میخواهیم کمی درباره پدیدهای صحبت کنیم که در اصل، ریشه در حوزۀ مطالعۀ عادات طبیعی حیوانات دارد موسوم به «تقلید همسان». تقلید همسان چیست؟ موقعیتی است که در آن، شما صرفاً از مزایای شباهت به چیزی منتفع میشوید، بدون آنکه واقعاً مثل آن باشید. چیزی مثل استتار برای حفاظت از خود که در واقع، تقلید از چیزی است که نیستید.
در طبیعت، دو نوع مار وجود دارد. مار مرجانیِ شرقی که زهر کشندهای دارد و اگر کسی را نیش بزند، مرگش قطعی است و «یک مار دیگر» به نام اسکارلت کینگ که سمی نیست. هر دوی این مارها، روی پوست خود، خطوط قرمز و زرد و سیاه دارند. اگر این دو مار را ببینید، با خود میگویید: «اوه اوه. اصلاً نمیتوانم آنها را از هم تشخیص دهم. هر دو، سمی به نظر میآیند». در نتیجه، مار غیرسمی با استفاده از همسانی با مار سمی که چیزی شبیه به کپیبرداری است، همان ارزشِ بقا و ماندگاری را به دست میآورد که در واقع، از آنِ مارهای سمی است. «من مجبور نیستم نیش داشته باشم. مجبور نیستم سم داشته باشم. مجبور نیستم غدهای داشته باشم که زهر تولید کند، بلکه با شباهت به آن مار سمی، از مزایای مار سمیبودن بهرهمند میشوم».
جامعهشناسانِ سازمانها با استفاده از مفهوم همسانی، بر این اعتقادند که سازمانها برای بقا، به مشروعیت نیاز دارند. اما اگر بتوانند با شباهت به سازمانهای دیگری که کارکردی هستند مشروعیت کسب کنند، آنگاه میتوانند از مزایای همسانی با آنها بهرهمند شوند. در همه جای دنیا، نیروی پلیس وجود دارد. در بسیاری از کشورها، این نیرو شدیداً گرفتار فساد است. اما در همۀ آنها پلیس، یونیفورم میپوشد. پلیسها در همۀ کشورها تقریباً شبیه به یکدیگرند. حتی اگر هیچ کارکردی نداشته باشد، وجود نهاد پلیس و پوشیدن یونیفورم، به فرایندی که در واقع صرفاً به فرم توجه دارد و از کارکرد غافل است، مشروعیت میبخشد.