در مورد بافتارها باید به یک نکته توجه کنیم: هیچ بوم بی نقشونگاری وجود ندارد … و آنچه در بوم است حائز اهمیت است.
نخست یک نکته را متذکر میشوم و آن هم اینکه ما همیشه میبایست اهمیت بافتار را در امر توسعه و حکمرانی در ذهن داشته باشیم، به ویژه زمانیکه در فکر اصلاحات نهادی هستیم. چیزی به عنوان یک بوم سفید وجود ندارد، و آنچه که در بوم است، حائز اهمیت است و ممکن است که توسط افراد خارجی به خوبی شناسایی، ارزیابی یا درک نشود.
اجازه بدهید توضیح دهم که منظورم چیست و چرا این موضوع اهمیت دارد.
جدیترین نظریهپردازان نهادگرایی جدید (از جمله داگلاس نورث) معتقدند که همۀ گروههای اجتماعی دارای قوانین بازی [مخصوص به خود] هستند. از جمله اجتماعات کوچک، تیمهای ورزشی، گروههای پیشاهنگی، وزارت آموزشوپرورش، دفاتر جمعآوری مالیات و کلاسهای دانشآموزان. شکل و چگونگی این قوانین، در طول زمان و از بافتاری به بافتاری دیگر تغییر میکنند، اما به عنوان الزاماتی که به رفتارها جهت میدهند، همیشه وجود دارند. قوانین بر نحوۀ تفکر و تصمیمگیری عاملین و الگوهای تخصیص منابع تاثیر میگذارند و انواع توانمندیهای موجود و ناموجود را تعیین میکنند.
به نوعی، قوانین مانند نقاط رنگیای هستند که یک هنرمند از قبل روی بوم خود نگاشته است. گاهی اوقات این قوانین برای ناظران خارجی معنادار و هدفمند به نظر میرسند (شاید مانند نقاشیِ گلها در پایین)، و گاهی اوقات در چشم بینندگان بیمعنا، آشفته و بینظم هستند (مانند تابلوی جکسون پولاک در بالای متن).
بهنظر میرسد که برای خارجیها کارکرد انواع فرمهایِ نهادیِ موجود، به اندازۀ هنر، امری ذهنی باشد و درک معنا و ارزیابی آنها برای کسانی که در مورد چنین سازوکارهایی آموزش ندیدهاند، دشوار باشد. برای مثال «قوانین بازی» در کشوری فقیر و فاقد شفافیت، ممکن است برای من و شما، مانند طرحهایی ناموزون و «نیازمندِ اصلاح» به نظر برسند، اما ممکن است این طرحها بتوانند با یکدیگر ادغام شوند و نوعی نظم آشفته را ایجاد کنند که برای گروه عمدهای از مردم در آن کشور (اغلب حتی برای تهیدستان) کارگر باشد.
از همه مهمتر، ممکن است افراد داخل کشور نیازی به تغییر قوانین فعلیِ بازی احساس نکنند، یا با توجه به ریشهدار بودن وضعیت فعلی، توانمندی تغییر آن را نداشته باشند. بدین ترتیب، برای هرگونه اصلاحات جدیدی که معرفی میکنید (مانند رنگی که بر روی بوم «جکسون پولاک» اضافه میشود) سه حالت قابل تصور است: یا متناسب با چیزهایی هستند که در حال حاضر وجود دارند، یا آشفتگی را بیشتر میکنند، یا تحتالشعاع الگوهای وضعیت کنونی قرار میگیرند (مانند اتفاقی که برای بسیاری از اصلاحات میافتد).
این ملاحظاتِ پایهای نقطۀ شروع مهمی برای اندیشیدن در خصوص بافتار، حاکمیت و اصلاحات نهادی هستند: در همۀ بافتارها، همیشه نهادهایی به اشکال مختلف وجود دارند که برای برخی از افرادِ درون بافتار، دارای کارکردهایی هستند و ضروری است هنگام اندیشیدن به اصلاحات، به آنها توجه شود، اما شاید هرگز توسط خارجیها به درستی مورد توجه قرار نگیرند.
ممکن است بگویید که این ملاحظات بدیهی هستند، اما آیا وقتی آژانسهای توسعه، برنامههای اصلاحیشان را برای کشورهای درحال توسعه ابداع میکنند، یا وقتی ما، به عنوان متخصصان خارجی، شاخصهای خود را سازندۀ بهترین سرمشقها قلمداد میکنیم، همواره این ملاحظات را مدنظر داریم؟
به نظر من بسیاری از اصلاحات، تنها با نگاهی سرسری به بافتار ابداع میشوند و سپس نوبت به ارائۀ قوانین «درست» و «بهتری» میرسد که در خارج طراحی شدهاند. به علاوه، به نظر میرسد که هنگام ایجاد شاخصهای عمومیِ «قوانین صحیح»، این واقعیت نادیده گرفته میشود که هر جایی از قبل [برای خود] قوانینی دارد و راهحلهای مربوط به حاکمیت، از جایی به جایی دیگر، متفاوتتر از آن چیزی است که به نظر میرسد (شاید تنها به این دلیل که لوحهای گشوده بسیار متفاوت هستند).
در هر دو نمونه، به نظر میآید که ما، در جامعۀ توسعه، فکر میکنیم که ابداع راهحلهای اصلاحات کار درستی است و در مورد ایدههای «حکمرانی خوب» تصور ما این است که تعدادی لوح تمیز یا قابل پاکشدن وجود دارند که میتوانیم شاهکارهایمان را روی آنها بیافرینیم. واقعیت این است که نمیتوان لوحی تمیز برای کشیدن راهحلهای جدید حکمرانی خریداری کرد و وقتی که اصلاحات با شکست مواجه میشوند نباید حکومتها را مقصر بدانیم، زیرا لوحهای اصلاحات با سایر نقش و نگارهای موجودی که ما یا آنها را نمیدیدیم یا جدی نمیگرفتیم، پرشده بودند.
باید این را به خاطر داشته باشیم و از تظاهر به اینکه دنیا بر وفق مراد ما است، دست برداریم. همچنین باید شروع به توسعۀ ابزارها، توانمندیها و حساسیتهایمان کنیم تا «آنچه از پیش موجود است» را بهتر درک و ارزیابی کنیم.
نویسندۀ اصلی: مت اندروز
مترجم: آرش گیاهچی
منبع: