یافتن راهحل برای مسائل پیچیده، بسیار دشوار است. معمولاً در این مواقع، یک راهحل دارید و به آن عمل میکنید اما میبینید که بازدهی ندارد. میدانید چگونه باید آن را انجام دهید، میدانید در جایی که هستید، این کار، بازدهی دارد، میدانید وضعیت سیاسی، امکان انجام آن را به شما میدهد و توانایی انجام آن را نیز دارید، اما این را هم میدانید که این راه، شما را به آن چیزی که به دنبالش هستید نمیرساند.
من اینجا نموداری کشیدهام. این محور، کاری را که میدانیم بازدهی دارد نشان میدهد و این محور، کاری را که میدانیم امکانپذیر است. رویۀ جاری، این است. میدانیم که امکانپذیر است اما این را هم میدانیم که چندان بازدهیای ندارد.
معمولاً وقتی مسئلهای را به سازمانهای دخیل در امر توسعه عرضه میکنید، آنها راهحلی ارائه میکنند که در این گوشه قرار دارد که به نوعی، بهترین راهحل است و بازدهی بالایی دارد اما متعلق به بیرون از بافت شما است و آن سازمانها نمیدانند که اجرای این راهحل برای شما امکانپذیر است یا نه، زیرا بافت شما را نمیشناسند.
[آنها به شما میگویند] این راهحل سوئدیها برای مسائل نظام آموزشی است. این راهحل استرالیاییها برای مسائل بودجهریزی است. این راهحلها، بسیار خوب به نظر میآیند و اگر بتوانید آنها را پیاده کنید، به نتایج بسیار خوبی خواهید رسید. اما اینها در بافت شما همواره بازدهی ندارند.
در این موقعیت بسیار دشوار، دو راهحل داریم. اولی آن است که به وضعیت فعلی ادامه بدهیم. دومی آنکه کاری را که در اینجاست انجام دهیم. معمولاً وقتی به این رویۀ بیرونی عمل میکنیم، پی میبریم که در بافت ما بازدهی ندارد. امکانپذیر نیست. نمیتوانیم انجامش دهیم یا بافت ما امکان انجام آن را به طرزی که میخواهیم، به ما نمیدهد.
به نظر من، بسیار دردناک است که نتوانیم جز این دو رویکرد، به رویکرد دیگری بیندیشیم، اما چیزی که من در اینجا ترسیم کردم و دو محور متفاوت دارد و در واقع، فضایی است که آن را فضای طراحی مینامم، به ما میگوید که ما در واقع، فضایی دوبعدی داریم که گزینههای بسیار متفاوتی در درون خود دارد. در این فضا، چیزی وجود دارد که ما آن را «انحرافهای مثبت» مینامیم و در واقع، بهترین رویههایی هستند که افرادی در بافت شما به آنها عمل میکنند.
به عنوان مثال، در موضوع بهداشت و سلامت، در برخی جوامع که نرخ مرگ و میر کودکان بالا است، روستاها یا خانوادههایی را میبینیم که اینگونه نیستند. لذا این سؤال پیش میآید که چه چیزی باعث انحراف مثبت آنها [از وضعیت کلیِ جامعه] شده است؟ میبینید که تغذیۀ آنها، بهداشت آنها و مواردی از این دست در بین آنها متفاوت است. در نتیجه میگویید: جالب است. آنها این کارها را در درون بافت خودشان انجام میدهند. لذا اگر ما دلیل این کار را بفهمیم، میتوانیم کلِ جامعه را از رویههای فعلی جدا کنیم و به اینجا ارتقا بدهیم.
مورد دیگری هم وجود دارد که عبارت است از امکانات نهفتهای که رویههای فعلی بر آنها مبتنی است. دوست من، ندیم ماتا در «مؤسسۀ دستاوردهای سریع»، همیشه سعی میکند این فاصله را پر کند، لذا به افراد میگوید: «با استفاده از توانمندیهای فعلیتان، در صد روز آتی، کاری حیرتآور کنید». او افراد را با اتکا به توانمندیهای فعلیشان، از اینجا هل میدهد به جایی که میتوانند دستاوردهای بهتری کسب کنند.
حرف ما این است: به جای محدود کردن خود به رویههای فعلی یا بهترین رویههای بیرونی، سایر گزینههای متعددی را که در فضای طراحیتان وجود دارند شناسایی کنید. برای اینکار باید در کلّ این فضای طراحی بگردید و با توجه به بافتتان، بهترین راهحلی را که انجامش امکانپذیر است و نتایج خوبی به همراه دارد بیابید.
به گمان ما، در اکثر کشورها میتوان حالتی ترکیبی داشت که در میانۀ این فضا قرار دارد. با استفاده از برخی تکنیکهای مختلف میتوان به این حالت ترکیبی رسید. یکی از تکنیکها میتواند رسیدن به نتایج سریع باشد، یکی دیگر، اخذ بهترین رویههای بیرونی و آموختن از آنها، نه صرفاً کپیکردن از آنها. یک تکنیک دیگر، میتواند جستجوی انحرافهای مثبت، آموختن از آنها و کپیکردن آنها باشد. ترکیب این تکنیکها، شما را در میانۀ این فضا قرار میدهد. این روش، سودمند است. در این فضای طراحی [به دنبال گزینههای مختلف] بگردید و خود را به یک یا دو گزینه محدود نکنید.