به بهانه شفافیت، مبارزه با فساد و مدیریت تعارض منافع

آیا صعود و سقوط بورس تقصیر روحانی بود؟

چرایی نیاز به حفظ تعادل بازی در کنش‌های اجتماعی


این روزها سیاستمداران مدام در حال تصویب قوانین شفافیت، مبارزه با فساد، تعارض منافع و ... هستند. طرح‌هایی عجیب و غریب، لوایحی نپخته و نزدیک به فاجعه که عمدتاً از طریق فشار و لابی گری و اصل 85 کردن، در حال تصویب است. همه این‌ها تماماً به یک نقشه از پیش تعیین شده می‌ماند برای دروکردن و مقصر دانستن اعضای دولت قبل. عمده این طرح‌ها و لوایح به نحوی تنظیم می‌شوند که دست مجری در هنگام اجرای آن باز باشد. مطالب بالا را نوشتم تا بگویم نمایشی که برخی سیاستمداران در حال اجرای آن هستند، فیلم است. آن‌ها نه فساد را می‌شناسند و نه تعارض منافع و نه شفافیت و گرنه رفتار آشوبناک جامعه‌ای که چهل سال است با انواع سختی‌های اقتصادی دست و پنجه نرم می‌کنند را به روحانی و سیف و عراقچی و دژپسند و همتی رئیس سازمان بورس و ... نسبت نمی‌دادند. این یک برخورد سیاسی است.

تاریخ انتشار : ۲۶ آبان ۰۰

سیستم‌های آشوبناک

به تصویر بالا نگاه کنید.

نمودار بیتکوین برای چند روز پیش است. جالب است؟ نیست؟ بیتکوین بخشی از خودش را دوباره بازتولید کرده. در ریاضیات به این میگویند فراکتال. مثلاً برف دانه‌ها فراکتال اند.

حالا فراکتال و بیتکوین و چه ربطی به تعارض منافع دارند؟ الان برایتان میگویم. اما قبل از آن لازم است کمی توضیح راجع به سیستم‌های آشوبناک بدهم.

سیستم‌های آشوبناک سیستم‌هایی‌اند که گذر سیستم از یک حالت به حالت بعدی کاملاً رندوم صورت می‌گیرد. یعنی فرآیندی تصادفی است نه علّی. مثلاً بالا انداختن سکه یک فرآیند تصادفی است. سیستم‌های آشوبناک را نه با روابط علّی بلکه با فرآیندهای تصادفی توضیح می‌دهند. دو نمونه از سیستم‌های آشوبناک معروف بازارهای مالی و آب و هوا هستند. اما این دو با یکدیگر فرقی اساسی دارند. آب و هوا سیستم آشوبناک سطح یک است. به این معنا که اندازه گیرنده، پیش بینی کننده یا هر کسی که می‌خواهد مدلی از آب و هوا بسازد، مدلش، پیش بینی‌اش و یا اندازه گیری‌اش تقریباً روی آب و هوا بی تأثیر است. مثلاً سازمان هواشناسی وقتی پیش بینی می‌کند سه روز آینده بارانی است، آب و هوا رفتارشان را نسبت به این پیش بینی سازمان هواشناسی تغییر نمی‌دهند یا کارشناس تلویزیونی آب و هوا خودش تاثیری بر بارانی یا آفتابی بودن آب و هوا ندارد. اصطلاحاً سیستم‌های آشوبناک سطح یک استاتیک (ایستا) هستند. اما سیستم‌های آشوبناک سطح ۲ دینامیک (پویا) اند. یعنی اندازه گیرنده، پیش بینی کننده و مدل ساز، خودشان روی سیستم تأثیر می‌گذارند. مثلاً فرض کنید شما سیستمی داشته باشید که به صورت قطعی پیش بینی کند، قیمت مس که اکنون ۱۰ هزار دلار است، یک سال دیگر ۲۰ هزار دلار است! چه اتفاقی می افتد؟ بله درست حدس زدید… شما امروز می‌روید کل دارایی‌هایتان را می‌فروشید، به کل اقوامتان زنگ می‌زنید، از بانک وام می‌گیرید و خلاصه دار و ندار خودتان و دوستان و آشنایانتان را تبدیل به مس می‌کنید. وقتی چند نفر دیگر هم رفتار شما را ببینند آنها هم مس می‌خرند. اتفاقی که می افتد این است که مس نه یک سال دیگر بلکه یک ماه دیگر به قیمت ۲۰ هزار دلارش می‌رسد. در عمل پیش بینی شما غلط از آب در آمده است (پیش بینی مدل شما قیمت ۲۰ هزار دلاری برای یک سال بعد بود.)

