به عقب بازمیگردیم و دقیقا از آغاز زنجیر شروع میکنیم. اگر یادتان باشد چهار کشاورز با ویژگیهای متفاوت مولد، نامولد و قوی و ضعیف بودن داشتیم.
همچنین به یاد دارید گام کلیدی در این داستان اینگونه برداشته شد که فرد قوی اگرچه نامولد است اما آدم احمقی نیست و نقشه میکشد تا با تهدید کردن فرد ضعیف مولد از او اخاذی کند. در داستانی که گفته شد ضعیف مولد حاضر به باج دادن میشود.
چرا ممکن است باج ندهد؟ چرا احتمال دارد کار دیگری کند؟ شاید کشاورز ضعیف مولد، انتخاب دیگری هم داشته باشد. خودتان را جای آن کشاورز ضعیف مولد بگذارید. چه کار دیگری به غیر از پرداخت کامل آن باج میتوانستید بکنید؟ خب گلاویز شدن با وی ایده خیلی خوبی به نظر نمیرسد چون او قلچماقتر از شما است. چه کار دیگری هست که بتوانید بکنید؟
چگونه از خشونت جلوگیری کنیم؟ کشاورز ضعیف مولد میتوانست بگریزد و به جای دیگری برود.
قلدر روستا تهدید کرده است فردا برخواهد گشت و در صورتی که ببیند کیسههایش پر از گندم نیست لت و پارتان خواهد کرد. شما چه کار دیگری میتوانید بکنید؟
میتوانید از آنجا بگریزید. مادامی که جایی دیگر برای فرار کردن باشد. ما به طور ضمنی فرض کردیم جایی برای فرار کردن نیست. این وضع برای کشاورزان اغلب درست است. زمین خالی نیست و در همه جا ساکن شدند.
اینطور نیست که به راحتی از کشتزار خود دست بکشید و خیلی ساده به جای دیگری بروید و کشتزار جدیدی پیدا کنید. در یک جامعه شکارچی-خوشهچین قطعا این فرض درست نیست. اگر شکارچی خوراکجوی قوی بخواهد شکارچی خوراکجوی ضعیف را تهدید کند فرد ضعیف بیدرنگ میتواند به جای دیگری برود.
به همین دلیل در جاهایی مانند استرالیا، بومیهای آنجا هرگز حکومتهای توسعه یافته نداشتند که میتوانید بفهمید چرا. چون قوی نامولد هرگز قادر به ایجاد نظام باجگیری چشمگیری نبود. ضعیف نامولد بیدرنگ میتوانست بگریزد و به جای دیگری برود. اکنون به گام دوم میرسیم. گام دوم مربوط به صرفههای مقیاس در خشونت است. کاملا روشن است که ارتش ده نفره معمولا ارتش سه نفره را شکست میدهد به طوری که این فرض کاملا مستحکم به نظر میرسد. اما صرفههای مقیاس در خشونت شاید خودشان خیلی سریع ته کشیده و تمام شوند. دلیل آن هم به ضرورت سیر کردن شکم ارتشهای بزرگ مربوط میشود.
بنابراین با وجود ارتش بزرگ میتوان یک قلمرو را کنترل کرد اما آن قلمرو باید به حد کافی ثروتمند باشد تا غذای کافی برای سیر کردن شکم ارتش نامولد تولید کند.
برخی قلمروها به طور طبیعی مولد هستند و قادر به انجام این کار هستند. سایر مناطق به طور طبیعی بسیار کمتر مولد هستند. علت آن خِست طبیعت و اندک بودن بارندگی است یا زمین حاصلخیز نیست. درنتیجه خیلی زود صرفههای مقیاس یک ارتش به سقف واقعیتهای چگونه سیر کردن شکمشان برخورد میکند. ایده خوبی نیست ارتش بزرگی داشته باشید درحالیکه از گرسنگی رو به مرگ باشند. یک مثال عملی برایتان میآوریم. رومیها در بکارگیری صرفههای مقیاس خشونت مهارتی در حد کمال داشتند. آنها به مدت صدها سال در اروپا شکستناپذیر دیده میشدند. بنابراین میتوانستند هر قلمرویی را که دوست داشتند اشغال کنند.
آنها از عرض کانال انگلیس عبور کرده به بریتانیا رفتند و بیشتر آن خطه را اشغال کردند و مسیر خود را به شمال جزیره ادامه دادند. هر چه به سمت شمال جلوتر بروید، زمین معمولاً حاصلخیزی خود را از دست میدهد. هوا سردتر، زمین کمبهرهورتر و کوهستانی میشود. زمانی که آنها به اسکاتلند خصوصاً ارتفاعات انگلستان رسیدند، شروع به وحشیگری کردند، کشت و کشتار راه انداختند و مردم را ناقصالعضو میکردند.
آنها که به همه ثابت کرده بودند آدمهای خشن و سرسختی هستند، و هر کس را اراده کنند میتوانند بکشند، به جایی رسیدند که تصمیم گرفتند بهتر است خود را در اسکاتلند به دردسر نیندازند. به جای حضور دایمی در آنجا، بهصرفهتر دیدند دیواری بلند بنا کنند. دیوار هادریان[۱] را ساختند و با خود گفتند هر اتفاقی در شمال این دیوار بیفتد به ما ربطی ندارد چون این قلمرو ارزش زیر سلطه بردن ندارد.
هزینه تجهیز ارتش برای کنترل این قلمرو به مراتب بیشتر از عایدی از آنجا بود. این یک شاهد عملی از محدودیت بکارگیری صرفههای مقیاس خشونت است چون با بهرهوری پایین زمین کشاورزی برخورد کرد. مکانهای زیادی مشابه آن پیدا میشود. برای مثال در آفریقای پیشااستعماری، خبری از پیدایش حکومتهای بزرگ نبود که علت اصلی آن شاید با همین مساله تبیین شود.
- دوره آموزشی «از فقر به ثروت؛ فهم توسعۀ اقتصادی»
- مدرس: پل کولیر -دانشگاه آکسفورد
- برگردان به فارسی: مرکز توانمندسازی حاکمیت و جامعه جهاد دانشگاهی
- مترجم: جعفر خیرخواهان
- تدوینگر کلیپ: حسین خداپرست
پانوشت:
- [۱]Hadrian’s Wall دیوار دفاعی که رومیها در عرض شمال انگلستان ساختند. از اسلوای فیرث تا روید تاین. در سال ۱۲۲ میلادی