بابک زنجانی. کسی که همه ما بارها و بارها نامش را از رسانه های مختلف شنیده ایم. نامی که با یک فساد گسترده گره خورده است. فساد ۳۰۰۰ میلیارد تومانی. اما این پرونده فساد نه اولینش بود و نه آخرینش. در چند سال اخیر، روزی نیست که با یک خبر اختلاس، رشوه، شناسایی یک بدهکار بانکی، فرار مالیاتی و این دست خبرها مواجه نشده باشیم. دیگر ارقام برای ما بی معنی شده است. اختلاس ۱۰۰ میلیاردی و ۱۰۰۰ میلیاردی و ۱۲۰۰۰ میلیاردی برای ما تفاوت چندانی ندارد. دزدیدن دکل نفتی به جوک تبدیل شده است. مردم دستگیری افرادی که به سلطان سکه و سلطان دلار معروف بودند را دستمایه طنز ساخته و با مصادیق مختلف فساد مزاح می کنند. این رفتار نشانه هایی است از یک چیز و آن این است که گویی فساد در همه جای کشور رخنه کرده است. بسیاری از نخبگان صحبت از فساد سیتماتیک می کنند و در جبهه مقابل مسئولین بر سیستماتیک نبودن و موردی بودن فساد تاکید می کنند.
اما به نظر می آید چه آنها که با فساد شوخی می کنند، چه آنها که آن را تلخ می پندارند؛ چه نخبگانی که آن را سیستماتیک می دانند و چه دولتمردانی که آن را موردی می دانند، بر سر یک موضوع توافق دارند و این همان نکته ای است که بانک جهانی در سال ۱۹۹۷ بیان می کند: «تنها و بزرگ ترین مانع سر راه توسعه اقتصادی و اجتماعی فساد است.»
کتاب فساد آنچه همه باید بدانند می خواهد به همین دغدغه همگانی پاسخ دهد. این کتاب با شروع از چارچوب های فهم و تحلیل فساد سعی می کند تا فساد را به مثابه یک تعادل به تصویر بکشد. نویسندگان کتاب در همان مقدمه تکلیف ما را روشن می کنند. اصلا فساد غیرسیستماتیک وجود ندارد. یک کشور یا در حال حرکت به سمت فساد سیستماتیک است یا در حال حرکت به سمت شفافیت و مبارزه با فساد. چرا که فساد غیرسیستماتیک اصلا تعادل ندارد. آنها با زدن یک مثال از اینکه چگونه مزایای دادن یا گرفتن رشوه می تواند نسبت به جمعیت درگیر فساد، می توانند تغییر کنند، در همان مقدمه کتاب مفهوم فساد به مثابه یک تعادل را برای خوانندگان جا می اندازند.
اگر U(1,X) را نمودار پرداخت «رشوه ها» و U(0,X) را نمودار مزایای «صادق بودن» یک فرد در برابر رفتار دیگران در نظر بگیریم، مشخص است که اولا تعادل فساد یا جایی است که تقریبا همه مردم فساد می کنند و یا جایی که تقریبا هیچ کس مرتکب فساد نمی شود. از طرف دیگر به طور کلی با افزایش تعداد مفسدین، مزیت های صادق بودن کاهش پیدا می کند. بنابراین از جایی به بعد، افراد ترجیح می دهند به جای صادق بودن رو به پرداخت رشوه آورده و به طور کلی دست به انجام اعمال مفسدانه زنند. به این ترتیب یک کشور می تواند درگیر فساد تعادل بالا یا به تعبیری فساد سیستماتیک شود. این البته به این معنا نیست که در همه نهادها و ادارات و سازمان ها فساد وجود دارد. ممکن است هنوز تعدادی از نهادها درگیر فساد نشده باشند، اما همان طور که نویسندگان در صفحه ۸۴ کتاب بیان می کنند:« وقتی می گوییم کل یک کشور گرفتار تعادل فساد بالاست، منظورمان این است که در بخش های زیادی از آن، تعادل فساد بالا وجود دارد که اغلب یکدیگر را تقویت می کنند. منظور ما این گزاره نیست که فساد لزوما همه جا حاضر است.»
در فصول دوم و سوم کتاب نویسندگان سعی می کنند با تشریح و تدقیق چیستی فساد و با بهره گیری از این تعادل، به بیان ارتباط فقر و فساد پرداخته و تشریح می کنند که فقر و فساد چگونه می توانند همانند یک زنجیره از علت و معلول ها یکدیگر را تشدید کنند. در نتیجه این زنجیره چگونه رشد اقتصادی کاهش و نابرابری افزایش پیدا می کند. رقابت از بازار حذف شده و فضای کسب و کار و مقررات رانتی شده و بهره وری از بین می رود.
در فصول پایانی کتاب نویسندگان به بررسی بنیان های فرهنگی فساد و تاثیر نهادهای سیاسی بر آن می پردازند. آنها با ارائه نتایجی از بررسی شاخص های فساد نشان می دهند که هیچ شواهدی وجود ندارد که نشان دهد کشورهای دموکراتیک در مجموع کم فسادتر از کشورهای غیردموکراتیک هستند. همچنین اگرچه غالبا این طور فرض می شود که تمرکز زدایی سیاسی یا مدیریتی و یا نزدیک ساختن تصمیمات دولتی به مردم باعث کاهش فساد می شود، در عمل نه چنین اتفاقی نمی افتد. بلکه رهبران محلی از مقامات خود در راستای نفع شخصی، رانت جویی و یا تضمین انتخاب مجدد خود سوء استفاده می کنند.
نویسندگان همان طور که در ابتدای کتاب ذکر می کنند، در نهایت چارچوبی از فهم و تحلیل فساد ارائه می کنند که به رویکردهای رابینسون عجم اوغلو نزدیک است که بر مجموعه وسیعی از نهادهای اقتصادی مانند حقوق مالکیت، محوریت بازار و رقابت به عنوان مجموعه عواملی که می تواند در پیشرفت اقتصادی و کاهش فساد یک کشور تاثیر داشته باشد تاکید می کنند و نشان می دهند فارغ از دموکراتیک بودن یا مستبد بودن ساختار سیاسی، اراده رهبران برای مبارزه واقعی با فساد و در نتیجه بازآفرینی بازار و رقابت و تنظیم حقوق مالکیت می تواند در مدت زمان کوتاهی یک تعادل فساد بالا را به سمت یک تعادل فساد پایین تغییر جهت دهد. اگرچه شانس کشورهای دموکراتیک به دلیل دارا بودن مطبوعات آزاد، رسانه های اجتماعی و تعدادی دیگر از عوامل برای یک تغییر جهت ناگهانی بیشتر است.
در آخر اما نمی توان از نکته ای اساسی که به نظر نگارنده این متن، یکی از کلیدی ترین نکات این کتاب است غافل شد. مبارزه با فساد نمی تواند به صورت موضعی صورت گیرد. در واقع اگر در کشوری زندگی می کنیم که درگیر تعادل فساد بالاست، نمی توان صرفا با زیر نظر گرفتن یک قوه، یک نهاد یا یک سازمان از فساد کاست. بلکه با این کار اشکال فساد پیچیده تر می شود. آنچه که نویسندگان کتاب مد نظر دارند این است که گذر از تعادل فساد بالا به تعادل فساد پایین باید به یکباره صورت گیرد. همه باید در یک لحظه تغییر کنند. آنها با زدن مثالی جالب این مفهوم را روشن می سازند.
«برای ارزیابی اینکه چرا انتقال از یک تعادل به تعادلی دیگر دشوار است ولو تعادلی که هر کسی ممکن است آن را ترجیح دهد، یک تغییر سرراست در رفتار اجتماعی را در نظر بگیرید. مثلا انتقال از رانندگی در سمت چپ به رانندگی در سمت راست. فقط از ساکنان جزیره اقیانوس جنوبی سامائو که این تغییر را در ۲۰۰۹ انجام دادند سوال کنید درگیر چه چیزی بوده اند. بیشتر سامائویی ها توافق دارند که اگرچه در بلندمدت رانندگی از سمت چپ ملموس شده بود، اما این تغییر ماشین های این جزیره و هنجارهای رانندگی آن را با حوالی استرالیا تطابق می داد و واردات وسایل نقلیه را آسان و ارزان تر می کرد.
اما شما نمی توانید عادات رانندگی را با متقاعد کردن یک راننده در یک زمان برای تغییر مسیرها تغییر دهید، مگر اینکه همه در یک لحظه تغییر کنند.» در نهایت این تغییر جهت رانندگی با سرو صدای زیاد آژیرها و زنگ های کلیسا در ۷ سپتامبر ۲۰۰۹ راس ساعت ۶ اتفاق افتاد.
پس باید به خاطر داشته باشیم مبارزه با فساد، نمی تواند موضعی باشد. نمی تواند به یک دولت یا به حزب بسنده کند. یک مبارزه واقعی با فساد باید همه جانبه و با در نظر گرفتن همه ابعاد باشد. باید همه نهادها و افراد را زیر نظر بگیرد. مبارزه با فساد امکان پذیر نیست، مگر اینکه همه در یک لحظه تغییر کنند.