مرکز توانمندسازی حاکمیت و جامعه با همکاری معاونت رفاه اجتماعی وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی قصد دارد در قالب مجموعهای از گزارشهای موردی و میدانی نمودهای آشکار و حاد فقر و نابرابری در جامعه را به تصویر بکشد، تا از این طریق مسائل و مصائب فقرا را به گوش سیاستگذاران و نهادهای حاکمیتی و عمومی برساند. شاید از این طریق روزنهای جهت ساماندهی و رسیدگی و مقابله با ریشههای بروز این وضعیت گشوده شود. در گزارش پیشرو به وضعیت فقر در محلههای قزوین پرداخته شده است.
تصویری که از قزوین در اذهان وجود دارد، عموما شهر در حال توسعهایست که کاربریهای صنعتی و آموزشی در قالب واحدهای تولیدی-صنعتی و دانشگاهها و مؤسسات عالی بافت عمدۀ شهر را تشکیل میدهند. در نگاه نخست به شهر تعداد زیاد دانشگاههای آزاد، غیرانتقاعی و علمی-کاربردی که در هر کوچه و خیابانی سر بلند کردهاند، خیابانهای عریض و تمیز، بافت معماری اصولی و یکدست تصویر مطلوبی را در مقابل چشمان بیننده حاضر میسازد. اکثر مسافرانی و بازدیدکنندههای شهر نیز با مشاهدههای کارخانههای صنعتی هنگام ورود به شهر و با چرخی در مناطق پر رفتوآمدتر گمان میکنند مردم از وضعیت معیشتی قابل قبولی برخوردارند. اما در این تصویر غالب و دردسترس، واقعیت بخش مهمی از شهر پنهان شده و راهی برای بروز پیدا نکرده است. قسمت جنوبی و غربی شهر که بافت قدیمی و تاریخی قزوین را شکل میدهند، بیانگر واقعیاتی است که با آن چه از مقابل دیدگان مسافران این شهر ارتباطی میگذرد، متفاوت است. محلات قدیمی و حاشیههای اطراف شهر میزبان فرودستان شهری و جمعیت کثیری است که به امید یافتن زندگی بهتر به این شهر مهاجرت کردهاند.دهن
-
فقر در پوستههای زیرین شهر قزوین
قزوین از آن دست شهرهایی است که با پتانسیلهای کشاورزی، صنعتی و دانشگاهیاش و با موقعیت خاص جغرافیایی و نزدیکی به پایتخت، زمینه جذب مهاجران را فراهم کرده است. عمده مهاجران داخلی که در مناطق فقیرنشین و حاشیهای قزوین زندگی میکنند، از استانهای کرمانشاه و کردستان به این شهر مهاجرت کردهاند. مصادف با سالهای اوج جنگ تحمیلی و البته سالهای پس از آن قزوین میزبان مهاجرانی از استان های غربی و کردنشین کشور بود. پس از موج مهاجران داخلی کُرد و رونق اقتصادی بیشتر قزوین درسالهای اخیر، مهاجران افغان نیز به جمع مهاجران استان اضافه شدند تا جایی که امروزه در بسیاری از محلات اتباع افغانستانی جمعیت بیشتری از ساکنان بومی دارند.
از مناطق فقیرنشین قزوین میتوان به محلات باغنشاط، لالوآباد، کوی بهار، عمرمحله، هادیآباد، چوبیندر، مشعلدار و نظامآباد اشاره کرد. استانداری قزوین ۱۴ منطقه را به عنوان مناطق فقیر و آسیبپذیر معرفی کرده است. وضعیت این مناطق مشابه نیست. به طور کلی میتوان این مناطق را به سه دستۀ کلی تقسیم کرد: ۱) بافت قدیمی و تاریخی شهر. ۲) روستا-محلههای منفصل از شهر. ۳) حاشیهنشینهای اطراف شهر.
