نماد سایت مرکز توانمندسازی حاکمیت و جامعه

ماژول ۳ کلیپ ۱: رفتار اجتماعی در نظریه اقتصادی

اقتصاد

موضوع بحث دو فصل پیش قدرت بود. اینکه چگونه فرایند سیاسی به جریان می‌افتد و حکومت متمرکز ایجاد می‌شود و اگر بخت با کشوری یار باشد به حکومت فراگیر می‌رسد. همچنین در عمل دیدیم برخی جوامع به هیچ‌کدام از ویژگی‌های متمرکز و فراگیر دست نیافتند، برخی به یکی از آن دو و برخی دیگر به هر دو دست یافتند. اکنون به موضوع کاملا متفاوت شرایط اجتماعی مساعد برای رشد توجه می‌کنیم.

شرایط اجتماعی یک قلمروی تا حدی لغزان و نامطمئن است. شرایط اجتماعی را نه به شکل آنچه درباره قدرت در بیرون و در جهان واقعی جریان دارد بلکه به شکل آنچه درون سر شما می‌گذرد ببینید. آدم‌ها چه ایده‌ها، باورها و سازه‌های ذهنی در سرشان دارند و چگونه در رفتارشان ظهور پیدا می‌کند. می‌خواهیم از سطح مفهومی شروع کنیم. ابتدا ببینیم علم اقتصاد چگونه به رفتار آدم‌ها نگاه می‌کند.

اقتصاد علم بسیار تقلیل‌گرایی است. بنابراین هرچه را در سر مردم می‌گذرد به طور کامل کنار گذاشته و فقط به چیزی به شدت ساده‌شده و ابتدایی توجه می‌کند. حیرت‌آور است که به نظر می‌رسد این چیز برای بسیاری اهداف کافی باشد، در عین حال که سر و ته آن کاملا زده شده است.

دو مولفه را در نظر می‌گیریم. یکی اینکه چه چیزی مردم را برمی‌انگیزد؟

 و دوم اینکه چگونه مردم درباره جهان می‌آموزند؟

در هر دو مورد علم اقتصاد فرض می‌کند رابطه مستقیم بین آنچه در سر من می‌گذرد و واقعیت عینی وجود دارد. بنابراین یک جهان عینی در بیرون داریم و آنچه که در سر من می‌گذرد و هیچ مانع و مزاحمی بین جهان عینی و سر من وجود ندارد.

حال ببینیم چه چیزی مرا تحریک می‌کند و برمی‌انگیزاند.

آنچه مرا برمی‌انگیزد اشیاء زندگی است. من تا جای ممکن خواهان داشتن چیزهای بیشتر و بیشتری هستم. آدم زیاده‌خواهی هستم. خواهان یک لیوان آب هستم.

چه چیزی از داشتن یک لیوان آب بهتر است؟ دو لیوان آب.

آیا ارزش دو لیوان آب برای من دو برابر یک لیوان آب است؟

خیر، چون بازده کاهنده وجود دارد.

اما من زیاده‌خواه هستم و تا جای ممکن لیوان‌های آب بیشتری می‌خواهم و این پایان قصه است.

پس فرض بنیادی علم اقتصاد مدرن اینست که مردم چیزهای زیادی می‌خواهند. یک هیجان انسانی و انگیزه انسانی به نام زیاده‌خواهی داریم.

سپس اندکی بحث را جلوتر ببریم، چگونه درباره واقعیت عینی می‌آموزم؟

پاسخ در علم اقتصاد خیلی سرراست است. از چشمانم استفاده می‌کنم و واقعیت عینی را مستقیم مشاهده می‌کنم. چگونه از مسائل جهان سردرمی‌آورم؟ با مشاهده مستقیم و انباشت تجربه. آن کودکی که چشمانش را باز می‌کند چیز خیلی زیادی‌ نمی‌بیند. زمانی که به سن و سال من برسد چیزهای عجیب زیادی دیده است و بنابراین چیزهای خیلی زیادی درک کرده است که جهان چگونه کار می‌کند. این همان نظریه است. اینک وقتی نوزاد نخستین بار چشمش را باز می‌کند همه جهان را یکباره درک‌ نمی‌کند. اینجا فرایند یادگیری داریم و در علم اقتصاد چنین چیزی را در نظر می‌گیریم. ما فرض‌ نمی‌کنیم نوزاد به محض باز کردن چشمانش هر چیزی را می‌داند، بلکه وی به‌تدریج از مشاهده و تجربه عینی چیزهایی یاد می‌گیرد و برخی اوقات چیزهای اشتباهی را درک خواهد کرد اما او از اشتباهات خود خواهد آموخت. با این فرایند تدریجی، پیش‌بینی ما از طرز کار جهان بهبود می‌یابد. این فرایند یادگیری درس‌آموز از هر آنچه دیده‌ایم، ازجمله توجه به اشتباهات‌مان را به‌روزرسانی بِیزین[۱] می‌نامند که بیان علمی برای آن است.

پس ما جهان را با اینها درک می‌کنیم. زیاده‌خواه بودن و دائم جهان را مستقیم مشاهده کردن و درک خود از طرز کار جهان را به‌روزرسانی کردن.

این نظریه برای بسیاری اهداف کفایت می‌کند. اینها ستون‌های اصلی تشکیل‌دهنده علم اقتصاد هستند. نظریه دانش، به‌روزرسانی بیزین از تجربه مشاهده مستقیم، و نظریه انگیزه، یا زیاده‌خواهی، که من چیزهای بیشتری می‌خواهم.

اما چنین نظریه‌ای محدودیت‌هایی دارد و در این فصل می‌خواهیم درباره محدودیت‌های آن کندوکاو کنیم.

  • دوره آموزشی «از فقر به ثروت؛ فهم توسعۀ اقتصادی»
  • مدرس: پل کولیر -دانشگاه آکسفورد
  • برگردان به فارسی: مرکز توانمندسازی حاکمیت و جامعه جهاد دانشگاهی
  • مترجم: جعفر خیرخواهان
  • تدوینگر کلیپ: حسین خداپرست

 

پانوشت: