در مسیر این زنجیر بیشتر گام برمیداریم و اینک به مرحله برپاساختن حاکمیت قانون رسیدیم تا قراردادها ضمانت اجراییدار شوند و زیرساخت برای تسهیل تجارت بسازیم. و چرا احتمال میرود این اتفاقها در جاهای دیگر نیفتد؟
چرا احتمال دارد حکومت هرگز در نقش تنفیذکننده قرارداد و سرمایهگذار در زیرساختها ظاهر نشود؟
بستگی به این دارد که فرصتهای زیربنایی برای تجارت چیستند. شیوهای که داستان را تعریف کردیم به این شکل بود که یک منطقه کوهستانی شیبدار تولیدکننده سیب و یک دره تولید گندم داریم و فرصت فایده بردن فراوان برای هرکس که میخواست هر دو گندم و سیب مصرف کند و بنابراین میزان زیادی منافع برای تجارت وجود داشت. اینکه آیا مجموعه فرصتهایی، در ابتداییترین سطح، وجود دارد یا خیر به درجه تنوع زیستبومها بستگی دارد. آیا در یک منطقه فقط سیب به عمل میآید و در منطقه دیگر فقط گندم کشت میشود یا اینکه هرجایی کمابیش شبیه هم است؟
جیمز فنسک تاریخدان اقتصادی در دانشگاه اکسفورد واقعا تصمیم گرفت با این شیوه به قاره آفریقا نگاه کند. او در سراسر افریقا تنوع زیادی مشاهده کرد. برخی قلمروها تنوع زیستبومی زیادی ندارند اما در سایر قلمروها این تنوع خیلی زیاد است. آنگاه او به این فکر افتاد که آیا چنین وضعیتی بر اندازه حکومتهای پیشااستعماری که در افریقا شکل گرفته بود تاثیری گذاشت. آنچه وی توانست نشان دهد این بود که هر چقدر تنوع زیستبومی بیشتر بود فرصتهای بیشتری برای تجارت وجود داشت و اندازه حکومت بزرگتر بود تا بتواند این قلمروهای متفاوت را زیر پوشش داشته باشد و کمک کند تا تجارت بین قلمروها به جریان بیفتد. پس این واقعیت آشکار شد که در آن قلمروهایی حکومتها بزرگتر شدند که میتوانستند از این تنوع زیستبومی به نفع خود استفاده کنند. اما در سایر قلمروها که زیستبوم تقریبا در همه جا یکسان بود تشکیل حکومت یکپارچه خیلی ارزش و فایدهای نداشت. نتیجه اینکه حکومتها کوچکتر بودند.
اینک میخواهیم به عوامل بیرونی نگاهی بکنیم. حالتی که حکومتها شکل میگیرند اما نه از طریق به کار افتادن فرایند طبیعی صرفههای مقیاس خشونت تا آن حد که منافعش ته بکشد. حکومتها امکان شکلگیری دارند شبیه چیزی که با چتر فرود میآید. مثل اینکه مریخیها پا به زمین گذارند و بگویند «خب، اینک زمین را در کنترل خودمان داریم. این یک قلمرو است، این یک حکومت است.» خوشبختانه مریخیها نیامدند و چنین کاری نکردند اما چیزی معادل با آن در بسیاری جاهای زمین رخ داد که نامش استعمارگری بود. بزرگترین امپراتوری روی زمین امپراتوری مغول بود. مغولها صرفا در فناوری نظامی برتری داشتند که قلمرو گستردهای را زیر پوشش گرفتند و نظم خود را در سرتاسر آن قلمرو تحمیل کردند. مدتی بعد آن مکانها را ترک کردند و ساختارهای نظم را برجای گذاشتند. پیشتر به یک نمونه از این نظمها نگاه کردیم، رومیهایی که قلمروی گستردهای در کل اروپا داشتند و سپس در مورد خاص بریتانیا، آنها یک شبه گفتند خدانگهدارتان و شما را به خودتان میسپاریم و آنجا را ترک کردند. اکنون در مورد بریتانیا، آن نظمی که آنها برجا گذاشتند، آن موجودیت سیاسی، به نام بریتانیای رومی، کاملاً از هم پاشید چون هیچ حالت طبیعی و ارتباط اندامواری در زیر آن وجود نداشت، موجودیتی بومی که قادر به کنترل آن قلمرو باشد.
در آفریقا همین اتفاق افتاد. مریخیهایی که آمدند، بریتانیاییها، فرانسویها، آلمانیها، پرتغالیها بودند و آنها این قلمروها را ایجاد کردند که حکومت نامیدند جایی که خشونت از بیرون تحمیل شده بود. این خشونت نظامیافته نبود بلکه وارداتی بود. و سپس با شروع جنبشهای استقلالخواهی، خداحافظ گفتند و آنجا را ترک کردند. آنچه آنها برجای گذاشتند حکومتهایی با مرزهای دلبخواهی، کاملا بیارتباط با هر گونه فرایند نظامیافته بومی بود. مشخص نبود آیا حکومتهای تازه توانایی کنترل این قلمرو را دارند یا خیر. نتیجه این شد که گاهی اوقات آنچه برجا گذاشتند قلمروهایی کاملاً بیثبات بود.
- دوره آموزشی «از فقر به ثروت؛ فهم توسعۀ اقتصادی»
- مدرس: پل کولیر -دانشگاه آکسفورد
- برگردان به فارسی: مرکز توانمندسازی حاکمیت و جامعه جهاد دانشگاهی
- مترجم: جعفر خیرخواهان
- تدوینگر کلیپ: حسین خداپرست