بسیاری از من میپرسند که در دورۀ پسا کرونا دولتها چطور میتوانند رشد اقتصادی را تقویت کنند. این پرسشی ضروری است که من هر روزه با آن درگیر هستم؛ بهویژه که خود را برای دورۀ آموزشی مدیریتی رهبری رشد اقتصادی بهصورت آنلاین آماده میکنم (در این دوره با همکار خوبم، ریکاردو هاوسمان تدریس میکنم). در پایین بعضی از ایدههای شخصیام در مورد این مسئله را مرور میکنم.
-
من معتقدم که ما باید به رشد در آینده فکر کنیم، اگرچهکه در شرایط بحران کنونی فکر کردن به آن نابجا بهنظر میرسد.
در چند هفتۀ گذشته بارها از خودم پرسیدهام که نکند من آدم بیتفاوتی هستم که در این شرایط به این فکر میکنم که دولتها چگونه میتوانند در آینده به رشد اقتصادی برسند درحالیکه مردم همین حالا دارند میمیرند، گرسنه هستند یا به زیر خط فقر سقوط میکنند. اما بعد بهخاطر میآورم که رشد اقتصادی کلید کمک به آنهایی است که همین امروز در رنج هستند؛ آنها از این طریق میتوانند در آینده زندگی بهتری داشته باشند. همینطور که همکارم دانی رادریک در کتاب «یک علم اقتصاد، چندین دستورالعمل» توضیح میدهد: «بهطور تاریخی هیچ چیزی بیشتر از رشد اقتصادی در ارتقای فرصتهای زندگی اعضای یک جامعه، از جمله پایینترین اقشار آنها مؤثر نبوده است». گفتههای دانی همسو با مطالعاتی است که بین رشد، اشتغال، ثروت و رفاه پیوند برقرار میکنند. بهنظر من دلیلی ندارد که پیوند میان این پدیدهها در آینده اهمیتی کمتر از گذشته داشته باشند. بنابراین ما بایستی به مسئلۀ رشد بهعنوان کلید حل بسیاری از مشکلات توجه داشته باشیم.
برای حفظ انگیزه در این کار، من توصیه میکنم که همه به ادبیات موجود دربارۀ رشد مراجعه کنند تا ببینید رشد چگونه میتواند باعث سایر پیشرفتها در یک کشور، شهر یا منطقه شود.
-
ما باید به رشد بهعنوان یک وسیله نگاه کنیم، نه هدف
مایی که برروی رشد کار میکنیم باید رشد را بهعنوان وسیلهای برای اهداف مختلف و نه هدفی بهخودیخود در نظر داشته باشیم. رشد اهمیت دارد، چون به ما در رسیدن به سایر اهدافی که برایمان بسیار مهم است کمک میکند. اهدافی مانند اشتغالِ با کیفیت، یا دسترسی به آموزش یا مراقبت درمانی بهتر برای مردممان، چیزی که دانی رادریک «بهبود فرصتهای زندگی برای اعضای جامعه» میخواند. برای طراحی استراتژیهای رشد ما باید این اهداف را در ذهن داشته باشیم، بهشکلی که بتوانیم رشدی را پدید بیاوریم که جامعۀ ما به آن احتیاج دارد. این بسیار مهم است، چون دولتها میتوانند باعث نوعی از رشد شوند که اهداف واقعیشان را تضعیف کند. بهعنوان مثال، من در کشوری کار میکردم که مسئولان به من گفته بودند بزرگترین مشکل آنها این بود که فارغالتحصیلان جوان دانشگاهیشان مهاجرت میکنند، چون در کشورشان شغلهای با کیفیت وجود ندارد («هدف» سیاستگذاری در این مورد «ایجاد شغل برای تازه فارغالتحصیلان دانشگاهی» بود تا «این دانشآموختگان کمتر مهاجرت کنند»). یکی از شرکتهای مشاور به این کشور توصیه کرد که در پی رشد در گردشگردی و معدن باشند و آنها نیز چنین کردند و به رشد دست یافتند. اما از میان مشاغلی که در این دو بخش ایجاد شد، تنها تعداد اندکی نصیب جمعیت هدف شد. در نتیجه، رشد این کشور باعث رسیدن به هدف نهاییاش نشد. من توصیه میکنم برای کسب اطمینان از اینکه استراتژیهای رشد ما متمرکز بر آنچه برایمان مهم است هستند، یک چارت رشد تهیه کنیم و در آن این موارد را مشخص کنیم: ۱) مشکلات اصلیتان را که امیدوار هستید با رشد اقتصادی حل شوند؛ ۲) نظریهای ساده در مورد ارتباط رشد و این مسائل. از این چارت استفاده میکنیم تا بفهمیم کدام فرصتهای رشد را پی بگیریم و از کدام صرفنظر کنیم.
-
باید تلاش کنیم تا رشد نسل قبل را بهتر بشناسیم
من با مسئولان دولتی بسیاری کار کردهام که به رشد شهر، منطقه یا کشورشان از دهۀ ۱۹۹۰ افتخار میکنند و ادعا میکنند که سیاستهای آنها باعث شده مردمشان بیش از هر وقت دیگری رقابتی عمل کنند. زمانیکه من از آنها میپرسم آیا واقعاً رشدشان قابلتوجه است معمولاً آزردهخاطر میشوند. اقتصاد بیش از ۸۰% کشورهای جهان در نسل قبل با امواج رشد اقتصادی خیزش کردند (بهغیر از رکود سالهای ۲۰۰۸-۲۰۰۹). بهاینمعنا بسیاری از بخشهای جهان بهاینخاطر رشد کردند که جهان در حال رشد بود، نه بهاینخاطر که دولتها کار ویژه یا درازمدت یا تحولآفرینی میکردند. درنتیجه – و در راستای تقویت استدلالم میگویم که – اغلب کشورها در آن دوره جایگاه نسبیشان در اقتصاد جهان تغییر نکرد. وقتی عملکرد مقایسهای رشد کشورها بین سالهای ۱۹۹۰ تا ۲۰۱۶ را در این مقاله و درصد تولید سرانۀ ناخالص داخلی ۱۷۳ کشور در سال ۱۹۹۰(محور افقی) و ۲۰۱۶ (محور عمودی) را در نمودار زیر میبینم، این مسئله بهخوبی برایم هویدا است. بیش از ۷۰ درصد کشورها این دوره را با جایگاه صدکی مشابهی طی کردهاند و در همۀ این مدت در بیست درصد مشابه اقتصادی قرار داشتهاند (در نمودار زیر ۵ مستطیلی که میبینید، هر کدام ۲۰ درصد را نشان میدهند).
این نمودار را بهاینشکل میتوان توضیح داد که درحالیکه اغلب مناطق رشد اقتصادی داشتهاند، غالب کشورها، مناطق یا شهرهای با درآمد بالا همچنان از درآمد بالا برخوردار هستند، اغلب کشورها، مناطق یا شهرهای با درآمد متوسط رو به بالا، با درآمد متوسط رو به بالا باقی ماندهاند، اغلب کشورها یا مناطق با درآمد متوسط رو به پایین با درآمد متوسط رو به پایین باقی ماندهاند و اغلب کشورها، مناطق یا شهرهای با درآمد پایین همچنان با درآمد پایین هستند. نتیجۀ اصلی این است که اگرچه اغلب کشورها در نسل پیش رشد کردند، شکاف بین کشورهای ثروتمند و کشورهای کمتر ثروتمند نیز رشد کرده است. به نمودار زیر توجه کنید که نشان میدهد در نیمه بالایی چگونه کشورهای با درآمد بالا تا درآمد پایین طی این مدت رشد کردهاند (منحنی همۀ آنها رشد صعودی نشان نمیدهد). همچنین نشان میدهد که در نیمۀ پایینی چگونه شکاف بین کشورهای ثروتمند و کشورهای کمتر ثروتمند رشد داشته است (بهگونهای که یک شخص میانگین در سال ۱۹۹۰ در یک کشور کمدرآمد ۰۰۰,۲۵ دلار آمریکا تهیدستتر از یک شخص میانگین در کشور با درآمد بالا بود، اما این رقم در سال ۲۰۱۶ به ۰۰۰,۴۳ دلار آمریکا رسید).