سیستم‌هایی که ذراتشان آگاهی دارند، مثل سیستم‌های انسانی، سیستم آشوبناک سطح ۲ هستند و پیش بینی پذیر نیستند. نه فقط پیش بینی‌شان غلط است بلکه تبیین علی دادن از آنها نیز گمراهی محض است. خب حالا چه کنیم؟ یعنی به هیچ طریقی نمی‌توان رفتار سیستم‌های آشوبناک سطح ۲ را شناخت؟ در جایی مثل بازارهای مالی ما با پارامتری ثابت به نام قیمت سر و کار داریم. یعنی می‌توان این عامل مشخص را اندازه بگیریم، الگوهای تکرارشونده‌اش را بشناسیم و آن را با عدم قطعیت‌هایی قابل اندازه گیری تحلیل کنیم.

اما در جامعه ما پارامتری مشخص نداریم که آن را اندازه گیری کنیم. یعنی ما نمی‌دانیم مطلوبیت صنف فروشندگان میوه مشهد، کشاورزان خوزستان، اتاق بازرگانی تبریز، فمینیست‌های تهران و اهل سنت کردستان چه نسبتی با هم دارند. اصلاً نمی‌توانیم اندازه بگیریمشان. این یعنی جامعه سیستمی آشوبناک میلیون‌ها برابر بازارهای مالی است.

این وسط ذهن اقتصاد دانان را با “علیت” بریده‌اند. جامعه شناسان و مورخین به دنبال روابط علی برای تبیین وقایع تاریخی و اجتماعی‌اند. یعنی می‌خواهند بگویند چون q اتفاق افتاده پس p علت آن بوده است. این در حالی است که شناخت رفتار توده‌ها، نیازمند روان شناسی توده‌هاست. اقتصاد دانان می‌خواهند بگویند چون بازار بورس بالا رفت، پس لابد در زیرزمین وزارت اقتصاد یا آن طبقات بالایش، در زیرزمین تالار بورس، اتاق فکری پلید نشسته بود و این اتفاق را رقم زد. اما روان شناسان می گویند مردم با تستسترون و پروژسترونشان تصمیم می‌گیرند و صعودها و سقوط‌ها را رقم می‌زنند. شاید فکر می‌کنید من شوخی می‌کنم. نه خیر بسیار جدی‌ام. در سال‌های اخیر حتی نوبلیست های اقتصاد هم عمدتاً به دلیل فعالیت‌های پژوهشی‌شان روی اقتصاد رفتاری نوبل گرفته‌اند. رابرت شیلر که در سال ۲۰۱۳ نوبل اقتصاد گرفت در سال ۲۰۱۷ کتابی با عنوان اقتصاد روایی چاپ کرد. او در این کتاب صراحتاً نشان داده، دلیل صعودهای عجیب بازارهای مالی و سقوط‌هایشان، روایت‌ها و داستان‌هایی است که مردم در بین خودشان رد و بدل می‌کنند. شیلر در این کتاب داستانی زیبا را از جانب یک بازیگر تئاتر که در سال ۱۹۲۶ وارد بازار بورس آمریکا شده نقل می‌کند. رکود ۱۹۳۰ آمریکا بزرگ‌ترین رکود تاریخ آمریکاست که در اثر همه گیری بازار بورس در بین عموم جامعه آمریکا رخ داد:

«خیلی زود، موضوعی داغ‌تر از نمایش توجه من و کل کشور رو جلب کرد. چیز کوچولویی که بهش بازار بورس می‌گفتن. برای اولین بار حدود سال ۱۹۲۶ باهاش آشنا شدم. با تعجب و البته خوشحالی فهمیدم که یه معامله گر زیرکم یا دست کم این طوری به نظر می‌رسید، چون هر چی خریدم قیمتش بالا رفت. برای بازی در نمایش نارگیل‌ها حدود هفته‌ای ۲۰۰۰ دلار دستمزد می‌گرفتم، ولی این در برابر پولی که می تونستم توی وال استریت در بیارم چندرغاز بیشتر نبود.» (اقتصاد روایی صفحه ۲۰۳)

شیلر در ادامه ذکر این داستان متذکر می‌شود که حتی آسانسورچی‌ها، تهیه کننده تئاتر و بازیکن گلف برای خرید سهام توصیه‌هایی به این بازیگر تئاتر می‌کردند. این اتفاق‌ها درست دو سال قبل از بزرگ‌ترین سقوط بازار سهام و بزرگ‌ترین رکود تاریخ اقتصاد آمریکا است.

بسیاری از مردم یادشان نمی‌آید. اما من به یاد دارم. کارگزاری‌ها قفل بودند. سیستم معاملاتی کارگزاری آگاه و مفید (بزرگ‌ترین کارگزاری‌های فعلی ایران) روزانه گیر می‌کرد. در فروردین ماه که برای کاری به کارگزاری‌ای که معاملاتم را در آن انجام می‌دهم رفتم، نوبت‌ها برای خرداد به مردم داده می‌شد. در تیرماه برای گرفتن عکس پرسنلی به یک عکاسی رفتم. در کمال تعجب دیدم، یک کاغذ نوشته بزرگ چسبانده بود روی دیوارش که “سبدگردانی در بازار بورس پذیرفته می‌شود با سود تضمینی”!!!

این نشانه‌ها همه یک ویروسی شدن را نشان می‌داد. ویروسی شدن یک رفتار در جامعه از طریق روایت‌ها و داستان‌هاست.

این روزها بعضاً صحبت‌هایی از اقتصادددان هایی می‌شنوم که می گویند که مدام می گویند، ما گفتیم که بازار بورس سقوط خواهد کرد. ما گفتیم که این رشد حبابی است ما گفتیم فلان و بیسار ولی کسی توجهی نکرد.

چشم بسته غیب می گویند. هیچ کس چنین رشدی در بازار را پیش بینی نمی‌کرد. هیچ کس. من از سال ۹۱ در بازار بورس بودم. بسیاری از بزرگان بازار بورس را می‌شناسم. بیشترین تخمینی که بزرگان بازار بورس داشتند شاخص ۵۰۰ هزار بود. از سال ۹۴ آرزوی بسیاری از اهالی بازار شاخص ۲۰۰ هزار و ۳۰۰ هزار بود. اصلاً در مخیله کسی نمی‌گنجید که شاخص بورس بشود ۲ میلیون واحد. چیزی که در فاصله مهر ۹۸ تا مرداد ۹۹ اتفاق افتاد اساساً قابل پیش بینی نبود. چون اتفاقی تصادفی و رندوم بود.

 تصور عموم مردم این است که اتاق فکری در وزارت اقتصاد در آن طبقات بالا و یا آن زیرزمین‌های مخفی نشسته بود و هر روز کلید +۵ شاخص را می‌زد. مردم گمان می‌کنند لابد پشت این بالارفتن دسیسه‌ای و داستانی بوده است. از من بشنوید اینها مهملات است. اقتصاددانان اصولگرا میگویند رئیس جمهور روحانی مردم را به بورس دعوت کرد. سؤال این است مردم مگر وقتی دلار از ۳۵۰۰ به ۴۵۰۰ تومان رسید و آقای روحانی در مصاحبه شبکه ۱ با آقای رشیدپور گفت من به مردم قول می‌دهم دلار از این قیمت بالاتر نخواهد رفت، توجهی کردند؟

سیستم‌های آشوبناک سیستم‌هایی‌اند که گذر سیستم از یک حالت به حالت بعدی کاملاً رندوم صورت می‌گیرد. یعنی فرآیندی تصادفی است نه علّی. مثلاً بالا انداختن سکه یک فرآیند تصادفی است. سیستم‌های آشوبناک را نه با روابط علّی بلکه با فرآیندهای تصادفی توضیح می‌دهند. دو نمونه از سیستم‌های آشوبناک معروف بازارهای مالی و آب و هوا هستند.

 از فردای مصاحبه آقای روحانی با رشیدپور در شبکه یک قیمت ارز از ۴۵۰۰ تومان یکراست تا ۲۰ هزارتومان بالا رفت ظرف دو ماه. اینکه گمان کنیم مردم روی حساب حرف رئیس جمهور می‌روند سهام بخرند، پاک کردن صورت مسئله است. مردم سهام خریدندچون برادرشان، خواهرشان، پسرعمه‌شان، همکارشان نانوایی سر کوچه‌شان، قصابی محله‌شان همه و همه از داستان‌ها (به قول رابرت شیلر از روایت‌ها) یی حرف می‌زدند که مثلاً ظرف یک ماه گذشته سهام وهویج و فبادمجان را خریده‌اند و ۱۵ درصد سود کرده‌اند. اینگونه می‌شد که فرد تصمیم می‌گرفت برود یک ماه در صف کارگزاری منتظر بماند، حساب بورسی باز کند و سهام خشلغم را بخرد.

شیلر به این می‌گوید “ویروسی شدن” یک پدیده در جامعه. درست مثل ویروس کرونا. ریاضیات مدل‌های ویروسی شدن را هم در ضمیمه کتاب شیلر می‌توانید بخوانید. ورشکستگی یک بانک، یک بیماری همه گیر، انقلاب‌های اجتماعی و صعود و سقوط بازارهای مالی نمونه‌هایی از رفتار آشوبناک و تصادفی و در عین حال ویروسی در یک سیستم‌اند. یک همه گیری غیرقابل پیش بینی. دقیقاً به همان معنا که پزشکان به شما می‌گفتند نمی‌دانیم ویروس کرونا چه رفتاری از خودش بروز می‌دهد، اقتصاددانان هم نمی‌دانند وقتی پول سمت بازار ملک، طلا، ارز یا بورس می‌آید چگونه رفتار می‌کند. اگر اقتصاددانی چنین ادعایی کرد شیاد است. به حرفش توجه نکنید. هر کس ادعا کند که من پیش بینی می‌کردم دروغ می‌گوید. از من بشنوید اقتصاد دانان به طور کل و بالاخص در ایران زیاد از حد سخن می گویند. بله پرواضح است که شاخصی که هر روز مثبت ۵ درصد بالا می‌رود بالاخره روزی فرو می‌ریزد. اما شاخص از یک میلیون واحد می‌ریزد؟ از ۳ میلیون واحد ریزشش را آغاز می‌کند؟ تا کجا می‌ریزد؟ تا ۵۰۰ هزار؟ تا ۱٫۵؟ مدل ریزشش چطور خواهد بود؟ این‌ها سوالاتی است که هیچ اقتصاددانی به شما پاسخ نمی‌دهد. کسی اگر پاسخ این سؤالات را بداند، اصلاً اقتصاددان نمی‌شود.

اما چه می‌شود که یک رفتار ویروسی می‌شود؟ برای ایجاد یک انقلاب یک اقلیت یک دنده کفایت می‌کند. برای آغاز یک پاندمی، بیمارشدن ۱ درصد افراد جامعه کفایت می‌کند. مراجعه یکباره ۵ تا ۱۰ درصد مشتریان یک بانک برای دریافت پولشان، بانک را ورشکسته می‌کند. صعود عجیب و غریب بازار بورس به خاطر سهامداران متعصبی ۳ ۴ درصدی بود که ظرف چند سال گذشته داستان‌های ثروتمندشدن شان را برای اطرافیانشان تعریف کرده بودند. یک اقلیت متعصب بورسی.

خب حالا این داستان‌ها را برای چه گفتم؟ بگذارید خلاصه‌ای از قدم‌هایی که تا اینجا برداشتیم را بگویم.

  • جامعه سیستم آشوبناک سطح ۲ است.
  • سیستم‌های آشوبناک سطح ۲ مدل‌هایی غیرخطی بسیار پیچیده دارند که از اساس پیش بینی رفتارشان را تقریباً محال می‌کند. (جز نهایتاً شناسایی الگوهای تکرار شونده یک پارامتر خاص آنهم با عدم قطعیت بسیار بالا شبیه تحلیل تکنیکال در بازارهای مالی)
  • برای آغاز یک رفتار ویروسی در جامعه صرفاً نیاز به اقلیتی متعصب داریم. نسیم نیکولاس طالب (با اثبات ریاضی در ضمیمه کتابش) می‌گوید: «یک اقلیت یک دنده حتی اگر ۳ تا ۴ درصد کل جمعیت باشند، کاری می‌کنند که سرتاسر جامعه به ترجیحات آنها تن بدهد.»(پوست در بازی صفحه ۹۹)

نتیجه: رفتارهای ویروسی مثل بالارفتن قیمت دلار، طلا، مسکن و یا بورس در اثر بسط ویروسی ترجیحات یک اقلیت متعصب صاحب منافع است. این رفتار طبیعی یک سیستم آشوبناک است. روحانی، دژپسند، سیف، عراقچی، همتی، روسای دو سال اخیر سازمان بورس و معاونینشان، زیرزمین‌ها یا طبقات بالای وزارتخانه‌ها اصلاً عددی در مقابل رفتار ویروسی و توده‌ای چند ده میلیون نفر نیستند.

نتیجه گیری

خب اینها چه ربطی به تعارض منافع دارند؟ این روزها سیاستمداران مدام در حال تصویب قوانین شفافیت، مبارزه با فساد، تعارض منافع و … هستند. طرح‌هایی عجیب و غریب، لوایحی نپخته و نزدیک به فاجعه که عمدتاً از طریق فشار و لابی گری و اصل ۸۵ کردن، در حال تصویب است. همه این‌ها تماماً به یک نقشه از پیش تعیین شده می‌ماند برای دروکردن و مقصر دانستن اعضای دولت قبل. عمده این طرح‌ها و لوایح به نحوی تنظیم می‌شوند که دست مجری در هنگام اجرای آن باز باشد. مطالب بالا را نوشتم تا بگویم نمایشی که برخی سیاستمداران در حال اجرای آن هستند، فیلم است. آن‌ها نه فساد را می‌شناسند و نه تعارض منافع و نه شفافیت و گرنه رفتار آشوبناک جامعه‌ای که چهل سال است با انواع سختی‌های اقتصادی دست و پنجه نرم می‌کنند را به روحانی و سیف و عراقچی و دژپسند و همتی رئیس سازمان بورس و … نسبت نمی‌دادند. این یک برخورد سیاسی است. اینکه به بهانه قوانین مبارزه با فساد و تعارض منافع اولین جاهایی که تحت شفافیت قرار می‌گیرند، مجلس و دولت است که نهادهایی انتخابی‌اند، تضعیف جامعه مدنی است. طرح صیانت (شفاف سازی کاربران فضای مجازی) تضعیف جامعه مدنی است. طرح شفافیت آراء نمایندگان، طرح یا لایحه تعارض منافع در دولت، تضعیف کننده سمت انتخابی حاکمیت است. برخورد با سیف و عراقچی به خاطر توزیع دلار نیست. قیمت دلار رفتار آشوبناک و تصادفی دارد و سیف و عراقچی اصلاً عددی در مقابل روایت‌های هیجانی بین توده مردم نیستند. وگرنه بهمنی رئیس بانک مرکزی محمود احمدی نژاد ده سال پیش باید به زندان می‌افتاد. سیف مؤسسات مالی غیرمجاز را بسته بود و برخی بانک‌ها را تجمیع کرده بود. برخورد با پوری حسینی رئیس سازمان خصوصی سازی به خاطر این بود که او خط به خط قانون خصوصی سازی را اجرا کرده بود و شرکت‌ها را دقیقاً به تجار سرشناس واگذار کرده بود و سیاست‌های خصولتی سازی احمدی نژاد را اجرا نکرده بود. برخورد با نعمت زاده به این خاطر بود که گفته بود من تا زمانی که همه بنادر در اختیار دولت نباشد، قانون جامع پنجره واحد گمرکی را اجرا نمی‌کنم. برخورد احتمالی با روسای سازمان بورس دوره روحانی نیز از همین جنس است و گرنه بورس در دوره احمدی نژاد هم رشدی ده برابری را تجربه کرده بود.

