تاثیر شفافیت بر امداد و حمایت‌های اجتماعی


اینکه در زلزله و سیل مردم برای کمک می‌آیند نشان‌دهنده‌ی ضعف سیستم امدادی است. اگر توجه کرده باشید حتی در بسیاری از حوادث طبیعی بیمه‌ها نقشی ندارند و این کمر نظام بیمه‌ای را می‌شکند. متاسفانه در کشور ما غرور بی‌جایی هم وجود دارد که از کمک کشورهای دیگر استفاده نمی‌شود؛ در صورتی که این یک مسئله‌ی جهانی است؛ همه از این کمک‌ها استفاده می‌کنند و ما نیز باید استفاده کنیم. ما از این جهت شفاف نیستیم؛ بدین معنا که نمی‌گوییم چه امکاناتی داریم و در مقابلش کمبودهایمان چیست. مسئله‌ی دیگر این است که اگر ما در هر حادثه‌ای شفاف باشیم، مشخص می‌شود که مدیریت چندگانه داریم.

تاریخ انتشار : ۱۷ شهریور ۹۸

از نظر شما مبحث شفافیت چه نسبتی با سیاست‌گذاری اجتماعی دارد؟

بهتر است این موضوع را از اول تشریح کنیم. ماهیت نظام رفاهی یا سیاست‌گذاری اجتماعی به‌گونه‌ای است که می‌خواهد بین نیروی کار و سرمایه ایجاد توازن کند. این مسئله در اوایل قرن بیستم یا بعد از جنگ جهانی دوم مطرح شد و ناشی از اندیشه‌های مارکس مبنی بر پیش‌بینی آینده‌ی نظام سرمایه‌داری بود. سیاست‌گذاران بورژوازی به این نتیجه رسیده بودند که نباید بین سرمایه و نیروی کار شکاف ایجاد شود و راه آن، گرفتن مالیات‌هایی از بورژوازی بود تا در زمان‌های رکود به بی‌کارها و کسانی که محتاج هستند داده شود.

البته قبل از شکل‌گیری دولت رفاه، انجمن‌هایی که بیشتر از طبقه‌ی متوسط بودند، به فقرا کمک می‌کردند. اگر در ایران هم نگاه کنید، بیشتر طبقات متوسط مذهبی این کار را انجام می‌دادند. از آنجایی که سازوکار دولت رفاه مالیات است و باید به بیکارها داده شود یا به مسائل بهداشتی-آموزشی تعلق بگیرد، به این کمک‌ها هزینه‌های دولتی گفته می‌شود.

مسئله‌ی شفافیت از اینجا شکل می‌گیرد که مالیات دهندگان می‌خواهند بدانند که پولشان در کجا خرج می‌شود و اساساً چرا این مالیات را پرداخت می‌کنند. دولت‌ها بخشی از سود مالیات‌ها را تخصیص مجدد می‌دهند و این تخصیص مجدد که بیشتر شامل مسائل رفاهی است، باید به‌طور شفاف انجام شود؛ در غیر این صورت، ممکن است، مشکلاتی در سازوکار مالیات رخ دهد.

مسئله‌ی شفافیت از اینجا شکل می‌گیرد که مالیات دهندگان می‌خواهند بدانند که پولشان در کجا خرج می‌شود و اساساً چرا این مالیات را پرداخت می‌کنند.

یکی از دلایل فرارهای مالیاتی این است که مسئله برای مالیات‌دهندگان روشن نیست. مالیات انواع مختلفی مانند مالیات بر شرکت‌ها، مالیات بر ارث و مالیات مستقیم دارد؛ اما عمدتاً برای اینکه جامعه عادل باشد، باید از کسانی که پول دارند بگیرند و به کسانی که ندارند بدهند. مالیات‌دهندگان این کار را برای به‌وجودآمدن یک انسجام اجتماعی انجام می‌دهند. در این شرایط، اگر دولت نسبت به پرداخت‌های خودش که تخصیص مجدد یا توزیع مجدد درآمد نام دارد شفاف نباشد، این فرایند به‌هم می‌خورد.

دولت‌ها یا رفاهی هستند یا دفاعی؛ یعنی بخشی از مالیاتی که می‌گیرند به بودجه‌ی رفاه اختصاص داده می‌شود و بخشی دیگر به بودجه‌ی دفاع. در واقع دولت‌ها مالیات رفاه را برای تضمین امنیت داخلی یا تامین اجتماعی و مالیات دفاع را برای تضمین امنیت خارجی می‌گیرند.

گروه متمول سعی می‌کنند که مالیات را پرداخت نکنند. زمانی که شفافیت وجود نداشته باشد، هدف اصلی رفاه که به‌وجودآوردن انسجام اجتماعی و کاهش نابرابری‌ست نیز محقق نمی‌شود. هزینه‌های دولت برای خودش نیست؛ مگر در دولت‌های نفتی که مالیات از گروه‌های پردرآمد گرفته نمی‌شود و در مقابل، دولت هم به هیچ‌کس پاسخ‌گو نیست؛ پاسخ‌گویی برابر شفافیت معنا دارد.

به‌نظر شما چه سیاست‌گذاری‌هایی در دولت رفاه باعث شفافیت می‌شود؟

قدم اول این است که دولت باید به‌عنوان یک اصل اساسی، نسبت به هر هزینه‌ای پاسخ‌گو باشد و سطحی از هزینه‌ها را برای پروژه‌ها در نظر بگیرد. به‌طور مثال، سطح هزینه و پروژه در امریکا ۲۰۰۰۰ دلار و در انگلستان ۵۰۰۰۰ پوند است؛ هزینه‌ها و پروژه‌های بالای این سطح باید شفاف باشند و ضمن اینکه همه‌ی جزئیاتشان مشخص است، همه بتوانند درباره‌ی آن‌ها نظر دهند.

زمانی که به زیرنظام‌های رفاهی توجه کنید، نقش شفافیت خودش را به‌گونه‌ای دیگر نشان می‌دهد. ما همواره در برابر نظام رفاهی با دو ویژگی اصلی روبه‌رو هستیم که اولی بروکراتیک‌بودن و بعد پاسخگو بودن است.

شما هرچقدر سازمان امدادی درست کنید، باز هم به نیرو و سازمان‌های مختلف برای پیش‌گیری، کنترل، ارزیابی و تعرفه‌گذاری در حوزه‌ی بهداشت، آموزش و تامین اجتماعی نیاز دارید. هرچقدر که رفاه گسترده‌تر شود، سازمان‌های رفاهی نیز گسترده‌تر می‌شوند. در اینجا باید مشخص شود که ما برای نشان‌دادن شفافیت در سازمان به چه نوعی از پاسخ‌گویی احتیاج داریم.

از طرفی دیگر از آنجایی که رفاه در بهداشت، آموزش، تامین اجتماعی و مددکاری همواره با متخصصان سروکار دارد، ما با سازمان‌هایی حرفه‌ای روبه‌رو هستیم و نیروی متخصص نیز نوع پاسخ‌گویی و شفافیتش متفاوت است که ما آن را «اخلاق حرفه‌ای» نام‌گذاری می‌کنیم.

درمورد رشد مقالات تقلبی نیز یادآور شده بودم که دلیلش پایین‌بودن اخلاق حرفه‌ای در میان متخصصان دانشگاهی است. زمانی که می‌بینید در وزارت بهداشت شفافیت وجود ندارد، معنایش این است که وزارت بهداشت درمورد سیاست‌های درمانی‌اش در برابر بیماران و خانواده‌ها پاسخ‌گو نیست؛ به‌عنوان مثال درباره‌ی میزان بیماری‌ها و خطرات سلامت و بهداشت هیچ‌گونه اطلاع‌رسانی و تحقیقی نمی‌کند.

در اینجا لازم است دو نوع پاسخ‌گویی برای شفافیت وجود داشته باشد؛ یک پاسخ‌گویی برای حرفه‌ای‌ها است که معنایش وجود اخلاق حرفه‌ای است و پاسخ‌گویی در سازمان‌های اداری که پاسخ‌گویی سلسله‌مراتبی نام دارد؛ نوع دیگر، پاسخ‌گویی دولت به مجلس با عنوان پاسخ‌گویی دموکراتیک است که در سازمان‌های سیاسی صورت می‌گیرد. هر دو نوع نام‌برده در شفافیت نظام رفاهی نقش دارند.

مصداق‌های شفافیت در دولت‌های رفاهی جهان از گذشته تاکنون چگونه بوده است؟

مهم‌ترین مصداق آن در وهله‌ی اول، پاسخ‌گویی احزاب است. احزاب بر اساس قول و وعده‌هایی که می‌دادند انتخاب می‌شدند و رسانه‌ها نیز بر افکار عمومی تاثیر می‌گذاشتند. البته در جوامع مختلف تفاوت وجود دارد. در ایتالیا هم احزاب و هم مردم در شفافیت نقش دارند؛ کنترل پای‌بندی به تعهدات را هم نمایندگان مجلس و هم خانواده‌ها بر عهده می‌گیرند؛ چون رای‌دهندگان این‌گونه نیستند که فقط رای بدهند و تا رای‌گیری بعدی هیچ مشارکتی نداشته باشند؛ بلکه انجمن‌ها و رسانه‌ها وجود دارند. این شیوه‌ی بسیار خوبی است که اگر افراد نسبت به وعده‌هایشان شفاف و پاسخ‌گو نباشند، مردم در انتخابات بعدی به آن‌ها رای نمی‌دهند.

همان‌طور که می‌دانید در مباحث تامین اجتماعی سه مرحله‌ی بیمه‌ای، حمایتی و امدادی وجود دارد؛ با توجه به حوادث اخیری که در ایران اتفاق افتاد، شفافیت از سطح سیاست‌گذاری تا کنشگری چه تاثیری بر مبحث امداد اجتماعی دارد؟

همان‌طور که اشاره کردید، نظام رفاهی سه مولفه‌ی اصلیِ بیمه‌ای، حمایتی و امدادی دارد. برنامه‌هایی که به‌طور اصولی باید انجام شوند این است که در مواقع امدادی باید تمام اقدامات انجام شود. اقدامات باید با هدف رسیدن فرد از موقعیت اضطراری به موقعیت حمایتی انجام شوند و سپس با سیاست‌های توانمندسازی فرد وارد بازار کار شود. این مراحل در ایران طی نمی‌شوند یا به‌خوبی انجام نمی‌شوند و یا فرایند کندی دارند. نظارت بر این مراحل نیز نظارت درستی نیست. بر همین اساس است که شفافیت به‌وجود نمی‌آید و شما نمی‌دانید که چه اقداماتی در سیل اخیر انجام می‌شود.

در کرمانشاه نیز به‌علت پاسخ‌گونبودن نهادها این شفافیت وجود نداشت. یکی از دلایل دیگر عدم‌شفافیت، نوع نظارت دوگانه‌ی حاکم بر این فضا است. بخشی از نظارت تحت‌نظر حاکمیت رهبری است و بخش دیگر در دست دولت است و این دوگانگی در مدیریت باعث عدم‌شفافیت می‌شود.

به‌نظر من لازم است که عملکرد دولت و نهادها موردسنجش قرار گیرد و هم‌پوشانی آن‌ها مشخص شود. وجود هم‌پوشانی‌ها خودش نشانه‌ی نبود شفافیت است؛ چراکه اگر شفافیت وجود داشته باشد، بلافاصله جلوی کارهایی که با یکدیگر هم‌پوشانی دارند گرفته می‌شود. به‌عنوان مثال در توزیع امکانات، برخی چند بسته دریافت می‌کنند و در مقابل عده‌ای بسته‌ای دریافت نمی‌کنند. بسیاری از افراد و حتی سازمان‌های حمایتی برای گرفتن مشروعیت از افراد، وعده‌ها، مزایا و منافع مختلفی را به آن‌ها پرداخت می‌کنند؛ حتی چندی پیش رئیس کمیته‌ی امداد دستور داد که بسته‌های حمایتی را نزدیک انتخابات پخش نکنند؛ این خود نشان‌دهنده‌ی انجام این کار در گذشته توسط برخی کمیته‌ها است. در نهایت می‌خواهم بگویم که این دوگانگی موجود در نظارت و مدیریت باعث عدم شفافیت می‌شود.

بخشی مهمی از شفافیت، اطمینان مردم به نهادهای امدادی و کمک به آن‌ها است. بخش مهمی از تاثیر شفافیت نیز بهبود فرایندها و عملکردهای دستگاه‌های امدادی است. نقش شفافیت را در این بین چگونه ارزیابی می‌کنید؟

به‌واسطه‌ی دوگانگی موجود و عدم‌تخصص در مدیریت بحران، برنامه‌های امدادرسانی در بیشتر موارد به‌طور مناسب و با کارایی بالا انجام نمی‌شوند. زلزله‌ی بم، رودبار و کرمانشاه، نمونه‌هایی جهت اثبات صحت این مسئله هستند. این دوگانگی میان دولت و حاکمیت وجود دارد. دستگاه‌های دولتی به‌جای اینکه کمک‌های خودشان را به افراد دهند تا هرچه زودتر از پیامدهای حادثه کاسته شود، کمک‌های امدادی را به کنش‌های پوپولیستی تبدیل می‌کنند؛ در صورتی که وظیفه‌ی اصلی دولت یا حاکمیت این است که به‌طور منسجم این کمک‌ها را انجام دهد و بعد از آن گزارشش را نیز منتشر کند تا بقیه بتوانند عملکردش را ارزیابی کنند. این کار به‌معنای شفافیت در نتایج است.

وجود سلبریتی‌هایی که در زلزله و سیل امدادرسانی می‌کنند بیانگر این است که دولت به‌خوبی وظیفه‌اش را انجام نداده است. در این شرایط علی‌رغم اینکه مردم هم برای کمک می‌آیند، برنامه‌های امدادرسانی به‌گونه‌ای که افراد را به یک سیستم امدادرسانی حمایتی متصل کرده و سپس آن را به‌سمت سیستم بیمه‌ای برای شکل‌گیری زندگی معمولی آن‌ها ببرد رخ نمی‌دهند. همه‌ی این مسائل ناشی از عدم‌شفافیت است.

بخش بزرگی از خلأهای حیطه‌های اجتماعی توسط نهادهای مدنی و سازمان‌های غیرمدنی پر می‌شوند؛ شفاف‌بودن این سازمان‌ها چه تاثیری در بهبود فرایند امدادهای اجتماعی دارد؟

یکی از دلایلی که دولت مانع شکل‌گیری NGO می‌شود این است که تفاهمی میان آن‌ها وجود ندارد؛ تفاهم به این معنا که هر دو طرف نگرش یکسانی نسبت به این اهداف داشته باشند و بپذیرند که هدف مشترکشان کمک به سیل‌زدگان است. همچنین بپذیرند که ابزارهای متفاوتی در اختیار دارند و لازم است که با یکدیگر همکاری داشته باشند. به‌عنوان مثال در NGO مربوط به زنان قطعا دسترسی بهتری به مردم وجود دارد برای اینکه مثلاً به سیستان‌وبلوچستان بروند و مسائل بهداشتی را برایشان توضیح دهند؛ در این شرایط دولت باید بپذیرد که NGO ابزارهای بهتری دارد.

NGO نیز باید مواردی را قبال دولت بپذیرد و این باعث همکاری مشترک می‌شود. اگر همکاری به این صورت شکل بگیرد، حوزه‌ی کار هردو شفاف می‌شود؛ اما وقتی این درک در دو طرف نباشد، NGO مسائل خودش را شفاف نمی‌کند؛ مثلاً از آنجایی که به دولت اعتماد ندارد، منبع درآمدش را از دولت پنهان می‌کند؛ چراکه فکر می‌کند ممکن است دولت دیگر کمکی به آن نکند یا به‌دلیل استقلالش آن را حذف کند. گرفتاری‌هایی که برای جمعیت امام علی (ع) پیش آمده نیز از همین دست است. این جمعیت نمی‌خواهد هیچ‌گونه همکاری با دولت داشته باشد و مستقل‌بودن را انتخاب‌کرده است. این مسئله یک نوع سوءظنی را هم برای دولت ایجاد می‌کند. در اینجا نه دولت نسبت به آن‌ها احساس مسئولیت می‌کند و نه بالعکس. این دو باید به یک تعامل سازنده با هم برسند. آدل نیجان در مطالعه‌ی حوزه‌ی NGO به این نتیجه رسیده است که اگر رابطه‌ی خوبی با دولت داشته باشند، این همکاری صورت می‌گیرد و شفافیت ایجاد می‌شود.

امداد اجتماعی به‌صورتی با مدیریت بحران در ارتباط است؛ مدیریت بحران هم از قبل از حادثه تا هنگام وقوع حادثه و حتی بعد از آن هم استمرار دارد. نقش شفافیت از دیدگاه سیاست‌گذاری تا کنشگری را بر هرکدام از این برهه‌ها چگونه ارزیابی می‌کنید؟

در حوزه‌ی سیاست، شفافیت در این مسائل بسیار حساس است. ممکن است تبعات بسیار سختی از لحاظ وسعت خبری برای یک حادثه منتشر شود که اثراتی منفی داشته و مردم را نگران کند. از طرف دیگر، ممکن است اطلاعات ناگوار پیرامون حادثه منتشر نشود. این مسئله‌ی حساسی است که کشورهای خارجی برای آن مدل‌های خاصی دارند و در کشورهای اسلامی نیز مدلی که استفاده می‌شود به روحیه‌ی مردم بستگی دارد.

یکی از دلایل دیگر عدم‌شفافیت، نوع نظارت دوگانه‌ی حاکم بر این فضا است. بخشی از نظارت تحت‌نظر حاکمیت رهبری است و بخش دیگر در دست دولت است و این دوگانگی در مدیریت باعث عدم‌شفافیت می‌شود.

