وقتی فرایند تکرار را انجام میدهیم و انطباق تکرارشونده مسئله محور (PDIA) را اجرا میکنیم، یکی از چیزهایی که از من پرسیده میشود این است: «چگونه اینها را ساختاربندی کنیم؟ چگونه مقصد را به افراد نشان بدهیم؟ چگونه به این بیندیشیم و ارزیابی کنیم که در کجا هستیم؟ چگونه عمل کنیم که سازمانهای بزرگ، اعم از دولت، بانک جهانی، شرکت مشاورۀ مککینزی، ما را بپذیرند و کار ما برایشان قابلهضم باشد؟».
معمولاً افراد به من میگویند: «ما باید از چارچوبهای منطقی استفاده کنیم». مبنای چارچوبهای منطقی اینگونه است: «اگر این کار را کنید، این اتفاق میافتد. و اگر آن کار را کنید، آن اتفاق میافتد». این یعنی چارچوب منطقی. این چارچوب، در اصل، مسیری خطی را از نقطۀ شروع تا نقطۀ پایانی نشان میدهد.
حال کسی میگوید ما باید از چارچوبهای منطقی استفاده کنیم و گزینۀ دیگری نداریم، اما چگونه با استفاده از این چارچوب، انطباق تکرارشونده مسئله محور (PDIA) را اجرا کنیم.
ما چیزی را به شما معرفی میکنیم به نام «چارچوب پژوهشی». ما در عمل از این چارچوب استفاده میکنیم و بسته به توانمندیهای افرادی که با آنها کار میکنیم، میزان رسمیت آن را کم و زیاد میکنیم. گاهی چیزی غیرواقعی میشنویم که میگوید همۀ انسانها از چارچوب منطقی استفاده میکنند. اما این تصور، وقتی میبینیم که در واقعیت، انسانها به هیچ وجه به صورت خطی فکر نمیکنند، فرومیریزد.
اما چگونه باید چارچوب پژوهشی را به کار ببندیم؟ چارچوب پژوهشی، بسیار شبیه به چارچوب منطقی است و تنها تفاوتش آن است که منطقیتر از چارچوب منطقی است زیرا این واقعیت را میپذیرد که چون ما مقصد را نمیشناسیم، پس باید خود را تعدیل کنیم.
در چارچوب منطقی، زمان، مسئلۀ مهمی است. این چارچوب به ما میگوید که در آغاز فرایند تکرار، چه کار باید کنیم و چگونه به هدف نهاییمان برسیم. کار را با تحلیل اولیه شروع میکنیم، یعنی با تدوین و واسازی مسئله، نه با اندیشیدن به راهحل و نحوۀ اجرای آن. لذا در آغاز میپرسیم: «مسئله چیست؟». وقتی مسئله را تدوین کردیم، از خود میپرسیم که راهحل این مسئله چه میتواند باشد. این کار، بسیار مهم است زیرا مبنای انگیزش افراد [برای فعالیت] است. البته بررسیِ بیش از حد مسئله، موجب دلزدگی و از دست رفتن انگیزه میشود. با صحبتِ صرف در مورد مسئله نمیتوان پشتیبانی سیاسیِ چندانی جلب کرد. لذا هدف ما از بررسی مسئله، یافتن راهحل است. این جستجو به این دلیل مهم است که موفقیت [در کار] را مقدمۀ [طراحی] سیستمی جدید یا تدوین برنامهای جدید نمیداند، بلکه آن را مقدمهای برای مدیریت بهتر منابع مالی یا آموزش بهتر به کودکان میداند. لذا هدف از بررسی مسئله، یافتن راهحل و داشتن معیاری آرمانگرایانه [برای ارزیابی] است.
بخش دوّم تحلیل ما، واسازی مسئله است. برای اینکار، از نمودار «استخوان ماهی» استفاده میکنیم. با استفاده از این نمودار، مسئله را به اجزای مختلف تجزیه میکنیم و این امر را بررسی میکنیم که [برای رویارویی با هر یک از این اجزا] چه کار میتوان کرد. این نمودار، نقطۀ شروع را به شما نشان میدهد و میگوید که مکان اولیه اینجاست و این، چیزی است که میخواهید روی آن کار کنید. در این مرحله متوقف نمیشوید. از شما میپرسیم: «حال که میخواهید فلان کار را در ۶ ماه انجام دهید، فکر میکنید ۳ ماه بعد کجا هستید؟». شما میگویید: «فکر میکنیم ۳ ماه بعد در اینجا باشیم و اینجا نقطۀ کانونیای است که قصد رسیدن به آن را داریم. در نتیجه، باید به سراغ این ۳ تیغِ استخوان ماهی برویم و این کار را در این مقطع انجام دهیم و این کار را در این مقطع». این مراحل را مکتوب کنید. با اینکار، نقطۀ کانونی شما مشخص میشود، یعنی جایی که میخواهید به آن برسید.
سپس به شما میگوییم: «فکر میکنید پس از ۵ ماه کجا خواهید بود؟». و شما این نقطه را نشان میدهید. گاهی میتوان این کار را به صورت ماهانه انجام داد. در اینصورت، همواره چند نقطۀ کانونی خواهید داشت. من این روش را میپسندم زیرا وقتی افراد میبینند که کارها عملاً پیش میروند، انگیزه مییابند. هر چه نقطههای کانونی بیشتر باشند، فاصلۀ آنها کمتر، قابلیت کنترل آنها بیشتر و تلاش برای رسیدن به آنها بیشتر میشود. ما طراحی این روند را «چارچوب پژوهشی» مینامیم.
چرا این چارچوب را چارچوب پژوهشی مینامیم؟ چون در این چارچوب، در حال جستجو هستیم! یعنی مسیری را طی میکنیم و به دنبال راهی برای رسیدن به نقطۀ پایانی میگردیم و نمیدانیم که دقیقاً این نطقۀ پایانی کجاست.
سوّمین چیزی که در ابتدای کار به آن میپردازیم، بخشی از چیزی بسیار خاص است که من آن را نخستین فرایند تکرار مینامم. چیزی که از تحلیل مسئله به آن رسیدهایم، نقطۀ شروع کار است. نقطۀ شروع را مشخص میکنیم و میگوییم اینها گامهای دقیق ما هستند، دقیقاً در فلان زمان مشخص، این گامها را خواهیم برداشت و دقیقاً پیشبینی میکنیم که این گامها را برداریم. بسیار خب؟ پس از طی فرایند تکرارِ ۱، به این نقطه خواهید رسید.
منظور از چارچوب پژوهشی در آغاز پروژه، همین است. حالا باید به دنبال کسب مجوز باشید. باید به مقامات متوسل شوید. باید به بانک جهانی متوسل شوید و بگویید: «در این فاصله، این کارها را کردهایم. دقیقاً نمیدانیم که به کجا میخواهیم برویم اما داریم تلاش میکنیم که این مسیر را طی کنیم».
این چارچوب، تا حدّ زیادی، شبیه به چارچوب منطقی است، جز این که فاصلههایی در این میان وجود دارد.
نحوۀ استفاده از این چارچوب، بسیار مهم است. اینطور نیست که این چارچوب منطقی، در ابتدای پروژه وجود داشته باشد و با آن بتوان نقطۀ پایان را بازبینی کرد. بلکه از این چارچوب، در جریان کار استفاده میکنیم. لذا در پایان نخستین فرایند تکرار، گرد هم میآییم و وارد مرحلۀ تفکر و ارزیابی میشویم و به این میاندیشیم که «چه اتفاقی افتاد؟ ما فلان کار را کردیم. چه اتفاقی افتاد؟». در این مرحله، سه پرسش مطرح میکنیم: «وقتی وارد فرایند تکرار میشدیم، چه مفروضاتی داشتیم؟ دربارۀ این مفروضات چه آموختیم؟ برای پیش بردن کار، چه تعدیلهایی باید داشته باشیم؟». ممکن است در این نقطه، نیاز به تعدیل باشد، در اینجا یا در اینجا. ممکن است گفته شود که در تشخیص مسئله اشتباه کردهایم. ممکن است گفته شود از نقطۀ صحیحی، شروع به کار نکردیم یا میتوانستیم سریعتر حرکت کنیم. نکتهای را به شما بگویم. وقتی ۵ یا ۶ تیم در زمان واحد وجود دارد، گاهی آنها میگویند که میتوانیم کارهای بیشتری انجام دهیم و گاهی میگویند بهتر است از تعداد کارها بکاهیم. در این مواقع بگویید: «پس بیایید تعدیل و تجدید نظر کنیم. بیایید وارد فرایند بعدیِ تکرار شویم». پس تجدید نظر میکنید و وارد فرایند تکرار میشوید. سپس چه کار میکنید؟ تفکر و ارزیابی میکنید. در این مرحله، چند سؤال میپرسید. تجدید نظر میکنید و سپس وارد فرایند بعدیِ تکرار میشوید. و به همین ترتیب، راه را تا رسیدن به هدف نهایی میپیمایید.
این چارچوب، چارچوب پژوهشی است. رویکردی است که ساختار اجرای انطباق تکرارشونده مسئله محور (PDIA) بر آن استوار است: اجرای فرایندهای تکرار، تفکر و ارزیابی؛ حصول اطمینان از این که سؤالاتی را که باید دربارۀ مفروضاتتان بپرسید پرسیدهاید؛ حصول اطمینان از اینکه در این روند، درسها را آموختهاید و صرفاً وانمود به یادگیری نکردهاید؛ حصول اطمینان از اینکه تعدیلها را به ترتیب زمانی ثبت کردهاید.
موارد فوق، در جلب کمکهای مالی، در جلب نظر مراجع اعطای مجوز که میخواهند کارهای عملیِ شما را ببینند، بسیار مهم است. و چیزی که اینکار را برای شما امکانپذیر میکند، آن است که مسیری که میخواهید بپیمایید، کاملاً قابلتوجیه باشد. همچنین با اینکار میتوانید کلّ مسیری را که پیمودهاید ثبت کنید. و این بدان معناست که کسان دیگری، میتوانند به دنبال شما از آن مسیر بیایند. میتوانند ببینند که کدام مفروضات را حفظ کردهاید و کدام مفروضات را حذف کردهاید. وقتی به سراغ پروژۀ بعدی میروید، کار را بر این مبنا استوار میکنید. کوتاهسخن اینکه چارچوب پژوهشی، بسیار منطقیتر از چارچوب منطقی است.