کلید درک اینکه چه میشود یک نظام مالیاتی موفق میشود یا احتمال دارد نشود، به گمانم اینجا در روایتهای درون محل کار قرار دارد. این روایت که اگر من این کار را بکنم پس آن اتفاق میافتد. اگر میخواهیم به جامعهای برویم که نظام مالیاتی بسیار عالی کار میکند من اغلب از نروژ بازدید میکنم و نروژ یکی از بالاترین مالیاتها را در جهان دارد.
۴۰ مامور وصول مالیات حدود ۷۰ درصد تمام درآمدهای نروژ را جمعآوری میکنند.
آن ۴۰ نفر به خودشان چه چیزی میگویند؟ بهتدریج روشن میشود که آنها مورداحترامترین مردم در نروژ هستند. اما ظاهرا آنچه آنها به خودشان میگویند اینست «من با وظیفهشناسی و شغلم را خوب انجام دادن، و با آن درآمد مالیاتی که به دست میآید باعث همه چیزهای عالی و شگفتانگیزی میشوم که برای جامعه نروژ به دست میآید.» زیرساخت عالی، خدمات عمومی عالی، و غیر آن.
این من هستم که با تهیه درآمد مالیاتی، آن را در این سیستم به بالا میرسانم، پس واقعا چرخ دنده حیاتی در تشکیلاتی هستم که نروژ مدرن را میسازد.
اینک سراغ جامعهای میرویم که آن اتفاق نمیافتد. جایی که ماموران وصول مالیات واقعا جیب خودشان را پر میکنند به جای اینکه آن پول را در سیستم به سطوح بالا رد کنند. آنها چگونه چنین کاری را توجیه میکنند؟ آیا این کار صرفا زیادهخواهی شخصی است. من که چنین فکر نمیکنم.
به نظرم در بسیاری جوامع که نظام مالیاتی واقعا کار نمیکند آنچه ماموران مالیاتی به خودشان میگویند چیزی مثل اینست «اگر این پول را به مقام بالایی در سیستم رد کنم، این من نیستم که آن را میدزدم آن رئیسم است. یا رئیس روسای من یا رئیس جمهور است که میدزد.» هر اتفاقی برای این پول بیفتد خرج منافع جامعه نخواهد شد. پس روایتی که در آنجا است به من میگوید «آیا باید این پول را در سیستم به سطوح بالایی رد کنم؟ چرا باید این کار را بکنم؟ مگر من دیوانهام.»
و اگر آن روایت در میان همسنخهای من رایج و شایع باشد، پس همسنخهای من خواهند گفت «آن یارو، او کسی است که پول را به ردههای بالای سیستم رد کرد.» آنها خواهند گفت «آیا او واقعا بازرس مالیاتی خوبی است؟» نه. آنها خواهند گفت «او احمق است.» و حتی چیز بیشتری خواهند گفت اینکه او دارد منافع ما، منافع خانوادههای ما را به خطر میاندازد. او خائن است.
پس من حدس میزنم آن یارویی که پولها را میدزد و جیبش را پر میکند خودش را بازرس مالیاتی خوب تلقی میکند. اما او بازرس مالیاتی خوب چه معنایی میدهد را بازتعریف کرده است. منظورش اینست که «من بازرس مالیاتی خوبی هستم چون میدانم چگونه با این سیستم کار کنم. من میدانم چگونه آخرین دلار را از بنگاه تولیدی بیرون بکشم و آن را به خانوادهام برسانم جایی که میزان زیادی احترام از همسنخها و عزت نفس دریافت میکنم. و انجام این کار برای من عقلانی است.»
پس فکر میکنم در بسیاری جوامع، که نظام مالیاتی کارآمد نمیسازند حکومت صرفا نمیتواند نظام مالیاتی کارآمد برپا کند. چون نمیتواند کارکنان مدیریت مالیاتی را تحریک کند تا شغل خود را آنگونه که ضروری است انجام دهند.
این سیستم مایوسکننده ثبات محلی دارد. آن یک مجموعه رفتارهای خودتقویتکننده است. هنجارها، روایتها، هویتها، همگی به همدیگر آویخته شدهاند و هنجارها، روایتها و هویتهای واقعا زشت و ناپسند، در محل کار تقویت میشوند چون با هنجارها، روایتها و هویتها در خانواده سازگار هستند.
چگونه از این وضعیت بیرون بیاییم؟ نقطه شروع برای درک چگونه بیرون آمدن از آن، در واقع درک این نکته است که این ساختار، اگرچه برای جامعه خیلی بد و فلجکننده است از جنبه بخشی و موضعی باثبات است.
فشارهایی که درون مغز هر بازرس مالیاتی وارد میشود، انجام دادن همین کار در فردا است همان گونه که آنها دیروز انجام دادند. بنابراین، ناگهان از نو شروع کردن آن آسان نیست. یک روش خارج شدن از آن سیستم است، که تعدادی جوامع انجام دادهاند و البته امکان خارج شدن از آن وجود دارد.
یک روش به شکل شکستن و ویرانی آن شبکههای اجتماعی است. روش انجام آن هم شروع دوباره است. این روش خیلی معمول در مراجع مالیاتی است جایی که مرجع مالیاتی سابق عملا تعطیل میشود و مرجع جدیدی ایجاد میشود. این حدود ۲۰ سال پیش خیلی شایع بود و آنها را «مراجع مالیاتی مستقل» نامیده بودند.
نیروها از بیرون نظام خدمات کشوری گرفته شدند و همه آنها تازه استخدام شده بودند. عده بسیاری هم استخدام نشدند. شرح وظایف شغلی تغییر کرد و باید کوشش و تلاش جدی به عمل میآمد، تا آدمها به کار سابق خود بازنگردند. تغییرات کافی صورت گرفت و تلاش شد آدمها متقاعد و مجاب شوند. این یک دنیای جدید است. همان هنجارها، همان روایتها و همان هویتهای سابق ادامه نیابد و تا حد قابل قبولی نتیجه داد. این کار سختی است اما اساسا میتوان با سازمان کوچک شروع کرد سازمانی که نتیجهبخش است و سپس میتوانید آن را رشد دهید. و با پیوستن نیروهای جدید به آن سازمان، آنها هنجارها، روایتها و هویتهایی از آدمهای قبلی در سازمان را کسب میکنند. آنچه واقعا واقعا سخت است اصلاح ذرهای یک سازمان بزرگ کژکارکرد است.
- دوره آموزشی «از فقر به ثروت؛ فهم توسعۀ اقتصادی»
- مدرس: پل کولیر -دانشگاه آکسفورد
- برگردان به فارسی: مرکز توانمندسازی حاکمیت و جامعه جهاد دانشگاهی
- مترجم: جعفر خیرخواهان
- تدوینگر کلیپ: حسین خداپرست