رفتار آشوبناک و غیرقابل پیش بینی مردم ایران ریشه در تاریخ ۱۵۰ سال گذشته دارد. (انقلاب مشروطه ظرف ۲ سال رخ داد، ملی شدن صنعت نفت ظرف ۱ سال به نتیجه رسید. انقلاب ۵۷ ظرف ۶ ماه به پیروزی رسید. محمد خاتمی ظرف ۲ ماه پیروز انتخابات شد. از رد صلاحیت آیت الله هاشمی تا پیروزی روحانی ۱ ماه طول کشید). تمامی جنبش‌های اصلاحی و انقلابی مردم ایران که در مقابل استیت صورت گرفته رفتاری غیرقابل پیش بینی داشته‌اند. حواسمان باشد به بهانه شفافیت و مبارزه با فساد و تعارض منافع دارد چه اتفاقی می افتد. جریان‌های خاصی در حال تدوین لوایح و طرح‌هایی هستند تا ظاهراً بخشی از حاکمیت را شفاف کنند. این‌ها می‌تواند به یک نمایش محض بدل شود. شفافیت بدون فراگیری، جنبه شعاری و سیاست‌زده پیدا می‌کند. قبل‌تر اینجا توضیح داده‌ام، که چرا مبارزه با فساد و شفافیت و مدیریت تعارض منافع باید به یکباره و بر همه نهادها و سازمان‌های دولتی و غیردولتی اعمال شود. نهادهای انتصابی و نهادهای انتخابی به صورت همزمان باید شفاف شوند و گرنه یک اختلال جدی در موازنه قدرت به وجود می‌آید که اوضاع را بدتر می‌کند. فساد و تعارض منافع مثل عوض کردن جهت رانندگی است. نمی‌شود صرفاً بخشی از شهر از سمت راست رانندگی کنند و بخش دیگر مثل قدیم چپکی برانند. شهر سامائو در ۷ سپتامبر ۲۰۰۹ رأس ساعت ۶ بعد از ظهر و به یکباره جهت رانندگی را از چپ به راست تغییر داد. مبارزه با فساد و شفافیت و مدیریت تعارض منافع اینگونه است. همه باید همزمان شفاف شوند و گرنه تعادل بازی به نفع یکی از طرفین طرف عوض می‌شود.

**این یادداشت به‌عنوان مقدمه خبرنامه هفتگی مدیریت تعارض منافع شماره ۷۰ منتشرشده است.

لینک کوتاه https://iran-bssc.ir/?p=19990

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *