کشورهای بسیاری در جهان مانند کنیا و تانزانیا نسبتا جدید هستند. وقتی نخستین رهبر در این کشورها به قدرت میرسد، وضعیت معمول دقیقا شبیه وضعیتی است که نایره نگرانش بود. هویتها در سطح مادون ملی هستند و ساختار قدرت، قدرت استعماری، به ارث رسیده اساسا قدرتی که به رهبر میدهد در سطح ملی است.
نایره کاملا حق داشت نگران باشد چون تنش، ناهمخوانی بین ساختار هویت و ساختار قدرت وجود داشت.
در جهان این خیلی رایج است. درباره آن چکار میتوانید بکنید؟
واقعا کاملا بدیهی است که دو کار بتوانید بکنید. یکی همان کاری که نایره کرد و تلاش کنید ساختار هویتها را به سمت ساختار قدرت انتقال دهید.
شما هویت مشترکی ایجاد میکنید. برخی تکنیکهای مورد استفاده وی را توصیف کردم اما او بر مبارزه مشترک نیز تاکید کرد.
در مورد خاص وی، مبارزه مشترک باعث شد مردم از فقر بیرون بیایند. عبارت مشهوری که او استفاده کرد «در جایی که دیگران قدم میزنند ما باید بدویم.»
ما باید خودمان را به بقیه جلورفتهها برسانیم تا به آنها برسیم. احساس خیلی معقول، روایت خیلی خوب. چگونه هویت ساخته میشود تا با قدرت تصادم کند؟
چون این اتفاق هر جایی افتاد. ملتها واحدهای طبیعی نیستند. این ایده که ملتها یک نوع واحد طبیعی همگن قومی هستند افسانه روایتی قرن نوزدهمی است که رهبران به عنوان یکی از روشهای ساختن هویت مشترک استفاده کردند. اما روش اصلی که هویت مشترک ساخته میشود از طریق مبارزه مشترک بود و در بیشتر مکانها، مبارزه مشترک مبارزه نظامی بود.
آن کارزاری بینالمللی بود. کارزار بینالمللی، مبارزه علیه دشمن مشترک بود که هویت مشترک ساخت. روشن است که این روش افتضاح برای ساختن هویت مشترک است. اما در گذشته متداولترین روش بوده است. بیاییم بریتانیا را موجودیت در نظر بگیریم، چون این برنامه در بریتانیا ضبط میشود این کشور را مثال میآوریم. بریتانیا هویت اصلی بیشتر مردمی که در انگلستان زندگی میکنند نیست.
برای بیشتر مردم بریتانیا، هویتهای اصلی مدتی طولانی پیش از گرد هم آمدن بریتانیاییها تشکیل شده بود. هویتهای اصلی این مردم، انگلیسی، یا اسکاتلندی یا ولزی یا ایرلند شمالی است. بریتانیا ۳۰۰ سال پیش در ۱۷۰۷ ایجاد شد.
و کتاب مشهوری به نام «پدید آوردن ملت» داریم و گزارشی که در آن کتاب آمده است که چه چیزی واقعا هویت ملی مشترک بریتانیا را شکل میدهد آن چیز جنگ است جنگهای با فرانسه.
بنابراین کوششی مشترک که همانا جنگ بینالمللی باشد هویت مشترک میسازد. حتی پس از ۳۰۰ سال، آن ضعیفتر از هویتهای زیربنایی است. اگر نتوانید هویت مشترک بسازید و در برخی جوامع، شاید خیلی سخت باشد، بدیل آن چیست؟
ظاهرا بدیل آن حرکت دادن قدرت به پایین به سمت هویت است. کلمه فنی برای آن تمرکززدایی است. و در بسیاری جوامع، جوامع خیلی موفق، آن مسیر انتخاب شده است.
دو تا از ثروتمندترین کشورها در جهان، سه تا از آنها، سوئیس، بلژیک و کانادا هستند. همه سوئیسیها، بلژیکیها و کاناداییها صلح دارند، اما حس خیلی قوی هویت ملی ندارند.
و در هر مورد، راهحل انتخابی تمرکززدایی اساسی است. در سوئیس سه گروه زبانی وجود دارد.
آن گروههای زبانی خودمختاری خیلی زیادی دارند. همچنین قواعد بسیار دقیقی برای تقسیم کردن چیزهایی که باید ملی باشند وجود دارد. بنابراین در سطح ملی، مشاغلی هست که به هر کدام اختصاص یافته است. این شغل آلمانی زبان است، این شغل ایتالیایی زبان است این شغل فرانسوی زبان است.
بنابراین سوئیس، کشور خیلی موفق، هویت مادون ملی را با این فنون مدیریت کرده است یا با آن کنار آمده است.
بلژیک یکی از ثروتمندترین کشورها در اروپا، بسیار موفق است، اساسا دو هویت خیلی قوی فلاندرها، والوونها، گروههای زبانی متفاوت، دارد. قدرت به آن دو گروه تمرکززدایی شد، خیلی خیلی کم نیاز به همکاری بین گروهها است.
کانادا با دو گروه فرانسوی زبان و انگلیسی زبان همان وضعیت را دارد که قدرت خیلی غیرمتمرکز است به طوری که ایالت کبک خودمختاری خیلی زیادی دارد.
بنابراین هر سه کشور، خیلی ثروتمند، خیلی موفق، همگی آن مسیر را طی کردهاند. اگر یکی از این دو مسیر را طی نکنید پس با مشکل مواجه میشوید. به مشکلی برمیخورید که تبدیل قدرت به اقتدار دشوار میشود.
به این گزینههای سخت روی میز برمیگردید: سرکوب، درگیری علنی یا تئاتر بازی کردن.
- دوره آموزشی «از فقر به ثروت؛ فهم توسعۀ اقتصادی»
- مدرس: پل کولیر -دانشگاه آکسفورد
- برگردان به فارسی: مرکز توانمندسازی حاکمیت و جامعه جهاد دانشگاهی
- مترجم: جعفر خیرخواهان
- تدوینگر کلیپ: حسین خداپرست