مفاهیم PDIA به زبان ساده

رقابت بر سر اختیارات (ماژول ۷- بخش ۵)

متن کلیپ‌های دوره آموزشی PDIA در دانشگاه هاروارد


یکی از مفروضات ساختار آموزش، آن است که میان پایۀ تحصیلی و سال تحصیلی تناسب بالایی وجود دارد. در نتیجه می‌توانیم از پایۀ اول، پایۀ دوم، پایۀ سوم، و پایۀ چهارمِ تحصیلی صحبت کنیم. فرض نظام آموزشی وجود تناسب میان پایۀ تحصیلی و سال تحصیلی است، بنا بر این فرض، دروس پایۀ چهارم را در سال چهارم تدریس می‌کنیم، زیرا دانش‌آموزان سال چهارم، این دروس را درک می‌کنند و می‌توانند درک کنند. اما مشخص شده که این فرض کاملاً اشتباه است، زیرا وقتی میزان توانایی یادگیری دانش‌آموزان را بررسی می‌کنیم، می‌بینیم که به عنوان مثال، دانش‌آموزانِ سال چهارم، از نظر میزان توانایی در یک سطح نیستند، بلکه برخی از آن‌ها در سطح اول هستند، برخی در سطح دوم، برخی در سطح سوم و برخی در سطح چهارم. اما میان توان یادگیری میان پایۀ سوم و چهارم، تفاوتی وجود ندارد.

تاریخ انتشار : ۱۰ مهر ۹۸

 

می‌خواهم داستان کوتاهی دربارۀ مدارس ایالت بیهارِ هندوستان بگویم. بسیاری از مؤلفه‌های PDIA در آن وجود دارند و دلیل جذابیت و نیز دشواری PDIA را نشان می‌دهند.

یکی از وظایف مدرسه، توانمندسازی کودکان برای خواندن متن است. می‌توان این توانمندی را بر اساس پایۀ تحصیلی بررسی کرد و پرسید که آیا دانش‌آموزان، حروف الفبا را می‌شناسند؟ آیا می‌توانند با این حروف، واژه بسازند؟ می‌توانند با این واژه‌ها، جمله بسازند؟ می‌توانند با این جمله‌ها، داستانی بنویسند که بتوان آن را خواند و درک کرد؟

یکی از مفروضات ساختار آموزش، آن است که میان پایۀ تحصیلی و سال تحصیلی تناسب بالایی وجود دارد. در نتیجه می‌توانیم از پایۀ اول، پایۀ دوم، پایۀ سوم، و پایۀ چهارمِ تحصیلی صحبت کنیم. فرض نظام آموزشی وجود تناسب میان پایۀ تحصیلی و سال تحصیلی است، بنا بر این فرض، دروس پایۀ چهارم را در سال چهارم تدریس می‌کنیم، زیرا دانش‌آموزان سال چهارم، این دروس را درک می‌کنند و می‌توانند درک کنند. اما مشخص شده که این فرض کاملاً اشتباه است، زیرا وقتی میزان توانایی یادگیری دانش‌آموزان را بررسی می‌کنیم، می‌بینیم که به عنوان مثال، دانش‌آموزانِ سال چهارم، از نظر میزان توانایی در یک سطح نیستند، بلکه برخی از آن‌ها در سطح اول هستند، برخی در سطح دوم، برخی در سطح سوم و برخی در سطح چهارم. اما میان توان یادگیری میان پایۀ سوم و چهارم، تفاوتی وجود ندارد.

تعداد کودکانِ پایۀ سوم که دروس پایۀ چهار را می‌فهمند زیاد نیست و کودکان کمی پیدا می‌شوند که سطح یادگیریِ بالایی داشته باشند. پایۀ ۵ هم به همین ترتیب است. نتیجه آنکه در تمام این پایه‌های تحصیلی، بخش زیادی از آموزش، بی‌ثمر است، زیرا دانش‌آموزان به هیچ وجه، توان یادگیری دروس مقرر را ندارند.

یک سازمان مردم‌نهاد در هند به مردم گفت که مسئله را می‌توان به صورتی دیگر دید. به جای سیستم پایه‌های درسی می‌توان سیستم را بر اساس سطح یادگیری طراحی کرد. در واقع، مسئله این بود که در سیستم پایه‌های درسی، پیشروی بچه‌ها بر اساس سطح توانایی آموزشی آن‌ها نبود. وقتی مسئله را به این صورت بازنویسی می‌کنید، راه‌حل را به راحتی می‌توانید بیابید یعنی دانش‌آموزان را بر اساس سطح توانایی تقسیم کنید و به جای تدریس بر اساس پایۀ تحصیلی، بر اساس سطح یادگیری به آن‌ها آموزش بدهید.

اعضای آن سازمان مردم‌نهاد به مدارس ایالت بیهار رفتند و گفتند: «در مدارس، یک شیفت صبح هست و یک شیفت بعدازظهر. اجازه بدهید در شیفت بعدازظهر، دانش‌آموزان را به گونه‌ای دیگر گروه‌بندی کنیم و به آن‌ها بر اساس سطح توانایی و بدون توجه به این که پایۀ سوم، چهارم یا پنجم هستند تدریس کنیم. اجازه بدهید برای رفتن آن‌ها به یک سطح یادگیریِ بالاتر، هدفی مشخص و قابل‌دسترس تعیین کنیم. در نتیجه، کودکانی را که حروف را می‌فهمند، به سطح درک جمله‌ها ببریم. اجازه بدهید این استراتژی آموزشی را بر اساس سطح واقعیِ توانایی دانش‌آموزان اجرا کنیم». روشن است که این روش، با ساختار پایه‌محورِ مدارس، تفاوت بسیار داشت. چه کسی باید در پایۀ اول تدریس می‌کرد؟ در سطح سوم چطور؟ در ابتدا، مسئول یکی از مناطق بیهار که فرد پویایی بود، این ایده را پسندید و مجوز تدریس در شیفت بعدازظهر بر اساس سطح یادگیری را صادر کرد. این مجوز، امکان پیشبرد این طرح آموزشی و تدریس بر اساس سطح به جای پایۀ تحصیلی را فراهم کرد.

بخش جالب ماجرا آن بود که با اجرای این رویه، گرچه مدیران نظام آموزشی که وظیفۀ سازمانی‌شان، حمایت از ترویج روش‌های آموزشیِ کارآمد بود از آن حمایت کردند، اما در عین حال، آن‌ها می‌بایست پاسخگوی مقامات بالای نظام آموزشی نیز می‌بودند. آن‌ها با تبدیل روش آموزش از پایۀ تحصیلی به سطح یادگیری، نتایج بسیار خوبی به دست آوردند. وقتی به کودکان بر اساس سطح یادگیری تدریس شد، آن‌ها پیشرفتِ بسیار خوبی کردند. کودکان، دیگر صرفاً قادر به خواندن متن‌ها نبودند، بلکه بر اساس سطح یادگیری به آن‌ها تدریس می‌شد و روش صعود مرحله‌ای [با تکیه بر پایۀ تحصیلی] کنار گذاشته شد.

اما نظام بوروکراتیک، این روش را متوقف کرد. این اِعمال قدرت، به این خاطر بود که مدیران مدارس، اطلاعات [لازم در مورد این روش] را به مقامات بالاتر نفرستاده بودند تا آن‌ها را نیز در کمک به معلم‌ها برای تغییر کلاس‌ها و رویۀ آموزشی مشارکت دهند.

با وجود کسب نتایج مثبت در مرحلۀ ابتدایی، نظام بوروکراتیک دخالت کرد و خواهان اطلاعات بیشتر در مورد این رویۀ جدید شد. اطلاعات درخواستی، خارج از موضوع آموزش اما مورد نیاز نظام بوروکراتیک بود. آشکار بود که میان تمایل به اِعطای اختیارات [توسط مدیران مدارس] برای انجام کاری مثبت و اِعطای اختیارات از سوی نظام آموزشی موجود که وظیفۀ بخش‌های پایین سلسله‌مراتب [یعنی مدیران مدارس] را صرفاً ارسال داده و اطلاعات مفید یا غیرمفید به بالای سلسله‌مراتب می‌دانست، کشمکش وجود داشت. این روش جدیدِ آموزشی که در ابتدا نتایج خوبی داشت، بسیار سریع اشاعه یافت اما نهایتاً متوقف شد، زیرا مدیران مدارس، جریانی نیرومند برای ایستادگی در برابر فشارها و تلاش برای کسب اختیارات به‌راه نینداختند و صرفاً به درون‌دادها و داده‌هایی که نظام بوروکراتیک از آنها می‌خواست اکتفا کردند.

نتیجه آنکه وقتی تیمی برای کسب اختیارات تشکیل می‌دهید، باید فرایند انتشار [اطلاعات] را تقویت کنید، تا از این طریق، افراد بیشتری برای اتخاذ رویه‌های جدیدی که شما را به اهداف‌تان می‌رسانند، به اعطای اختیارات به شما بپردازند.

لینک کوتاه https://iran-bssc.ir/?p=3626

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *