرطان تحریم و اقتصاد وابسته به نفت و مسیر اشتباهات چندین ساله سیاستهای بانکی، یارانهای، رفاهی و اشتغال واماندهاند، اعتماد مردم را از دست دادهاند. شعار عدم مشارکت یا شعارهای پوپولیستی برای حل یک شبه مشکلات تورم، اشتغال، رشد اقتصادی و غیره را میتوان در همین دستهبندی توسل به جادو و جنبل برای درمان بیماری مزمن قرار داد.
خودداری از مشارکت سیاسی برای تخلیه هیجانی راهبردی وسوسهانگیز به نظر میرسد اما کمکی به حل مشکلات صندوقهای بازنشستگی، فرسایش زیرساختها، بحران جذب سرمایهگذار و کاهش نابرابریها نمیکند. شوکهای بیرونی یک درس خطرناک به جامعه مدنی نوپای ایرانی داد که گویی هر بار مشارکت سیاسی نه تنها چشماندازی برای درمان بیمار فراهم نکرده است، بلکه دردی را به دردهای او افزوده است. اما یادگیری غلط به اینجا ختم نمیشود. با توجه به عبور کشور از گردنه شدیدترین تحریمهای تاریخ و بیشترین فشارها، مراجعه به هر شبهدارویی منجر به تخفیف موقت علائم خواهد شد و یک یادگیری غلط دیگر به کوه اشتباهات قبلی اضافه میشود: گویی در غیاب مشارکت و عدم مراجعه به متخصصان، وضعیت کشور بهتر میشود. اما امروز این وظیفه متخصصان (کادر درمان سیاست) است که مرتب میزان وخامت بیماری را به مردم گوشزد کنند و در برابر درخواست تزریق مسکن ایستادگی کنند. این ایران بدحال ما میتواند بهبود یابد ولی نه با سحر و جادو.
- برای مطالعه بیشتر:
- Banerjee, A. V., Banerjee, A., & Duflo, E. (2011). Poor economics: A radical rethinking of the way to fight global poverty. Public Affairs.
- Banerjee, A., Deaton, A., & Duflo, E. (2004). Health care delivery in rural Rajasthan. Economic and Political Weekly, ۹۴۴-۹۴۹.