این مسئله از چند جهت حائز اهمیت است. اول، نشان میدهد که اغلب کشورها، مناطق و شهرها در نسل قبل رشد کردند و درعینحال عقب افتادند، بنابراین نباید چندان در مورد عملکردشان خوشبین باشند. آنها رشد موفقی نداشتهاند. دوم، نشان میدهد که بسیاری از شهرها، مناطق و کشورها احتمالاً بیشتر بهخاطر موج رشد جهانی رشد کردند و نه سیاستهای تحولآفرین خودشان و احتمالاً بههمینخاطر با موج جهانی هم بالا و پایین خواهند شد. بسیار محتمل است که با فرونشستن موج رشد اقتصادی، این اقتصادها هم رشد منفی داشته باشند. مسئلهای که باتوجه به ابعاد بحرانی رشدی که در اثر کووید-۱۹ ایجاد میشود، بسیار نگرانکننده است. بههمینخاطر و برای راهنمایی بهتر کارمان، من به همۀ کسانیکه به مسئلۀ رشد توجه دارند توصیه میکنم که در مورد تجربۀ رشد شهر، منطقه یا کشورشان در نسل پیش بیشتر تأمل و نقادی کنند. باید این سؤال را پرسید که آیا این سیاستهای شگفتانگیز دولت بود که سبب رشد شد یا موج جهانی رشد اقتصادی. اگر اقتصاد کشور شما هم صرفاً سوار بر این موج رشد کرده است، باید استراتژی خود را تغییر دهید.
-
باید بفهمیم که چگونه میتوان باعث رشد تحولآفرین شد
پژوهش من نشان میدهد که بین ۱۵ تا ۲۰ درصد اقتصادهای جهان آنچه را تجربه کردهاند که من «رشد تحولآفرین» میخوانم. آنها توانستند جایگاه نسبی خود در اقتصاد جهان را بهبود ببخشند. بهعنوان مثال ویتنام از صدک ۸۵ ام به صدک ۷۰ رسید؛ موریس از صدک ۴۸ ام به صدک ۳۵ ام رسید. اغلب کشورهایی که در این گروه کوچک اما قابلتوجه قرار میگیرند، رشد تحولآفرین خود را با تطبیق اقتصادی چشمگیر و ایجاد بخشهای تولیدی یا خدماتی پویایی حاصل کردند که در ابتدا وجود نداشتند یا در طی این مدت رشد سریعی کردند. در اغلب این موارد، این اقتصادها با افزایش تنوع رشد کردهاند و در طی این فرایند نسبت به شوکهای اقتصادی تابآوری یافتهاند، چراکه اکنون بخشهای مختلف آنها استخدام و تولید میکنند (و تنها به یک بخش متکی نیستند). همکارم ریکاردو هاوسمان و همکاران آزمایشگاه رشد او میگویند که این کشورها توانستهاند پیچیدگی کسب کنند، که کلید رشد تحولآفرین است. متخصصان سیاستگذاری که بر روی رشد تمرکز دارند، در واکنش به این مشاهده باید ببینند که آیا شهرها، مناطق یا کشورهایشان برای ایجاد بخشهای جدید و کسب پیچیدگی و تنوع بیشتر تلاش کردهاند یا خیر. اگر مدرکی برای این ایجاد تنوع یافت نشد، این متخصصان باید به فکر تحولی جدی در استراتژی رشدشان باشند.
-
باید بر تولید دانش عملی بهعنوان کلید استراتژی رشدمان متمرکز باشیم
من حقیقتاً باور دارم که شهرها، مناطق و کشورها با ایجاد بخشهای جدید و پیچیدگی و تنوع بیشتر به رشد تحولآفرین میرسند. رشدی که رفاه و تابآوری را بهبود میبخشد. اما چطور؟ پاسخِ ریکاردو هاوسمان و آزمایشگاه رشد ایجاد دانش عملی است. هاوسمان توسعۀ اقتصادی را به بازی اسکربل[۱]تشبیه میکند: اقتصادهای متنوعتر، انواع متنوعتری کلمه (یا محصولات و خدمات) تولید میکنند، ازجمله واژههای طولانی با حروف دشوار (محصولات و خدمات پیچیده)، چون حروف زیادی دارند (تواناییهای مبتنی بر دانش عملی). بنابراین کلید رشد ایجاد دانش عملی در نظام اقتصادی است. دانش عملی بهمعنای دانشی انباشتی که به مردم کمک میکند بدانند چطور عمل کنند. ایجاد دانش عملی راههای متنوعی دارد؛ پیوند زدن افراد به یکدیگر به شیوههای جدید، پرسش سؤال دربارۀ چگونگی انجام کار توسط آنها و اینکه چطور میتوانستند این کارها را بهشکل متفاوتی انجام دهند، آزمونگری با ایدهها و مکث برای آزمون آنچه فراگرفته شده و غیره. این رویکرد مبتنی بر این است که مردم شما یاد بگیرند کارها را به شیوهای جدید انجام دهند. این استراتژی متفاوت از استراتژیهای معمولی رشدی است که مشاهده میکنیم: بهعنوان مثال، از پایین به بالاست و نه از بالا به پایین و مبتنی بر پرسشگری از مردم خودتان، تلاش آنها برای آزمودن چیزهای جدید و یادگیری است؛ نه ارائۀ راهحلهای آماده توسط خارجیها. من معتقدم اقتصادهایی که بیشتر مبتنی بر دانش عملی محلی هستند، نهتنها متنوع هستند بلکه بیشتر قابلیت انطباق و تابآوری دارند و من معتقدم که ما در زمانهای هستیم که انطباق و تابآوری برای ایجاد رشدی که به اهداف موردنظر ما منتهی میشود بسیار ضروری هستند. اجازه دهید از شما بخواهم که بر روی استراتژیهای رشدی که در گذشته داشتهاید تأمل کنید: آیا این استراتژیها فعالانه تلاش داشتهاند که در اقتصاد شما دانش عملی ایجاد کنند؟ اگر نه، من بهشدت توصیه میکنم که رویکردتان را تغییر دهید. دانش عملی بسیار مهم است.
-
بایستی به جنبۀ اخلاقی استراتژیهای رشدمان توجه صریحی داشته باشیم
آخرین ایدۀ من – درحالحاضر – دربارۀ نحوۀ نگرش به رشد در دورۀ پسا کرونا در رابطه با اهمیت اخلاق است. بهباورمن بعضی از ماها که به رشد فکر میکنیم، آنقدری که باید و میتوانستیم به اثرات سیاستهای رشد بر جامعه و جهانمان و بسیاری از ارزشهایی که اغلب مدعی برخورداری از آنها هستیم نیندیشیدهایم. با توجه به این مسئله، من بارها و بارها پیامدهای اخلاقی رشد اقتصادی بنیامین فریدمن را بازخوانی کردهام. او مینویسد: «ما… بهشکل فزایندهای به این مسئله پی میبریم که توسعۀ اقتصادی [یا رشد] اغلب پیامدهای نامطلوبی بههمراه دارد، از جمله تخریب محیطزیست یا یکدستسازی فرهنگهایی که در گذشته متکثر و متنوع بودند… [و بنابراین] ما به رشد اقتصادی از حیث مسائل مادی و نه مسائل اخلاقی توجه داشتهایم: آیا ما این حق را داریم که برای نفع مادی خود باری را بر نسلهای آینده یا حتی سایر گونههای زنده تحمیل کنیم؟ آیا تأکید ما بر رشد یا اقداماتی که برای رسیدن به رشد لازم است، اصول اخلاقی ما را نفی میکند» فریدمن ادامه میدهد: «من معتقدم که اندیشیدن [دربارۀ اخلاقیاتِ رشد] در اغلب موارد و بهشکل خطرناکی ناقص است. ارزشی که بهبود استاندارد زندگی دارد تنها ناشی از بهبود انضمامی زندگی افراد نیست، بلکه به شخصیت اجتماعی، سیاسی و اخلاقی آدمها شکل میدهد». باتوجه به همین اندیشههای فریدمن، من شخصاً تصور نمیکنم که ما در نسل گذشته، توجه کافی به اخلاقیات رشد از حیث نابرابری نداشتهایم و درعوص بهسادگی پذیرفتیم که در فرایند رشد برنده و بازنده وجود دارد (و در نتیجه مراقب نبودیم که کسی از بقیه عقب نیفتد). من تصور نمیکنم که ما به ارزش ایجاد تابآوری اجتماعی و اقتصادی در درازمدت اندیشیدهایم و در عوض بیشتر به رشد و گسترش مشتریمحور توجه داشتهایم. من تصور نمیکنم که ما توجه کافی به ارزشهای مربوط به سرمایهگذاری در نظامهای بهداشت و آموزش داشتهایم، بلکه درعوض تلاش داشتیم با محصولات مربوط به این دو بخش سودآفرینی کنیم. من تصور نمیکنم که ما توجه کافی به اهمیت نگهداری از محیطزیست یا اجتماعات محلی داشتهایم، بلکه درعوض (و اغلب بهشکلی منفعلانه) فعالیتهایی کردیم که به داراییهای مهم طبیعی و اجتماعی آسیب رسانده است. من معتقدم که متخصصان سیاستگذاری که بر روی رشد تمرکز دارند بایستی بیشتر به این مسئله توجه کنند که رشد بهچه صورت بر چیزهای دیگری که برای ما ارزشمند هستند تأثیر میگذارد. بهنظر من خوب است که از ایدۀ مارک مور دربارۀ حساب ارزش عمومی استفاده کنیم تا بتوانیم این تأثیرات را رصد کنیم. این ایده در اینجا توضیح داده شده است. حساب ارزش عمومی بهسادگی باعث میشود که ما توجه آگاهانهتری نسبت به هزینهها و فواید مربوط به استراتژیهایی داشته باشیم که باعث رشد میشود. داشتن این نوع آگاهی اهمیت دارد، واِلّا ممکن است استراتژیهای رشد ما چنان هزینههای سنگینی به ارزش عمومی تحمیل کند که هیچکس انتظارش را نداشته.
بنابراین، بهعنوان نتیجهگیری من تصور میکنم که متخصصان سیاستگذاری در دورۀ پسا کرونا باید به موارد زیر توجه کنند:
- تمرکز بر رشد در آینده، حتی اگر در شرایط بحران کنونی نابجا به نظر برسد
- تمرکز بر رشد بهعنوان وسیله و نه هدف
- تلاش برای شناخت بهتر رشد نسل قبل
- فهمیدن بهتر راههای ایجاد رشد تحولآفرین
- تمرکز بر ایجاد دانش عملی بهعنوان کلید استراتژی رشد
- تأمل صریحتر در مورد اخلاقیات تمامی استراتژیهای رشد
کنجکاوم بدانم که نظر شما چیست؟
منبع:
https://buildingstatecapability.com/2020/04/22/growth-after-the-coronavirus-thoughts-and-questions/
[۱] Scrabble – نوعی بازی واژهساز