نماد سایت مرکز توانمندسازی حاکمیت و جامعه

ماژول ۲ کلیپ ۲: مسیر فرعی به حکومت فراگیر

 

 

اینک با جزئیاتی بیشتر می‌خواهیم ببینیم چگونه از حکومت متمرکز در خدمت قلدرها و احتمالا ثروتمندان به حکومتی گذار می‌کنیم که در خدمت مردم عادی است. به دو مسیر کلی نگاه می‌کنیم که یکی فرعی و دیگری اصلی است.

مسیر فرعی را مسیری در نظر می‌گیریم که حاکم باید انتخاب کند. او می‌تواند به تولید اولویت دهد، او می‌تواند کاری کند که برای کل اقتصاد خوب باشد و اقتصاد شروع به رشد کند. یا او می‌تواند کاری کند که درآمد سایر مردم در جامعه به سمت او و فرادستان وی انتقال یابد. ما می‌خواهیم شما را در معرض این انتخاب قرار دهیم. پس بیایید خودتان را در آن جایگاه تصور کنید. شما حاکم هستید و اطرافتان پر از فرادستان، فرادستان حامی‌پرور[۱]، است.

دو مسیر برای چرب کردن سبیل فرادستان حامی‌پرور خود دارید. یک مسیر اینست که اجازه دهید کل اقتصاد رشد کند و از قِبل آن فرادستان نیز نفع ببرند، یا اینکه مستقیم پول سایر مردم را بگیرید و به جیب خود و فرادستان حامی خود بریزید. از کدام مسیر رفتن برای شما بهتر است؟ منظور از بهتر بودن در اینجا معنای اخلاقی آن نیست، منظور از بهتر بودن خیلی ساده اینست که کدام مسیر بیشتر به نفع شما است؟

بیاییم از دو جنبه به مساله نگاه کنیم. اول اینکه باید گفت هیچ پاسخ درست کلی برای تعیین بهترین کار به نفع رهبر، وجود ندارد. این یک انتخاب است و از جنبه عقلانی آن انتخاب به ویژگی‌های آن کشور بستگی خواهد داشت. یک جنبه از انتخاب جنبه امنیتی آن است. این آدم‌هایی که در مسند قدرت نشستند چقدر احساس امنیت می‌کنند؟

در فصل پیشین هنگام بررسی اینکه آیا رهبر یا حکومت نظام مالیاتی ایجاد می‌کند یا خیر، این همان نکته‌ای بود که از تیم بزلی آوردیم. رهبر از یک سو می‌تواند کاملا خاطرجمع باشد که صندلی قدرتش قرص و محکم است. یا از سوی دیگر صندلی خیلی متزلزلی داشته باشد و هر آن احساس سقوط بکند.

جنبه دیگر به اندازه فرادستان وی مربوط می‌شود. تعداد آدم‌های درون خیمه که با وی همداستان هستند، یعنی دستان درازشده به سوی وی که می‌خواهند چشم و دلشان را سیر کند، نسبت به اندازه بقیه جامعه چقدر است.

در یک حالت حدی، تنها دهان باز که باید سیر شود دهان خود رهبر است. در حالت حدی دیگر، تعداد فرادستان واقعا خیلی زیاد است، این فرادستان کاملا گسترده هستند.

دوباره به انتخاب پیش روی رهبر برمی‌گردیم. آیا من که رهبر هستم بهتر است به دنبال رشد اقتصادی باشم؟ یا بهتر است از رفتار غارتگری طرفداری کنم که منافع را از سایرین به فرادستان انتقال می‌دهد؟

اگر حواستان باشد ما داریم به یک رابطه می‌رسیم، چیزی شبیه این که گاهی اوقات معقول و منطقی است طرفدار رشد باشم و گاهی اوقات معقول و منطقی است طرفدار بازتوزیع باشم. توجه دارید منظور ما از بازتوزیع، بازتوزیع به نفع فرادستان است. این بازتوزیع با حکومت رفاه اشتباه نشود چون کاملا مخالف آن است.

یک رهبر چه زمان خواهان طرفداری از رشد خواهد بود؟ برای اینکه رشد عاید شود و به ثمر نشیند مدتی زمان می‌برد پس هر اندازه رهبر از استحکام جایگاه قدرت خود مطمئن‌تر باشد منطقی‌تر خواهد بود که طرفدار رشد باشد و به دنبال رشد برود. پس در ازای اندازه معینی از فرادستان، هر اندازه رهبر نسبت به جایگاه قدرت خود خاطرجمع‌تر باشد، احتمال بیشتری دارد که بگوید رشد اقتصادی بهترین انتخاب است.

به طور مشابه، به ازای هر سطحی از امنیت که رهبر به دست آورده است، هر اندازه تعداد فرادستان نسبت به کل جمعیت بیشتر باشد، برای رهبر دشوارتر می‌شود که بخواهد به اموال دیگران چنگ بیندازد تا خواسته‌ها و توقعات فرادستان را اجابت کند. انتخاب بهتر در معنای معقول و منطقی آن در اینجا به دنبال رشد رفتن است.

فرادستانی که احساس امنیت بیشتری می‌کنند و تا حد زیادی بزرگ باشند طرفدار رشد خواهند بود.

فرادستانی که احساس خطر و ناامنی می‌کنند و تا حد زیادی اندک شمار هستند به دنبال سیاست‌های بازتوزیعی راه می‌افتند.

اثرات چنین تصمیمی بر کل اقتصاد خیلی زیاد خواهد بود. چون دنبال رشد رفتن به نفع هرکس است پس به نفع مردم عادی خواهد بود. اما بازتوزیع به نفع فرادستان و به زیان هرکس دیگری است.

به یاد داشته باشید که در این مورد خاص، رهبر به این دلیل که رشد به هرکس نفع می‌رساند دنبال رشد نمی‌رود. نفع بردن همگان یک پیامد ناخواسته و قصدنشده آن انتخاب است. انتخابی که به همه نفع می‌رساند. پس در عمل، این حکومت، حکومت منافع عام می‌شود در عین حال که دموکراسی نیست.

این حکومت فراگیر عجم اوغلو و رابینسون نیست. این مسیر فرعی است جایی که فرادستان به دلایل خاص خودشان، به عنوان فرادستان در مسند قدرت مدتی دراز جاخوش کردند اما تصمیم می‌گیرند سیاست‌هایی را برگزینند که اتفاقا به هرکسی نفع می‌رساند.

فرادستان آن سیاست‌ها را انتخاب می‌کنند تا به خودشان نفع برسانند اما اتفاقا هرکس دیگری هم منتفع می‌شود. پس این مسیر فرعی است.

اینک به مسیر اصلی می‌رسیم که تکاپو و مبارزه قهرمانانه در اینجا است، آن تکاپوی مدنظر عجم اوغلو و رابینسون که مردم عادی از طریق فشار، راه خود را به سوی قدرت سیاسی باز می‌کنند.

مسیر اصلی: فشار از پایین برای تقسیم قدرت

با راه فرعی شروع کنیم که درون آن، واقعا دو مسیر متفاوت با بروندادی یکسان وجود دارد. یک مسیر همانی است که شما از آن کاملا آگاه هستید، برای فرادستان عقلایی است راهبردهایی را انتخاب کنند که به هرکس نفع می‌رساند چون فرادستان هم احساس امنیت می‌کنند و هم تعدادشان تقریبا زیاد است. در ادامه خواهیم دید چرا معقول و منطقی است به دنبال راهبردهایی برویم که به هرکس نفع می‌رساند.

مسیر دوم نفع رساندن به هرکس، در عین حال که فرادستان قدرت را تقسیم نمی کنند، اما چیزهایی انتخاب می‌کنند که اتفاقا به هرکس کمک می‌کند، به ساختار هویت بستگی دارد. در برخی حکومت‌ها هویت ملتی بسیار قوی مشترکی وجود ندارد.

هویت‌های خرده-ملی بسیار قوی وجود دارد (ادیان متفاوت، گروه‌های قومی متفاوت). در فصل بعدی هنگام بحث روایت‌ها و فرهنگ شبکه‌ها، این موضوع را مبسوط‌تر کندوکاو می‌کنیم.

 

پانوشت: