داریم دربارۀ منبع اِعمال اقتدار یا اعطای مجوز صحبت میکنیم. اغلبِ افراد وقتی به توسعه و محیطهای بوروکراتیک فکر میکنند، منبع اِعطای مجوز یا اعمال اقتدار را فردی در بالای سیستم فرض میکنند که از بالا به افرادِ حاضر در پایین میگوید که چه کار کنند و آنها هم بلافاصله از او اطاعت میکنند.
دربارۀ نوع آرمانی بوروکراسی، آثار علمیِ زیادی وجود دارد، مثل آثار ماکس وبر و سایر اندیشمندان متعدد. در این آثار، برای بوروکراسی، اصول مشخصی تدوین شده است.
بوروکراسی، چیزی شبیه به این است، یک مثلث سلسلهمراتبی همراه با اصولی که برای آن فرض میکنیم. یکی از این اصول، آن است که کسی در بالای سلسلهمراتب وجود دارد که دستورات را صادر میکند و اقتدار قانونی دارد. میپنداریم که آن فرد میتواند از طریق سلسلهمراتب، دستورات را به پایین بفرستد و این کار، دارای روال مشخصی است. معمولاً میپنداریم که دستورات مستقیماً به سطح پایین نمیآید، بلکه به صورت سطح به سطح، به پایین سلسلهمراتب میرسد. در نتیجه، در این سلسلهمراتب، مدیران ارشد در بالا قرار دارند، سپس مدیران میانی و نهایتاً افراد عادی.
و نیز میپنداریم که دستورات در تمام این سطوح جریان مییابد و عیناً به تمام سطوح منتقل میشود.
نوع آرمانیِ بوروکراسی اینگونه است. در نوع آرمانی، فرض بر آن است که هیچ کسی از نفوذ سیاسی برخوردار نیست، بلکه این نفوذ، مختص افرادِ بالای بوروکراسی است و سایر بخشهای سیستم، صرفاً از دیدگاههای سیاسی آنها حمایت میکنند. این، نوع آرمانی بوروکراسی بود. اما نوع واقعی آن چگونه است؟
معمولا در نوع واقعیِ بوروکراسی، منابع نفوذ سیاسی، متعدداند، و این امر، آن را ناکارآمد و فرسوده میکند. گاهی این منابع در پایین سیستم قرار دارد. گاهی در کنارههای آن، اما غالباً این تعدد موجب میشود افرادِ بالای سیستم نتوانند کارایی چندانی داشته باشند.
چیز دیگری که در نوع واقعیِ بوروکراسی میبینیم، آن است که افرادِ بالای سیستم، منزلت و اقتداری را که برای اطاعت از آنها ضروری است ندارند. در بسیاری از موارد، انتصاب این افراد در بالای سیستم، سیاسی است و حالت موقت دارد، اما کسانی که در این قسمت، یعنی در سطح کارکنان ارشد هستند، با طی مسیر شغلی، به اینجا رسیدهاند.
میزان نفوذ افرادِ بالای سیستم بر این قسمت لزوماً بالا نیست. لذا غالباً وقتی فردی در بالای سیستم، اختیاری قانونی به ما میدهد و با استفاده از آن، به سراغ کارکنان سطح پایینتر میرویم، این کارکنان میگویند که حقوقشان را از آن افرادِ بالای سیستم نمیگیرند. این کارکنان، از پنج سال قبل، در این قسمت، یعنی در میانۀ سیستم هستند. در نتیجه، نمیتوانید به آسانی با آنها وارد تعامل شوید. علاوه بر این، غالباً خطوط ارتباطی برای اِعمال قدرت به سمت پایین سیستم وجود ندارد. این خطوط ارتباطی غالباً گسسته است. این اتفاق ممکن است در پایین سیستم بیفتد، در خط مقدم.
گاهی در بوروکراسیها، این خطوط ارتباطی کاملاً بریده میشوند. در نتیجه، کسانی که در خط مقدم هستند یا در سازمان دیگری کار میکنند، به حرف کسانی که در پایین سیستم هستند گوش میدهند اما از افرادِ بالای سیستم حرفشنوی ندارند.
و نهایتاً چیزی که میخواهیم بگوییم این است: نمیتوانید فرض را بر وجود نوع آرمانیِ بوروکراسی بگذارید، زیرا نوع آرمانیِ بوروکراسیها دقیقاً همینها هستند. اینها نوع آرمانی هستند. باید ویژگیهای بوروکراسی و اِعمال اقتدار و اعطای مجوز در محیط خود را بشناسید. باید آن را بشناسید، با آن دست و پنجه نرم کنید و کسانی را که صاحب قدرت، اقتدار و نفوذ واقعی هستند شناسایی کنید. [و توجه داشته باشید که] این کار، ماهیتاً فرایندی است.