تحریم انتخابات بهویژه بعد از پایان جنگ به اینسو، به ابزاری رایج برای احزاب مخالف در دموکراسیهای نوپا تبدیل شده است. در دموکراسیهای نوین اروپای شرقی، آمریکای لاتین و آفریقا، انتخابات بردوباختی رو به افزایش است، لذا تصمیم به تحریم آن نیز افزایش یافته است. درحالیکه در سال ۱۹۸۹ فقط چهار درصد انتخاباتها در سراسر جهان تحریم شدند، این رقم در سال ۲۰۰۲ به ۱۵ درصد رسید. در سالهای ۱۹۹۵ تا ۲۰۰۴ بهطور متوسط هرسال ۱۰ انتخابات تحریم شد. هرچند این رقم از سال ۲۰۰۴ به اینسو، به دلیل روشن شدن ناکامی چنین تلاشهایی کاهشیافته، اما تحریم بهعنوان یکی از راهبردهای انتخاباتی احزاب معترض به سیاستهای حکومت هنوز به قوت خود باقیمانده است.
آنچنانکه شواهد تجربی در کشورهای مختلف نشان میدهد، تحریم انتخابات که غالباً در کشورهایی با ساختار دموکراتیک متزلزل رخ میدهد، در بیشتر موارد نشاندهنده اعتراض حزب تحریم کننده به تبعیض در انتخابات است. این تبعیض میتواند به دلایلی نظیر عدم استقلال کمیسیون برگزاری انتخابات؛ یا در اعتراض به قوانین تبعیضآمیزی باشد که نمایندگان حزب خاصی را وارد پارلمان قانونگذاری میکند. تقریباً در همهی موارد، نیروهای سیاسی اپوزیسیون معتقدند دولت تبعیضهای بنیادینی را به نفع حزب حاکم اعمال میکند. آنچه در تحلیل ما مهم است نخست آنکه هدف حزب تحریم کننده، فشار به حزب حاکم برای برگزاری انتخابات عادلانه است؛ و دوم آنکه تحریم کنندگان با این راهبرد به تبعیض یا تقلب در انتخابات اعتراض خود را نشان میدهند، به امید آنکه به سلب مشروعیت از دولت در صحنهی بینالمللی بیانجامد. اما بررسی تجارب تحریمهای انتخاباتی در کشورهای مختلف، موفقیت این استراتژی را نشان میدهد یا شکستش را؟
عدمحمایت بینالمللی از تحریم کنندگان
بررسیهای تاریخی نشان میدهد که بهجز در موارد بسیاراندک، احزاب تحریم کننده انتخابات، موردحمایت محافل بینالمللی قرار نمیگیرند. برای نمونه در اتیوپی، احزاب اپوزیسیون انتخابات پارلمانی ۱۹۹۴ را برخلاف میل وامدهندگان بینالمللی و متحدان غربی دولتشان، تحریم کردند. حزب حاکم، یعنی «جبهه دموکرات انقلابی خلقهای اتیوپی»، با کسب ۴۸۴ تا ۵۴۷ کرسی پیروزی قاطعی در انتخابات به دست آورد. نتایج این انتخابات سریعاً توسط ایالاتمتحده به رسمیت شناخته و حمایت شد.
حزب اپوزیسیون غنا برای اعتراض به انتخابِ دوبارهی جری راولینگ به عنوان رئیسجمهور، انتخابات پارلمانی ۱۹۹۲ را تحریم کرد. آنها خواستار برگزاری مجدد انتخابات ریاست جمهوری بودند و تصور میکردند که جلبتوجه مجامع بینالمللی از راه تحریم انتخابات، موجب محکومیت رئیسجمهور و در نتیجه تجدید انتخابات خواهد شد. اما هیچ انتخابات مجددی برگزار نشد و راولینگ تا ۲۰۰۱ رئیسجمهور این کشور باقی ماند، و به یمن تصمیم نادرست تحریم انتخابات، حزب او ۱۸۹-۲۰۰ کرسی در انتخابات پارلمانی ۱۹۹۲ کسب کرد.
نمونه دیگر حزب اپوزیسیون در کشور مالی است که انتخابات سراسری ۱۹۹۷ را تحریم و ادعا کرد که دولت عمر کناره در روند انتخابات تقلب گستردهای انجام داده است. اما در نتیجه این تحریم، کناره بهآسانی دوباره انتخاب شد و حزب او ۱۲۳ کرسی از ۱۴۹ کرسی مجلس قانونگذاری را تصاحب کرد. باوجود شکایتهای مبنی بر اختلال در روند انتخابات و مشارکت کمتر از ده درصد در آن، ایالاتمتحده نتایج را به رسمیت شناخت و کمی بعد مادلین آلبرایت مالی را سنگر دموکراسی نسبی در غرب آفریقا نامید.
به همین ترتیب، مخالفان دولت آذربایجان، به دلیل تخلفهایی که منجر به پیروزی الهام علییف پسر رئیسجمهور، حیدر علییف شد، انتخابات ریاستجمهوری سال ۲۰۰۳ را تحریم کردند. باوجود تحریم انتخابات و هفتهها تظاهرات پسازآن، ایالاتمتحده نتایج انتخابات را به رسمیت شناخت. نمونههایی از این دست بسیارند، لذا میتوان با توجه به نتایج تحریم انتخابات در سایر کشورها گفت، اگر احزاب اپوزیسیون انتخابات را با هدف جلب حمایت بینالمللی و مشروعیتزدایی از حکومتشان در عرصه بینالمللی تحریم کنند، بهاحتمال بسیار زیاد به اهداف خود نخواهند رسید. اما عدم مشارکت سیاسی چه دستاوردی برای جریانهای تحریم کننده به همراه خواهد داشت؟
به حاشیه رانده شدن احزاب معترض
نخستین نتیجهی منفی تحریم انتخابات برای حزب تحریم کننده، به حاشیه رانده شدن آن از عرصه سیاسی خواهد بود. البته این نتیجهای رایج و قابل پیشبینی است، زیرا تحریم انتخابات به این معناست که احزاب معترض بهطور خودخواسته، از رقابت دورهای برای کسب کرسیهای انتخابی کنارهگیری میکند. این نتیجه هنگامی قطعی میشود که این نکته را بی افزاییم که در بسیاری از کشورهای درحالتوسعه، کنترل دولت و وزارتخانههای آن به معنای کنترل مراکز حساس ادارهی کشور است. بنابراین استراتژی شرکت نکردن در قدرت حاکمه، حزب معترض را تبدیل به یک اپوزیسیون پرسروصدایی میکند که تأثیری در رقابت برای کسب منابع محدود دولتی ندارد. درواقع احزاب معترض که فاقد ابزارهای واقعی برای تصاحب کرسیهای انتخابی هستند، وادار به تکیهبر نارضایتی مردم از وضعیت موجود میشود و آن را به وسیلهای برای بسیج علیه حکومت تبدیل میکند. بهعلاوه همانطور که گفته شد با عدمحمایت بینالمللی، به حاشیه رانده شدن اپوزیسیون تشدید میشود.
بهعنوان نمونه عبدالستار سیرت در کنفرانس سال ۲۰۰۱ در شهر بن، یکی از محبوبترین چهرهها برای استقرار دولت نوین در افغانستان بود. اما هنگامیکه ایالاتمتحده تصمیم به حمایت از حمید کرزای گرفت، سیرت در واکنش به کنار گذاشته شدن خود، انتخابات ۲۰۰۴ در افغانستان را تحریم کرد و حکومت کرزای را متقلب و فاقد مشروعیت دانست. اما تحریم انتخابات که قرار بود از سوی همهی ۱۴ کاندیدای اپوزیسیون صورت گیرد، سریعاً از هم پاشید و کرزای دوباره با ۵۵ درصد آرا برنده انتخابات شد. عبدالستار سیرت نیز اعتبار خود را از دست داد و از سمت وزیر دادگستری استعفا داد و در عرصه سیاسی افغانستان محو شد.
نمونه دیگر کشور کامرون است که تحریم انتخابات در آن، یک پیروزی برنامهریزیشده را به شکست تبدیل کرد. در انتخابات ریاست جمهوری ۱۹۹۷ کامرون، سه حزب اپوزیسیون تصمیم به تحریم انتخابات گرفتند. آنچه تعجببرانگیز بود آنکه همین احزاب مؤتلف، ۵۶ درصد از آرای پارلمانی را پنج سال قبل از آن کسب کرده بودند. اما این احزاب اپوزیسیون که هنوز نسبت به پیروزی مشکوک رئیسجمهور وقت در سال ۱۹۹۲ اعتراض داشت، تصمیم گرفتند تا در انتخابات ۱۹۹۷ با او رقابت نکند. درنتیجه، بیا با ۹۲ درصد آراء از ۶۰ درصد شرکتکنندگان، تا امروز رئیسجمهور کامرون باقیمانده است.
گاهی دودستگی احزاب معترض بر سر تحریم انتخابات، میتواند به نتایج بدتری نیز منجر شود. در این مورد میتوان به انتخابات پارلمانی سال ۱۹۹۷ در صربستان اشاره کرد. پیشازاین انتخابات، در دوران حکومت سلوبودان میلوسوویچ صربستان بیش از پنج سال درگیر جنگ ویرانگر با بوسنیا و کرواسی بود. احزاب منتقد به رهبری ووک دراسکوویچ و شهردار بلگراد، زوران جینجیک، در حال قدرت گرفتن در رقابت بود. روشن بود که یک اپوزیسیون متحد میتواند میلوسوویچ را شکست بدهد و به حکومت وحشت او پایان دهد. اما بازیگران اصلی اپوزیسیون نمیتوانستند به توافق برسند. ابتدا احزاب معترض، موافق تحریم انتخابات بود، ولی دراسکوویچ میخواست اطمینان یابد که حزب او نمایندگی میشود. لذا بازی را به هم زد و ادعا کرد که تحریم انتخابات برای آسیبزدن به فراکسیون او بوده است. سایر نیروهای معترض نیز تحت رهبری جینجیک، با آنکه شرکت آنها بهاحتمالقوی احزاب معترض را به اکثریت تبدیل میکرد، از شرکت در انتخابات خودداری کردند. درنتیجه میلوسوویچ و متحدان او انتخاباتی که برخی احزاب آن را تحریم کرده بودند را برد و رئیسجمهور این کشور باقی ماند. سخنگوی رسمی حزب دموکراتیک سلوبودان ووکسانوویچ یک ماه پیش از آنکه عملیات سرکوبگرانه میلووسویچ در کوزوو، صربستان را به جنگی پرهزینه با ناتو بکشاند، چنین گلایه کرده بود: «میلوسوویچ هنوز رئیسجمهور است، زیرا احزاب معترض فرصتهای زیادی را سوزاندهاند».
افزایش قدرت حاکمان وقت
تحریم انتخابات، علاوه بر تأثیرهای منفی بر حزب تحریم کننده، غالباً نتایج غیرمنتظرهای مانند تقویت حزب حاکم و مجوزی برای ادامه دولت وی را نیز در پی دارد. کنارهگیری احزاب مخالف از صحنهی رقابت، زمینبازی را برای حزب حاکم خالی کرده، و امکان تندرویهایی مانند تغییر قانون اساسی را برای او به وجود میآورد. احتمالاً بهترین نمونهی آن ونزوئلا است. تحریمهای ناشیانه انتخابات توسط احزاب مخالف وی در سالهای ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۵ به تثبیت فزاینده قدرت هوگو چاوز انجامید. تحریم انتخابات منطقهای ۲۰۰۴ به خاویستاس ۲۰ تا ۲۲ کرسی فرمانداری در سطح ملی بخشید. در سال ۲۰۰۵ چهار حزب اپوزیسیون قدرتمند، که ۴۱ کرسی کنگره را داشتند، برای اعتراض به حکومت چاوز، انتخابات را تحریم کردند که حاصل آن تصاحب تمام کرسیهای کنگره توسط دولت وی بود. در نتیجه، چاوز توانست قوانینی در راستای تقویت قدرت خود به تصویب برساند که موجب تضعیف پایههای دموکراسی در این کشور شد، که ازجمله حذف محدودیت برای انتخاب مجدد ریاست جمهوری پس از پایان دوره بود. تصویب همین قانون موجب شد او پسازآن، چندین دوره تا سال ۲۰۱۳ در ریاستجمهوری باقی بماند.
نتایج غیرمنتظره انتخابات
بررسی تجربههای متعدد تحریم انتخابات نشان میدهد که تحریم انتخاباتی، با تغییر فرایند انتخابات، نتایج غیرمنتظرهای را رقم میزند. در شرایط تحریم انتخابات، احزابی پیروز میشوند که در شرایط عادی قطعاً بازنده انتخابات هستند، یا بازیگران جدیدی با استفاده از خلأ انتخاباتی پیشآمده، وارد عرصه سیاسی کشورها میشوند که سرنوشت آن کشور را تحت تأثیر قرار میدهند. بهترین نمونه برای چنین پیامدی، انتخابات پارلمانی ۱۹۹۲ لبنان است که مسیحیان مارونی در اعتراض به دخالت سوریه در کشور خود انتخابات را تحریم کردند. غیبت آنها در صحنهی انتخابات، صرفاً به قدرتیابی گروههای هوادار سوریه منجر شد. پیشازاین انتخابات، مسیحیان و مسلمانان ۱۲۸ کرسی مجلس را بهطور مساوی در اختیار داشتند. اما درنتیجه تحریم انتخاباتی، حزبالله با کسب ۱۶ کرسی به سیستم سیاسی راه یافت و نبیه بره رهبر جنبش امل وابسته به حزبالله بهعنوان سخنگوی دولت اعلام شد. امروز حزبالله یکی از مهمترین نیروی سیاسی کشور لبنان محسوب میشود، بنابراین حزب تحریم کننده دقیقاً به نتیجه برعکس با خواسته خود رسید.
