نماد سایت مرکز توانمندسازی حاکمیت و جامعه

توسعه به منزلۀ تحولی چهار بُعدی (ماژول ۱- بخش ۱)

تحول چهار بعدی

 

به لحاظ تاریخی، توسعه را معادل با تحول دانسته‌اند. از دید ما، توسعه در چهار حوزه اتفاق می‌افتد.

شاید مشهودترین حوزه، اقتصاد باشد. افراد در نتیجۀ توسعه، مهارت‌های متنوعی کسب کرده‌اند و وقتی در حوزه‌های کسب‌وکار به صورت یکپارچه فعالیت می‌کنند و در فرایند توسعه سهیم می‌شوند، بهره‌وری‌شان افزایش می‌یابد و رشد اقتصادی سرعت می‌گیرد.

حوزۀ دومی که توسعه در آن اتفاق می‌افتد، روابط اجتماعی است. بدین ترتیب، افراد، بیش از پیش، قادر می‌شوند که شغل و شریک زندگی‌شان را بدون توجه به ویژگی‌های موروثی مثل جنسیت، باورمندی، قومیت و غیره انتخاب کنند. این ویژگی‌ها محو نمی‌شوند، بلکه اهمیت‌شان به قدری کم می‌شود که تأثیر چندانی بر رویدادها و فرصت‌های زندگی نمی‌گذارند.

حوزه سوم، سیاست یا همان نحوۀ کسب قدرت و انتقال آن است. جوامع در نتیجۀ توسعه می‌توانند رهبران خود را برگزینند و به خوبی ببینند که ارادۀ عموم مردم، در ساختار رهبریِ جامعه تحقق می‌یابد. کسی به واسطۀ وراثت یا با سازوکار دیگری به قدرت نمی‌رسد، بلکه کسب نفوذ و اقتدار، برآمده از تصمیم جمعیِ تمام مردم است. این ویژگی گاهی اوقات در قالب دموکراسی تبلور می‌یابد. اما لزوما این‌گونه نیست.

حوزه چهارمی که ما در این برنامۀ آموزشی به آن توجه داریم، حوزه‌ای است که آن را توانمندی اجرایی نامیده‌ایم. در نتیجۀ توسعه باید یک تحول بسیار مهم رخ دهد که عبارت از آن است از که بخش‌های دولتی بتوانند مسئولیت‌های بزرگتر، پیچیده‌تر و تنش‌آمیزتری را  بپذیرند. در آغاز فرایند توسعه، این بخش‌ها ممکن است صرفاً از مرزها حراست کنند و برخی کارهای عادی و روزمره را انجام دهند. اما در نتیجۀ فرایند توسعه، کارها بیش از پیش بزرگ‌تر و به لحاظ فنی، پیچیده‌تر می‌شوند، اما احتمال تنش هم بیشتر می‌شود زیرا این اقدامات، به نفع برخی بخش‌های جامعه است و به زیان سایر بخش‌ها.

یک مثال برای اقدامی نسبتاً ساده از سوی دولت، کارهای لجستیک و تدارکاتی است که می‌تواند شامل مدرسه‌سازی، ساختمان‌سازی، تربیت معلم و چاپ کتب درسی باشد. هر چه کارها پیچیده‌تر شوند، هم مقیاس‌شان بزرگ‌تر می‌شود و هم رویارویی با گروه‌هایی که احتمالاً در برابر این اقدامات می‌ایستند تا خواسته‌های خود را به دولت تحمیل کنند ضرورت می‌یابد. به عنوان مثال، دولت برای تأمین مخارج اقداماتش، مالیات می‌گیرد اما کسی نمی‌پذیرد که دولت، از برخی افراد، مالیات بگیرد و آن را به سایر افراد بدهد. این کار اجراییِ بزرگ [یعنی اخذ مالیات]، نیازمند وجود مسئولانی ماهر و حرفه‌ای است که به خوبی بتوانند از پسِ آن بربیایند.

شاید پیچیده‌ترین کار دولت، برقراری عدالت قضایی باشد، زیرا گروه‌های بسیار قاطعی وجود دارند که آشکارا و به صورت فعّال در برابر این کار می‌ایستند.

یک کار دیگر که بسیار دشوار و پیچیده است، وضع قانون و مقررات است. در این حوزه، شرکت‌های بسیار بزرگ با منافع بسیار زیاد وجود دارند که دولت‌ها نظارتی بر اقدامات‌شان ندارند، مانع آن‌ها نمی‌شوند و حتی آن‌ها را اصلاح نمی‌کنند.

توسعه موجب تحول در این چهار حوزه می‌شود. تحول در این حوزه‌ها معمولاً همزمان رخ می‌دهد، اما لزوماً این‌گونه نیست. چالش بزرگِ توسعه، آن است که تحول در این حوزه‌های متفاوت کمابیش همزمان باشد. ویژگی مهم این چهار حوزۀ تحول، آن است که توسعه معمولاً میان آن‌ها شکاف می‌اندازد و آن‌ها را از هم جدا می‌کند. در نتیجه، در کشورهای توسعه‌یافته، شاهد جدایی کلیسا و دولت و تفکیک منابع قدرت از یکدیگر هستیم. می‌بینیم که منابع قدرتِ قضایی، اجرایی و قانونگذاری، حوزه‌های حاکمیتیِ منفک از هم هستند. باید توجه داشت که جداسازی حوزه‌های کنشگری در هر یک از این چهار بُعد، بسیار دشوار است.

تمام این‌ها، در کنار هم، بخشی از چیزی هستند که ما آن را توسعه می‌نامیم و به گمان ما، آن‌ها جزو ماهیت ورود به [فرایند] توسعه و تلاش برای تسهیل تحول در این چهار حوزه هستند.