من در غرب دیده‌ام که در این باره بسیار شفاف عمل می‌کنند. ممکن است یک قتل رخ داده باشد یا زلزله‌ی خفیفی اتفاق افتاده باشد؛ اما آن‌ها در سیاست‌های شفافیت و پاسخ‌گویی خود این اخبار را منتشر می‌کنند و رسانه‌ها نیز در این شرایط به ابزار تشویش اذهان عمومی بدل شده‌اند. زمانی که من در انگلستان بودم، بعضی از اخباری که پیرامون سیل بود ما را بیشتر نگران می‌کرد؛ انگار سیل پشت در خانه‌ی خودمان است. برخی این شکل را می‌پسندند و برخی نیز معتقدند که نباید بی‌جهت مردم را نگران کرد. این مسائل در هر کشوری با توجه به روحیات مردم انتخاب می‌شود. این دولت است که در اصل باید قدم اول را در رخدادهای امدادی بردارد.

اینکه در زلزله و سیل مردم برای کمک می‌آیند نشان‌دهنده‌ی ضعف سیستم امدادی است. اگر توجه کرده باشید حتی در بسیاری از حوادث طبیعی بیمه‌ها نقشی ندارند و این کمر نظام بیمه‌ای را می‌شکند. متاسفانه در کشور ما غرور بی‌جایی هم وجود دارد که از کمک کشورهای دیگر استفاده نمی‌شود؛ در صورتی که این یک مسئله‌ی جهانی است؛ همه از این کمک‌ها استفاده می‌کنند و ما نیز باید استفاده کنیم. ما از این جهت شفاف نیستیم؛ بدین معنا که نمی‌گوییم چه امکاناتی داریم و در مقابلش کمبودهایمان چیست. مسئله‌ی دیگر این است که اگر ما در هر حادثه‌ای شفاف باشیم، مشخص می‌شود که مدیریت چندگانه داریم.

در حال حاضر شفافیت در ایران را چگونه ارزیابی می‌کنید و به‌نظر شما چگونه این شفافیت منجر به یک وضعیت مطلوب می شود؟

همان‌طور که گفتم، از آنجایی که منبع درآمد دولت نفت است و بر همین اساس دولت از طبقات آزاد به‌شمار می‌رود (منظور فشار به طبقات یا وابستگی به آن‌هاست)، نوعی دولت رانتی در ایران به‌وجود آمده که برخلاف دولت‌های متعارف است. در اقتصاد متعارف، دولت هرگز نمی‌تواند صاحب درآمد باشد؛ بلکه اشخاص و شرکت‌ها درآمد را تولید می‌کنند و بخشی از آن را به دولت می‌دهند تا دولت آن‌ها را بازتوزیع کند. این مسئله در ایران شکل نگرفته است؛ چراکه دولت خودش درآمدش را از طریق نفت به‌دست می‌آورد.

از آنجایی که نفت ماده‌ی درآمدزایی است که به تکنولوژی بیشتر از نیروی کار عمومی وابسته است، دولت‌های نفتی حتی با دولت‌های معدنی نیز تفاوت دارند. در دولت‌های معدنی مانند آفریقای‌جنوبی تکنولوژی نقش چندانی ندارد و بخشی از درآمدی که دولت کسب می‌کند به نیروی کار می‌رسد؛ به‌همین خاطر مجبور است که پاسخ‌گو باشد. در ایران این اجبار برای پاسخ‌گویی به‌وجود نمی‌آید و از نظر من، مشکل اصلی همین است.

صندوق توسعه‌ی ملی و صندوق ذخیره‌ی ارزی شکل گرفتند تا بودجه را از نفت جدا کنند؛ اما هنوز در عمل گروه‌های سیاسی زیادی با اهداف سیاسی و اقتصادی برای این درآمدها نقشه می‌کشند. اگر این‌طور نبود ما مشکل شفافیت نداشتیم؛ چون مردم دولتی که شفاف و پاسخ‌گو نبود را در دور بعد انتخاب نمی‌کردند. متاسفانه در کشور ما این‌گونه نیست و گروه‌های سیاسی مختلف قدرت را در دست می‌گیرند و به‌هیچ‌وجه پاسخ‌گو نیستند؛ چراکه درآمدهای خود را از مردم تامین نمی‌کنند.

 اگر فرض کنیم فشاری که مردم از طریق رسانه‌ها به دولت می‌آورند تا اندازه‌ای دولت را پاسخ‌گو کرده باشد، باز هم اساس کار به این برمی‌گردد که سازوکار مالیاتی که طبقات خاصی آن را پرداخت می‌کنند مبنای اصلی نظام رفاهی نیست.

لینک کوتاه https://iran-bssc.ir/?p=2148

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *