ببینیم چگونه توانایی و تمایل به اعتراض کردن به توسعه اقتصادی یک جامعه، یعنی به درآمد سرانه بستگی دارد؟ در انتها باید گفت این یک پرسش تجربی است. در پژوهشی که من با دومینیک روهنر انجام دادیم می خواستیم ببینم الگوها چه چیزی را نشان دادند.
آنچه یافتیم به شرح زیر است. ابتدا از یکه سالاری[۱] شروع می کنیم. به هفت نوع متفاوت اعتراض نگاه کرده و آنها را با هم ترکیب می کنیم. بنابراین یک سنجه کلی از احتمال اعتراض در جامعه داریم و سپس آنها را در کنار درآمد سرانه ردیف می کنیم.
به این ترتیب رابطه بین همه یکه سالاری ها در جهان چیست؟ آن رابطه چیزی شبیه به این به نظر می رسد.
نمودار به ما می گوید که در سطوح بالاتر درآمد سرانه، یکه سالاری ها با ریسک بزرگتر اعتراض مواجهند. اگر وضع زندگی مردم بهتر شده باشد حفظ آرامش و کنترل اوضاع برای شخص یکه سالار سخت تر می شود. دلایل بسیاری می توان آورد که چرا چنین است. یک دلیل نسبتا آشکار اینست که وقتی وضع مالی مردم بهتر می شود آنها باسوادتر می شوند و تمام وقت خود را نگران این نخواهند بود که آیا وعده خوراک بعدی برای سیر کردن شکمشان خواهند داشت. درنتیجه آنها شروع به فکر کردن می کنند که این وضع قابل قبول نیست. چرا من هم نباید در قدرت شریک باشم؟ پس این وضعیت یکه سالاری است. اینک به حالتی برمی گردیم که در دموکراسی[۲] به نظر می رسد.
دموکراسی ها این گونه به نظر می رسند.
دو ویژگی وجود دارد. یک ویژگی رابطه با شیب منفی است. اینکه هر اندازه درآمد سرانه بالاتر می رود پس شانس اعتراض کمتر می شود. این هیچ جای تعجب ندارد چون کمتر چیزی وجود دارد که شما بخواهید به آن اعتراض کنید. اگر در سوئد زندگی می کنید و هر چیزی سرجایش است نیاز کمتری است به خیابان بریزید نسبت به یک دموکراسی خیلی فقیر.
این طور نیست؟ پس این واقعیت که شیب منفی است به نظر چندان جای تعجبی ندارد. اما چه چیزی اینجا شگفت آور به نظر می رسد. اینکه در سطوح پایین درآمد اعتراض بیشتری در یک دموکراسی نسبت به یکه سالاری وجود دارد.
اکنون، چرا باید اینگونه باشد؟ به نظر چیزی شبیه این باشد که دلیل برای اعتراض کردن وجود ندارد. یکه سالاری ها خیلی زیبا نیستند. دموکراسی باید جالبتر از آن باشد. اما یکه سالاری ها طیفی از فنون برای سرکوب اعتراض ها دارند که در دسترس دموکراسی ها نیست.
ابتدایی ترین و احتمالا کارامدترین شکل سرکوب، ریسک اعتراض به شکل پیشگیرانه بودن است.
مجازات پیشگیرانه
یعنی مجازات کردن مردم پیش از اینکه آنها دست به هیچ کاری زده باشند. این همان شیوه ای است که دیکتاتورها برای هزاران سال انجام داده اند. اگر بخواهیم از دیکتاتور اخیر مانند استالین مثال بیاوریم پلیس مخفی به من می گوید یکی از آدم های درون این اتاق علیه من توطئه چینی می کند اما ما هنوز نمی دانیم کدامیک است. شما به ما چند ماه وقت بدهید تا بررسی کنیم آن شخص کدامیک از اینها است. استالین در جواب چه گفته بود؟
او گفته بود «لازم نیست چند ماه وقت خود را تلف کنید همه آنها را به گولاگ بفرستید! کارتان عالی است!»
حتی در دموکراسی که خیلی دموکراتیک نیست آن نوع خشونت پیشگیرانه اصلا در فهرست حکومت قرار ندارد. دموکراسی ها تابع قیدهایی بر رفتار خود هستند که کاملا مناسب است و سرکوب کردن مردم را سخت تر می کند. شما نمی توانید علیه معترضان خیلی خشن باشید. شما قطعا نمی توانید به شخصی بگویید «تو هنوز هیچ کاری نکردی اما حدس می زنم احتمالش هست کاری بکنی!» استالین به هیچ وجه نخستین شخصی نبود که فهمید عمل پیشگیرانه بهترین راهبرد است.
نخستین تاریخدان که مطالبی از وی داریم هرودوت[۳] حدود ۴۰۰ سال پیش از میلاد زندگی می کرد. او داستان زیر را درباره دیکتاتور جوانی تعریف می کند که پدرش به تازگی درگذشته بود. او دیکتاتور تازه به قدرت رسیده ای است که بر جزیره کوچکی در یونان حکومت می کند. او خواهان پند و اندرز است. او می داند در جزیره همجوار دیکتاتور دیگر بسی سن و سالدارتر زندگی می کند. او کسی است که توانسته است ده ها سال در قدرت باقی بماند پس خواهان چند راهنمایی از وی است. بنابراین مشاور خود را به آن جزیره می فرستد تا با دیکتاتور پیر دیدار کند و به او بگوید «خواهش می کنم، من تازه کارم. پدرم تازه درگذشته است چه توصیههایی برای من دارید؟»
مشاور دیکتاتور جوان به کشورش برگشت و دیکتاتور از او پرسید: «چه چیزی از وی آموختی؟» مشاور می گوید «بی فایده بود، مطلقا بی فایده. او من را به کشتزاری برد و شروع به گپ زدن درباره این موضوع و آن موضوع کرد که هیچکدامش مورد علاقه ام نبود.» ما تمام روز فقط در گندمزاری قدم زدیم و تمام کاری که وی می کرد این بود که به محض دیدن یک ساقه بلند گندم بیدرنگ سرش را می زد. تمام کاری که او کرد گفتن حرفهای بی اهمیت و قطع کردن سر همه این خوشه های گندم بود.» مشاور مطلب را نگرفته بود اما دیکتاتور جوان گرفت. بله خشونت پیشگیرانه. سر بوته های قدکشیده را بزن، آدم هایی که احیانا در برابرت سر برمی آورند و باعث مشکل می شوند. تا دیر نشده آنها را سر ببر. بنابراین استالین از آن راهبرد استفاده کرد اما آن را اختراع نکرد. این شیوه عمری به درازای تاریخ دارد. در واقع فناوری برای سرکوب در دموکراسی ها ضعیف تر از یکه سالاری ها است و درنتیجه اعتراضات بیشتری به دست می آورید. سرانجام به سوئد می رسیم و آنجا اعتراض زیادی وجود ندارد. اما زمان طولانی نیاز است تا به سوئد برسیم. پس در چه سطی از درآمد ما به این نقطه تغییر وضعیت می رسیم؟
نقطه تغییر وضعیت
باید بگویم که این سرراست است، این چیزی نیست که روی سنگ حک شده باشد این صرفا چند تا رابطه تجربی است. آنها لزوما اصلا رابطه علی نیستند انها صرفا توصیف شرایطند.
آنچه ما یافتیم یک نقطه تغییر وضعیت حدود ۲۷۰۰ دلار به شکل سرانه است. پس زیر سرانه ۲۷۰۰ دلار دموکراسی ها تمایل دارند سطح بالاتر اعتراض نسبت به یکه سالاری ها داشته باشند.
در بالای آن، خلاف آن وجود دارد. در آنجا یکه سالاری ها هستند که به اعتراضات می رسند.
- دوره آموزشی «از فقر به ثروت؛ فهم توسعۀ اقتصادی»
- مدرس: پل کولیر-دانشگاه آکسفورد
- برگردان به فارسی: مرکز توانمندسازی حاکمیت و جامعه جهاد دانشگاهی
- مترجم: جعفر خیرخواهان
- تدوینگر کلیپ: حسین خداپرست
پانوشت: