به اعتقاد ما، کسب توانمندی برای دولتسازی، چهار اصل دارد که ما آنها را به اختصار PDIA نامیدهایم که به این معناست: انطباق مداومِ مسئلهمحور. این چهار اصل، راهنمای ما به سوی موفقیت و رسیدن به هدف است. ما معتقدیم که موفقیت، محصول وجود نهادها نیست، بلکه نهادها محصول موفقیت هستند. به عبارتی دیگر، به باور ما، سازمانها با تعریف مسائل، کشف رویههای غلبه بر این مسائل و نهایتاً تثبیت و ترکیب این رویهها و استفاده از آنها به عنوان راهی جدید برای کسبوکار، خود را برای اجرای خطمشیهای سازمانی توانمند میکنند.
چهار اصل فوق، کدامها هستند؟ اصل نخست، مسئلهمحوری است، به این معنا که باید مسئلهای را برگزید که مشخص و قابلسنجش باشد و برای غلبه بر آن، نیرو و انگیزۀ لازم وجود داشته باشد. اصل دوم، مجاز دانستن انحراف مثبت است. باید روشی تعبیه کرد برای شناسایی کنشگرانی که مجاز به مشارکت در حل مسئله هستند. ضروری است که افراد، به لحاظ سیاسی و سازمانی، مجاز باشند که کارها را به صورت متفاوت انجام دهند. و منظور ما از انحراف مثبت همین است. اگر روشهای گذشته، دیگر کارساز نباشند، باید راههای جدید را آزمود، لذا ضرورت مییابد که برخی افراد، از روشهای گذشته فاصله بگیرند.
این انحراف، مستلزم تکرار و انطباق است. نمیشود که افراد، صرفاً مجاز به انجام روشهای گذشته باشند. [البته] ما هر نوع انحرافی را مجاز نمیدانیم، بلکه انحرافی را مجاز میدانیم که معتقدیم به حل مسئله کمک میکند. در نتیجه، باید بتوان ارزیابی کرد که آیا مسئله دارد حل میشود یا نه. باید ایدههایمان را با استفاده از واکنشهای [محیطی] و دانش تجربی خود صیقل بدهیم و سپس خود را با روشهای مفید و مؤثر انطباق دهیم. با اینکار، در مورد روشهای حل مسئله، دانش تجربی کسب میکنیم.
[اصل چهارم و] مرحلۀ نهایی، میزان اعتقاد ما به تکثیر رویههای سازمانی است. به اعتقاد ما، این رویهها در اثر اشاعه، تکثیر میشوند. اگر افراد به این باور برسند که این رویهها برای اهداف سازمان مفید هستند، آنها را اقتباس میکنند و خود را با آنها انطباق میدهند.
شاید برخی بگویند که انطباق مداومِ مسئلهمحور (PDIA) امری بدیهی است. پاسخ ما این است که اگر بدیهی بود، رواج مییافت و به امری عادی تبدیل میشد، حال آن که اینگونه نیست. اتفاقا در اغلب موارد، دولتها -و نیز کنشگران توسعه که تحت حمایت دولتها هستند-، برخلاف PDIA عمل میکنند. برنامههای آنها، مسئلهمحور نیست، بلکه راهحلمحور است. آنها به جای آنکه بگویند «باید این مسئلۀ مشخص را حل کنیم» و «ما باید خودمان برای حل مسائل به دنبال راهحل باشیم»، به سایرین نگاه میکنند و میگویند «آنها به این راهحل رسیدهاند. باید خود را با راهحل آنها انطباق بدهیم». به جای مجاز دانستن انحراف مثبت اغلب میکوشند تا کنش افراد را محدود کنند. از دید آنها، راهحل آن است که از کنشگران بخواهند تابع آنها باشند. گاهی اوقات، این روش در امور لجستیکی و عملیاتی مفید است، اما در موارد پیچیده و دشوار، کارساز نیست.
غالباً کنشها را باید از قبل مشخص کرد. اما به جای آنکه روشهای مختلف را بیازماییم و بعد ببینیم که کدام یک سودمند است، در اغلب موارد، بیش از حد به شناسایی و طراحی راهحل میپردازیم و سپس از کنشگران میخواهیم که صرفاً از چیزهایی که به آنها دیکته میشود پیروی کنند و به هیچ وجه، تکرار و انطباق نداشته باشند. در نتیجه، نمیگذاریم افراد احساس کنند که مجاز به یادگیری هستند، از جمله، از راه شکستخوردن.
و نهایتاً آنکه به جای [اعتقاد به] تکثیر [رویهها] از طریق اشاعه، اکثر ایدهها درباره کنشهای مناسب برای کنشگران و سازمانها، محصول فکر «ما» یعنی معدود نخبههایی هستند که [تجربه میکنند و] میآموزند و به کنشگران دیکته میکنند که چه کار کنند. لذا به جای تکثیر [رویهها] از طریق اشاعه، آنها را از طریق فرماندهی و کنترل عمودی تکثیر میکنیم. رویکرد ما، از بسیاری جهات، کاملاً متضاد با رویکردی است که منتهی به «درماندگی مفرط» میشود. ما امیدواریم که PDIA، روشی باشد برای آنکه عزمتان را جزم کنید تا به توانمندی برسید.