جمعبندی
با توجه به تجارب تحریم انتخابات در کشورهای مختلف، میتوان برای احزاب معترضی که قصد آن را دارند توصیههایی ارائه داد. در رابطه با احزاب معترض، روشن است که تحریم انتخابات بهندرت راهبردی نتیجهبخش و درست است. در اغلب موارد اگر احزاب منتقد تصمیم به شرکت در انتخابات بگیرند، دستکم پایگاههایی در حکومت برای خود حفظ میکنند. استفان لیندبرگ در پژوهش خود پیرامون حکومتهای اقتدارگرا در آفریقا تأکید میکند که بخت احزاب منتقد وابسته به انتخاب شدن دوباره آنهاست. وقتی حزب حاکم بر این مانع غلبه میکند، دیگر راه تکروی و تندروی آن باز میشود. این امر، دلیل کافی برای مشارکت احزاب معترض در انتخابات است. غیبت احزاب معترض، تنها به سود بازگشت حزب حاکم به قدرت، آن هم در ابعاد وسیعتری نسبت به سابق است. چنانکه رئیسجمهور بورکینو فاسو، بلیز کمپایوره از ۱۹۸۶، ایدریس دبی، حاکم چاد از ۱۹۹۱ و زین العابدین بن علی رئیسجمهور تونس از ۱۹۸۷ در مسند خود باقی ماندهاند.
در مواردی که حزب اپوزیسیون به امید حمایت بینالمللی دست به تحریم انتخابات بزند، به جای داخل، چشم به بیرون دوخته است. حالآنکه به گواه تاریخ، قدرتهای بینالمللی بهندرت تمایل دارند تا در چنین شرایط پیچیدهای از تحریم کنندگان حمایت واقعی و مؤثر کنند. بنابراین بهتر است احزاب معترض راهبردهای انتخاباتی دیگری را پیش بگیرند، ازجمله: تشکیل ائتلاف؛ تلاش برای ایجاد جبههی متحد برای جلوگیری از رقابتهای درونی آسیبزننده؛ و در برخی کشورها تهدید به تحریم برای رسیدن به توافقهای انتخاباتی یا اشکالی از معاهدههای تقسیم قدرت.
بهعلاوه نبود سابقهی تاریخی موفقیتآمیز برای تحریمها، جامعهی بینالمللی را بر سر دوراهی قرار میدهد. بهطورکلی، سازمانهای بینالمللی، بیشترین مشارکت در انتخابات را توصیه کردهاند. بنابراین هدف جامعه بینالملل آن است که احزاب، تشویق به عدم تحریم شوند. ممکن است گفته شود راهحل مسئله افزایش نظارت بینالمللی بر انتخابات جهت کاهش تقلب و تشویق مشارکت گستردهتر است. اما باید بگوییم بنا بر نتایج پژوهشی در سال ۲۰۰۹ حضور ناظران بینالمللی در عمل احتمال تحریم را بالا میبرد.
درنهایت میتوان گفت برای کسب بهترین نتیجهی ممکن، باید بر دو راهبرد ممکن تمرکز شود:
تشویق به شرکت گسترده در انتخابات: با توجه به سابقهی ناگوار تحریم انتخابات در کشورهای مختلف، برای پیشگیری از نتایج مصیبتباری چون ونزوئلا، لبنان، صربستان و غیره، احزاب باید به تشویق مشارکت هرچه گستردهتر در انتخابات ادامه دهند. ممکن نیست همه ایرادات و گلایهها برطرف شوند، اما حتی در رژیمهای اقتدارگرا، همه باید برای انصراف از تحریم انتخابات تلاش کنند.
کنش سریع: غالباً بهمحض آنکه نتایج انتخابات مشخص میشود، دیگر برای تأثیرگذاری تعیینکننده، بسیار دیر است. فراخوان و تشویق به مشارکت گسترده یک کنش سریع و مؤثر است. احزاب اپوزیسیون با توجه به فرایندهای برگزاری انتخابات باید هرچه زودتر برنامهریزی و مشارکت خود را شروع کنند تا شانسهای انتخاباتی و فرصتهای ثبتنام را از دست ندهند. اغلب موارد، احزاب معترض آنقدر دیر تصمیم به شرکت در انتخابات میگیرند که قادر به بهرهبرداری کامل از آن نمیشوند. تهدید به تحریم میتواند فوایدی داشته باشد، ولی احزاب اپوزیسیون برای بهرهبرداری کامل، باید در انتخابات شرکت کنند. تصمیم به نشستن بیرون از گود همواره و در همهی موارد، راهبردی منتهی به شکست است.
با اندکی تصرف و تلخیص از
- frankel, matthew. “ Threaten but Participate: Why Election Boycotts Are a Bad Idea” policy paper Number 19, March 2010
تهیه کننده و مترجم: فاطمه نصیری