دسته اول آن قسمت از بافت قدیمی و داخلی شهر را تشکیل میدهد که به دلیل عدم رسیدگی و نوسازی به مرور فرسوده و به مناطقی آسیبزا بدل شده است. از این مناطق میتوان به عمرمحله، هادیآباد و محله جنوبی راهآهن اشاره کرد. میتوان گفت نواب جنوبی و شمالی (عمر محله و هادیآباد) از محرومترین و آسیبپذیرترین نقاط قزوین به شمار میآیند. عمر محله یا محلۀ آخوند که به نام محلۀ امامزاده سلطان محمد نیز شناخته شده است، از مناطق بسیار قدیمی قزوین است که بافت آن به شدت فرسوده و بناهای زیادی به مخروبه تبدیل شده است. فقر و اعتیاد از مشکلات اساسی این محله است که در اکثر خانوادهها وجود دارد؛ مرد با همسرش، مادر با فرزندش درگیر استفاده از مواد مخدرند. یکی از اهالی محل میگوید: «تا چند سال پیش در همین محل کارگاه تولید مادۀ مخدر شیشه هم وجود داشت. به طوری که پلیس جرئت نمیکرد پا در این محله بگذارد. ماشین نیروی انتظامی سالم و با کلی نیرو میآمد، قمه خورده و با شیشۀ شکسته برمیگشت، طوری که حتی خودشان هم حاضر نبودند اینجا بیایند. چند سال پیش عملیات مشترکی بین سپاه و بسیج و نیروی انتظامی انجام میشود و بزرگ خلافکار محله اعدام و تعداد زیادی دستگیر میشوند. از آن زمان به بعد فضا کمی بهتر شده است». با این حال همچنان آسیبهای ناشی از مصرف مواد مخدر به وضوح در محله به چشم میخورد. آثار تاریخی مخروبه از جمله حمام بلور که قدمت فراوانی دارد اما چون متولی ندارد، به محلی برای تجمع و مصرف مواد معتادان تبدیل شده است. رهگذری به خنده میگوید «در هادی آباد اگر معتاد باشی، در کمتر از ۳۰ ثانیه و اگر معتاد نباشی در کمتر از ۳ دقیقه میتوانی مواد مخدر پیدا کنی!»
با این توضیحات روشن است که وضعیت فرهنگی و آموزشی نیز در این محلات تعریف چندانی ندارد. برای گفتگو دربارۀ وضعیت زندگی کودکانی که در این محله بزرگ میشوند به سراغ یکی از فعالان حوزه کودکان کار قزوین که عضو انجمن خیریه خانه مهر علی است و در مدرسهای مخصوص کودکان کار تدریس میکند، میرویم. زهرا حسینی میگوید: «در حال حاضر وضعیت تحصیل بچهها خیلی بهتر شده است. اکثر کودکان کار تحصیل هم میکنند، یا در مدرسه فرهنگ یا اگر از سن تحصیلشان گذشته باشد در مدرسۀ خانۀ مهر علی. مدرسه ما سعی میکرد در حوزۀ بهداشت به خانوادهها کمک کند و وسایلی مثل شامپو، مسواک و… میان کودکان توزیع کند. اما از آنجا که در خانوادهها فرهنگ استفاده از این وسایل وجود نداشت در اکثر مواقع این وسایل بیاستفاده باقی میماند». حسینی از مشکلات فرهنگی که کودکان در این خانوادهها و محلات با آنها مواجه هستند، میگوید: « شاگردی داشتم، یک دختر ۷ ساله. متوجه شدیم این دختربچه در شرف ازدواج است. تلاش بسیاری کردیم تا خانوادهاش را از این کار منصرف کنیم، اما از آنجا که بیست میلیون برای این وصلت پول گرفته بودند، حاضر به از دست دادن چنین مبلغی نبودند و دست آخر آن دختربچه در سن هفت سالگی به دلیل فقر خانواده ازدواج کرد.»
-
ادغام غیراصولی: دوراهی شهر و روستا
دسته دوم از مناطق فقیرنشین قزوین تحت عنوان سکونتگاههای منفصل به روستاهای اطراف شهر اطلاق میشود که ظاهرا با شهر ادغام شدهاند. طی سالیان اخیر با اجرایی کردن طرحی که روستاهای حوالی قزوین را با این شهر به صورت غیرمنفصل ادغام میکرد بسیاری از روستاهای حوالی شهر قزوین در قالب محلاتی از این شهر در آمدند. با این حال جز مواردی مانند روستای باراجین- که امروز به یکی از حاشیههای مرفه قزوین بدل شده و از امکانات خوبی برخوردار است- اغلب این روستا-محلهها جزو مناطق ضعیف و فقیر قزوین هستند. از نمونههای این روستا-محلهها میتوان چوبیندر، نظام آباد و باغ نشاط را مثال زد که دارای ساکنین بومی و به لحاظ معیشیتی در سطح قابل قبولی هستند اما با ادغام غیراصولی در شهر قزوین و تحمیل شرایط بلاتکلیفی پذیرای مهاجران افغان شدهاند.
این وضعیت بلاتکلیفی موضوعی است که در گفتگو با اهالی محله باغ نشاط اکثرا بر آن تأکید دارند. یکی از ساکنان این موضوع را چنین مطرح میکند: « اینجا نه شهر به حساب میآد، نه روستا! موقع انتخابات اینجا را شهر حساب میکنند، موقع توزیع امکانات که میرسد، میشویم روستا. میرویم وام روستایی بگیریم، میگویند نمیشود، اینجا شهر است، درخواست امکانات شهری میکنیم، میگویند اینجا روستاست». این مناطق با همین توجیه از بودجه دهیاریها محروم هستند، بنابراین قیمت زمین در این ناحیه پایین است که این مسئله بهترین فرصت را برای ایجاد حاشیه نشینی فراهم میکند. روشن است با همان سرعت تصویب آییننامهها و طرحهای یک شبهای نمیتوان یک روستا را به شهر تبدیل کرد؛ نه می توان امکانات را به این سرعت وارد این مناطق کرد و نه ساکنان این نواحی میتوانند سریع در فرهنگ شهر جذب شوند. از این روست که این مناطق روستایی در جریان برخورداری از مواهب و امکانات شهری، روستاهایی هستند که به دلیل انفصال از شهر جزو محلات قزوین محسوب نمیشوند اما در جریان آسیب از مضرات سکونتگاههای شهری در صف اول قرار میگیرند.
-
از آجرپزی تا کندن پوست گردو ثمره گسترش سکونتگاههای غیررسمی
دستۀ سوم مناطق حاشیهای و اطراف شهر است که در جریان گسترش و توسعه شهر در قالب سکونتگاههای غیررسمی رشد یافتهاند، از این جملهاند کوی بهار در خروجی شهر و حاشیه اتوبان قزوین-رشت و محلۀ لالوآباد در غرب میدان مادر. عمدۀ ساکنان این مناطق را مهاجران شکل میدهند و وضعیت این مناطق شاید نسبت به وضعیت سایر مناطق آسیبپذیر قزوین حادتر باشد. ذهنیت شایعی میان محلاتی که جمعیت عمده آن را مهاجران کردزبان تشکیل میدهند وجود دارد مبنی بر این که عدم رسیدگی به این مناطق به دلیل اهل سنت بودن مهاجران است. شغل این حاشیهنشینان متفاوت است؛ عدهای در شهر شال حوالی بوئینزهرا در کورههای آجرپزی کار میکنند، عده ای به عنوان چوپان و کارگر دامداریها مشغول به کارند، عدهای بر سر زمینهای کشاورزی کار میکنند و به گوجهچینی و خربزهچینی و… اشتغال دارند. از تمام اینها دردآورتر کسانی هستند که برای شندرغازی در خانههایشان پوست پسته و گردو را از مغز آن جدا میکنند و به صاحبانش بازمیگردانند. شخصا گمان میکردم قصۀ پر غصۀ روستاییانی که محصولات گردو و پستۀ کشاورزان متمول را تحویل میگرفتند و در ازای آن که پوست این مغزها را برای سوزاندن و گرم کردن خانههایشان استفاده کنند، به کار پوستکنی پسته و گردو مشغول میشدند، متعلق به قبل از انقلاب بوده و دوران آن به سر رسیده. اما چرخی در همین قزوین در بیخ گوش پایتخت نشان داد که گویا این تصاویر از زندگی مردمان ما حذفشدنی نیست. سهم اهالی این محلات از توسعۀ پررونق صنعتی سالهای اخیر قزوین، از انبوه عظیم دانشگاههای غیردولتی که در هر کوچه و پس کوچه در شمال شهر مثل قارچ رشد کرده و از جیب دانشجویان شهرهای مختلف هر ساله مبالغ هنگفتی را به این شهر سرازیر میکند، از تمام این تغییر و تحولات در همین پوست پسته و گردوها خلاصه میشود.