نماد سایت مرکز توانمندسازی حاکمیت و جامعه

دولت مدرن چیست؟

کریستوفر پیرســون در کتاب دولت مدرن، ۹ ویژگی برای دولت مدرن برمیشمرد.

کنترل انحصاری خشونت

مفهوم اول، یعنی کنترل انحصاری زور یا کنترل خشونت در دولتهای مدرن، مفهومی اســت که ماکس وبر بر روی آن تاکید زیادی داشته و میگوید در دولت مدرن، تنها دولت است که میتواند اعمال زور کند و قدرت عریان داشــته باشــد. به عنوان مثال، دولت میتواند مجرمین را تعقیب کند، دولت میتواند کسی را مجازات کند، دولت میتواند نظام پلیسی داشته باشد و نظم را برقرار کند. انحصار این کنترل در اختیار دولت است و هیچ نیروی دیگری در جامعه حق ندارد چنین قدرتی داشته باشد. اگر شما قائل به وجود و حضور نیروهایی خارج از مجموعه حاکمیت باشید که به صورت خودسرانه اعمال قدرت و زور کنند، بنابراین عنصر اول دولت مدرن وجود ندارد.

قلمرو جغرافیایی

مفهوم دوم، سرزمینی بودن یا جغرافیایی بودن مفهوم دولت است؛ در واقع بعد از قلمروجغرافیایی معاهدات وستفالین، مرزهای دولت- ملتها مورد شناسایی قرار گرفت. مرز یک مفهوم صرفا جغرافیایی نیست بلکه مرز منجر به پدید آمــدن یک مفهوم دیگر تحت عنوان »ملت« شده است. با استقرار مفهوم ملت بود که مفهوم دولت ملی یا دولت- ملت شکل گرفت. بدین معنا که حاکمیت یا قدرت مرکزی حکومت، میتواند نسبت به ملت، اعمال اقتدار کند. به عنوان مثال، زمانی که شما به مفهومی همچون امت عقیده داشته باشــید از مفهوم ملت و به تبع یکی از وجوه دولــت مدرن فاصله گرفته اید. ملیت )Nationality )با خود مفاهیم زیادی را به همراه میآورد و از دل آن حاکمیت ملی بروز و ظهور پیدا میکند و اینکه حاکمیت متعلق به ملت است.

حاکمیت

مفهوم سوم، مفهوم حاکمیت است. در مفهوم حاکمیــت همانگونه که »ژان بودن« و دیگــران میگویند ما با یک قدرت مرکزی، انحصاری و برتر مواجه هستیم و مهمتر از مفهوم حاکمیت ما ترکیبی تحت عنوان حاکمیت ملی داریم، بدین معنا که حاکمیت از آن ملت است و این مردم هستند که قدرت حکمرانی دارند. به عنوان مثال، در اصل ۵۶ قانون اساسی ایران آمده که حاکمیت مطلق بر جهان و بر انسان، از آن خداست و هم اوست که انسان را بر سرنوشت اجتماعی خویش حاکم ساخته اســت. به نظر میرسد این اصل از حاکمیت الهی و مردمی صحبت میکند و اگر قائل به این حاکمیت دوگانه باشیم، بنابراین از مفهوم حاکمیت ملی که مشخصه دولت مدرن است فاصله گرفتهایم. البته تفسیر دیگری از این اصل صورت میگیرد بدیــن صورت که اگرچــه حاکمیت از آن خداســت اما حاکمیت را خداوند به مردم بخشیده و هیچکس قادر نیست آن را از مردم بازپس گیرد.

مشروطیت

عنصر دیگری که در دولت مدرن مطرح میشــود، عنصر مشــروطیت است، بدین معنا که همه مشــروط به نظام حقوقی هستند و هیچکس نمیتواند ادعا کند که بر فراز نظام حقوقی قرار دارد و بگوید که من مقید و تابع نظام حقوقی نیستم. همه افراد جامعه باید حقوق و اختیارات خود را از نظام حقوقی دریافت کنند. این به معنای مشروط و مقید بودن حکومت و مقامات حکومتی است. از یک طرف دولت دارای کنترل انحصاری خشونت است و در مقابل، مفهومی تحت عنوان حقوق ملت داریم که باید دولت آن را لحاظ کند، بنابراین مشــروطه به معنای مدرن آن یعنی مقید به حقوق ملــت بودن معنا مییابد. حکومتی که خود را پایبند، مقید و محدود به حقوق مردم میبیند و اجازه تعرض به این حقوق را نمیدهد.

قدرت غیرشخصی

معیار پنجم، قدرت غیرشخصی است بدین معنــا که قدرت بایــد از ماهیت شخصی خود خارج شود. حتی وقتی صحبت از وفاداری به دولت میشود به معنای وفاداری به یک شخص خاص نیست، قدرت غیرشخصی با مفهومی به نام حکومت قانــون، قرابت دارد. حکومت قانــون یعنی حکومت غیرشخصی، یعنی حکومتی که قاعدهها بر مردم حکم میرانند نه اشخاص و آنها نیز خود مقید به قوانین هستند. نقطه مقابل حکومت قانون، اســتبداد و یا خودکامگی اســت، خودکامگی دربرگیرنده مقاماتی است که خود را مقید به قوانین حقوقی از قبل تعیینشده نمیدانند و اختیارات خود را فراتر از قانون میدانند.

دیوان سالاری

مفهوم دیگر، دیوانســالاری است. اگرچه عمومــا در رابطه بــا مفهوم دیوانســالاری، معنای منفی از آن مراد میشــود امــا مفهــوم وبری دیوانسالاری بدین معناست که شما با ساختارهای اداری مواجه هستید که در آن مقامات، پســتها و جایگاه ها دارای شــرح وظایف مشخصی هستند و معیار ارتقا، انتصاب و جابهجایی افراد در این پســتها، امکانات و جایگاه ها، بر اســاس شایستگی های افراد است. افراد صرفا بر اساس میزان تواناییها و شایستگی هایشان میتوانند در این پســتها قرار بگیرند و ارتقا یابند، لذا »نظام تاراج« که بر اســاس آن به محض اینکه ساختار سیاسی عوض میشود دومینوی تغییر مدیران از باالترین مرتبه تا پایینترین آن صورت میگیرد، مغایر با نظام شایسته سالاری در نظام های مبتنی بر دیوانسالاری کارآمد است

اقتدار و حقانیت

معیار هفتم، مفهوم اقتدار و حقانیت است که به معنای قدرت مشروع و موجه است و قدرت را عجین با مشروعیت میداند، لذا عده ای برای دولتها چند وجه قائل هستند. یک وجه قدرت عریان است، یک وجه خدمات عمومی و رفاهی است، یک وجه مشروعیت و مقبولیت است که یعنی مردم اعمال قدرت آنها را میپذیرند، به محض آنکه دولت حقانیت و مشروعیت خود را نزد ملت از دست میدهد، میکوشد از دو طریق این عدم مشروعیت را جبران کند: یکی اینکه میکوشد خود را دولت خدمتگزار نشان دهد و با شــکل های ظاهری و سطحی مشــخصه های دولت رفاه میکوشد مقبولیت و مشروعیت به دســت آورد و اگر نتواند به این شکل بحران مشروعیت خود را جبران کند به سمت سرکوب سوق پیدا میکند و چهره زشت و عریان قدرت غیرمشروع را عیان میکند. بنابراین دولتهایی که مشروعیت خود را از دست میدهند تا حد زیادی به سمت سرکوبگری خواهند رفت.

شهروندی

مفهوم دیگری که در رابطــه با دولت مدرن مطرح است، مفهوم شهروندی اســت، مفهوم شــهروندی در گستره حقوق مدرن معنا مییابد. گذار از مفهوم رعیــت، اتبــاع و ســپس به ســمت شــهروندی، لازمه تحقق دولت های مدرن است. در مفهوم رعیت، تنها با تکلیف مواجه هستیم و مردم کسانی هستند که در مقابل حکومت، تکالیفی دارند، حتی وقتی مفهوم اتباع در دولتهای ملی مطرح میشود، اگرچه حقوقی هم برای افراد قائل اند اما تکلیف وجه غالب اســت. درواقع مردم از این جهت که از قدرت مرکزی تبعیت میکنند دارای حقوقی هستند، ولی در مفهوم شــهروندی اولویت با حقوق است و از آن جهت که حکومتها، حقوق اشــخاص را تامین میکنند میتوانند به مردم تکالیفی را هم واگذار کنند. مقدمه هرگونه تکلیفی، شناســایی و تضمین حقها است.

مالیات

آخرین مفهوم و مشخصهی دولت مدرن که پیرسون بر آن تاکید میکند مفهوم مالیات است. سهم مالیات از مجموعه درآمد ملی است که نشان میدهد دولت تا چه حــد به ملت وابســته اســت، دولت هایــی که درآمدشــان از منابع طبیعی به دســت میآید، نیازی به ملت ندارند و به آنها پاسخگو نیستند فقط دولت هایی که درآمد خود را از مالیات مردم به دست میآورند خود را موظف به پاسخگویی به ملت میدانند.

نویسنده: مهدی هداوند

منبع: