نماد سایت مرکز توانمندسازی حاکمیت و جامعه

ماژول ۳ کلیپ ۱۰:  ناهمخوانی بین هویت و قدرت

هویت

در دو فصل نخست به قدرت توجه کردیم و اینک هویت را وارد بحث کردیم.

حال می‌خواهیم هر دو را با هم جمع کنیم. همه جوامع ساختار قدرت و ساختار هویت دارند. پس در اینجا برای ساده نگهداشتن مسائل، ساختاری متشکل از قدرت و نیز هویت داریم که در سه سطح ملی، فراملی و مادون ملی (خرده ملی) عمل می‌کند.

هر دو قدرت و هویت‌ها می‌توانند در هر جایی روی این طیف جای بگیرند. بیائید با مثال عملی امپراتوری روم شروع کنیم.

در آن زمان دور یکی از شگفت‌آورترین امپراتوری‌های مشهور جهان بود. قدرت در این امپراتوری کجا بود؟

خب هیچ تردیدی نداریم. قدرت در این امپراتوری اینجا در سطح فراملی بود. هویت کجا بود؟ هویت قطعا ملی نبود زیرا در زمان رومی‌ها، چند هزار سال پیش، چیزی به اسم ملت وجود نداشت. پس وقتی رومی‌ها نخستین بار یک قلمرو را اشغال می‌کردند هویت کجا بود؟ هویت در سطح مادون ملی بود.

ناهمخوانی خیلی بزرگ بین جایی که قدرت قرار داشت و جایی که هویت‌ها قرار داشتند وجود داشت و چنین وضعی مشکلاتی ایجاد می‌کرد. برای مثال، وقتی رومی‌ها وارد بریتانیا شدند چیزی به عنوان هویت بریتانیایی وجود خارجی نداشت.

آنجا فقط تعداد زیادی قبیله وجود داشت. حقیقتا رومی‌ها از این تکنیک تصرف سرزمین‌ها استفاده کردند که پشتیبانی یک یا دو قبیله از بریتانیایی‌ها را به دست آوردند، چون قبایل بریتانیایی بیش از اینکه از رومی‌ها متنفر باشند از همدیگر نفرت داشتند.

اما چالش بزرگی رومی‌ها ناهمخوانی خیلی زیاد بین قدرت و هویت بود. چون در چنین وضعی کسب اقتدار بسیار سخت می‌شود. زیرا قدرت را به اقتدار تبدیل کردن بسیار سخت می‌شود. قدرت می‌خواهد راه خود را برود و کار خود را بکند. قدرت به مردم می‌گوید چکار بکنید. گاهی اوقات تحکم قدرت به نفع مردم نیز است اما با این حال زور گفتن خیلی هم جالب نیست، اما برخی اوقات قدرت درصدد است مردم را به انجام کاری وادار کند که آنها‌ نمی‌خواهند انجام دهند. آنها یا از فرمان اطاعت می‌کنند یا‌ نمی‌کنند.

منظور ما از اقتدار اینست که بدون صرف تلاش زیاد، مردم اطاعت کردن را انتخاب می‌کنند. اطاعت کردن و گردن نهادن به دستورات نیمه خودکار می‌شود. اما وقتی قدرت و هویت واقعا خیلی متفاوت باشند، اطاعت و گردن نهادن دشوار است.

برای وادارکردن مردم به اطاعت سه انتخاب در عمل وجود دارد. اگر قدرت به اقتدار تبدیل‌ نمی‌شود در این باره چکار می‌توان کرد؟

خب، می‌توانید از زور استفاده کنید. این اسمش سرکوب است.

رومی‌ها در این یک مورد خیلی خوب عمل کردند. نمی‌خواهی طبق میل ما عمل کنی پس کشته خواهی شد. اما این روش بسیار پرهزینه است. برای سرکوب به نیروی نظامی زیادی نیاز است. برای مثال وقتی رومی‌ها وارد بریتانیا شدند آنها به راهپیمایی خود تا اسکاتلند ادامه دادند و آنجا بود که تصمیم گرفتند همه این برنامه‌های پیشروی، ارزش اقتصادی زیادی در آن سرزمین ندارد. ارزش اشغال کردن این سرزمین را ندارد. هزینه مجبور به اطاعت کردن ساکنان سرزمینی که اکنون اسکاتلند است خیلی بالا است. پس به جای سرکوب کردن دیوار ساختند.

اگر سعی در سرکوب مردم کنید یا آنها را مجبور به اطاعت کنید در حالی که قدرت سخت کافی نداشته باشید اتفاقی که می‌افتد واکنش منفی نشان دادن مردم است و سپس به درگیری آشکار می‌انجامد.

رومی‌ها تعداد زیادی از این موارد داشتند. آنها در برخی قلمروها تا جایی که می‌توانستند بسیار پیشروی کردند به طوری که دائم با شورش‌های مردمی مواجه بودند.

این راهبرد خیلی پرهزینه است. اطاعت مردم را به دست‌ نمی‌آورید در عین حال که مجبورید پول زیادی برای نظامیان خود خرج کنید. سرانجام به امکان سومی می‌رسیم که قدرت به اقتدار تبدیل‌ نمی‌شود، بنابراین بسیار سخت است که اطاعت را کسب کنید، سومین امکان اینکه کوتاه بیایید. قدرت به‌تدریج به صحنه نمایش تبدیل می‌شود.

هنوز دستورات را صادر می‌کنید اما واقعا انتظار ندارید آنها پیروی کنند. در حال اجرای نمایش هستید . . . درحال نقش بازی کردن هستید و گویی که مثلا دولت هستید اما شبیه بازیگر تئاتر روی صحنه هستید. هیچ کس به روی خود‌ نمی‌آورد و همه تجاهل می‌کنند. در این وضع اعمال قدرت واقعی نیست. این حکایت امپراتوری روم بود.

یک مثال مدرن از ناهمخوانی بزرگ بین قدرت و هویت مربوط به اتحادیه اروپا است. دوباره قدرت حالت فراملی دارد. اما هویت در اتحادیه اروپا کجاست؟

هویت در بیشتر مواقع در سطح ملی است. در انگلستان همه‌پرسی برگزار شد و اکثریت به علت وجود این تنش واقعا تصمیم گرفتند این اتحادیه را ترک کنند. هویت‌ها در اینجا مادون هستند و آنها دوست نداشتند قدرت بالا و در سطح فراملی باشد.

این شعار سر داده شد «کنترل را به خودمان برگردانید.» اما واقعا قدرت خیلی زیادی در بروکسل جمع نشده است. این ناهمخوانی مثالی از قدرت به مثابه اجرای تئاتر است. یک مثال خوب آن در هنگام بحران پناهندگان دیده شد. بروکسل بخشنامه‌هایی صادر کرد که ملت‌های اروپا را به پذیرش پناهندگان ملزم می‌کرد. آن بخشنامه‌ها در عمل در همه جا نادیده گرفته شد و بنابراین آن قدرت به مثابه اجرای تئاتر بود.